وقتی نیچه گریست: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Amin-dorosti (بحث | مشارکتها) افزودن اطلاعات مربوطه از ویکیپدیای فارسی |
جای اینجور اطلاعات در ویکی پدیاست. نیاز به شلوغ کرد لید نوتار نیس |
||
خط ۱:
'''[[w:وقتی_نیچه_گریست|وقتی نیچه گریست]]'''
== گفتاوردها از رمان ==
خط ۳۲:
* «پیوستن به دیگری، لزوماً ترک خود نیست! گاه لازم است شکاک و گوش به زنگ باشیم، ولی گاه هم میشود آرام گرفت و به دیگران اجازه داد که لمس مان کنند.
* «زناشویی آرمانی آن است که برای بقای هیچیک از آن دو نفر، ضروری نباشد… برای ارتباط واقعی با یک فرد، ابتدا باید با خود مربوط شد. اگر نتوانیم تنهایی مان را در آغوش کشیم، از دیگری به عنوان سپری در برابر انزوا سود خواهیم جست. تنها زمانی که فرد بتواند همچون شاهین- بینیاز از حضور دیگری- زندگی کند، توانایی عشق ورزیدن خواهد یافت…»
* «فاجعه اصلی و وحشت پیری یعنی از دست دادن یا زنده ماندنِ دوستان، در این مسئله
* «آیا راه گریزی از زندان زمان وجود نداشت؟ آه، کاش میشد که دوباره از اول شروع کرد! اما چگونه؟ کجا؟ با چه کسی؟»
* «من برای ده سال علتی برای زیستن دارم و آن هم رسالتم است. در این جا…» _ با انگشت روی شقیقه اش زد_ «باردار کتابهای متعددی هستم. کتابهایی تقریباً پخته و جاافتاده، کتابهایی که فقط من میتوانم متولدشان کنم. گاهی اوقات سردردم را، نوعی، درد زایمان مغزی میدانم.»
* «تا جایی که چشمانم اجازه دهد به نوشتن، فکر کردن و مطالعه میگذرانم. اگر وضع جسمی خوبی داشته باشم غالباً برای ساعتها به گردش میروم. در حال راه رفتن یادداشت برمیدارم و با این روش به بهترین نتیجه دست مییابم. روشنترین افکار در حال راه رفتن برای من شکل میگیرند.
* «معلم باید گاهی سختگیر باشد. انسانها به تعالیم سخت نیاز دارند، زیرا زندگی و حتی مرگ سخت است.
* «جست و جو به دنبال واقعیتِ خود، تقدس دارد. کدام رفتار مقدس تر از پژوهش در مورد خود است؟ بعضی میگویند کار فلسفی من روی شن بنا
* «امیدواری بدترینِ بدهاست! من در کتابم، «انسانی، زیادی انسانی» چنین ادعایی کردهام: هنگامی که پاندورا درِ خمره را گشود و شرارتهایی که زئوس در آن گذاشته بود در جهانِ انسانها به پرواز درآمد، یکی از شرارتها یعنی امیدواری، توجه کسی را جلب نکرد. از آن زمان انسانها، آن خمره را که پر از امیدواری است، گنج و بزرگترین سرمایه خوشبختی میدانند و این بزرگترین اشتباه است. در حالی که فراموش کردهایم که آرزوی زئوس برای انسانها رنج کشیدن بود. امیدواری بدترینِ بدهاست، زیرا رنجِ انسانها را تمدید میکند.»
* «من همیشه حس کردهام که امتیازِ مردن این است که دیگر مجبور نیستی بمیری!»
|