پاییز پدرسالار: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
صفحهای تازه حاوی «'''پاییز پدرسالار''' (به اسپانیایی: El otono del patriarca) رمان|رما...» ایجاد کرد |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴:
* «مردم برای بیشتر ترسیدن باید کمتر بفهمند…»
* «همیشه سختترین جای کار اینه که تظاهر کنی هیچی نشده…»
* «دستور داد تا دو هزار بچهای که در تقلب بلیط بخت آزمایی ریاست جمهوری که به زور از آنها استفاده شده بود تا همیشه بلیط ریس جمهور برنده شود را بازداشت کنند پیش از سپیده دم سوار بر کشتی ای پر از سیمان کنند و آنها را در حالی که آواز میخوانند تا مرز آبهای آزاد ببرند و با مقداری دینامیت به دنیای دیگر روانه شان کنند. بدون درد و رنج!وقتی سه افسر مأمور پس از ارتکاب جنایت مقابلش خبردار ایستاده و گفتند؛ ژنرال عزیز دستورتان اجرا شد، به آنها دو درجه اعطا کرد و به نشان خدمت صادقانه و وفادارانه صلیب به سینه شان نصب نمود. سپس فرمان داد سه افسر بدون مراسم رسمی تیر باران شوند. (آخر دستورهایی هست که میتوانی صادر کنی ولی نباید اجرا شود طفلک بچهها)»
* «شب به نیمه رسیده بود و هنوز از ژنرال رودریگو د آگیلار خبری نبود، کسی خواست که از جا برخیزد و گفت: با اجازهتان. او با نگاهی کشنده که میگفت هیچکس تکان نخورد، هیچکس نفس نکشد، هیچکس بی اجازه من زنده نباشد، آن شخص را در جای خود میخکوب ساخته تا دوازدهمین ضربه ساع نیمه شب، که سرلشکر معروف رودریگو د آگیلار در یک سینی نقرهای نزول اجلال فرمود، دراز به دراز بر روی طبقهای از گل کلم و برگ بود که در ادویه خیسانده شده و در فر سرخ شده بود. اونیفورم مجلل مراسم مهمش رابا پنج بادام طلایی بر شانه بر تن او کرده بودند با نوار شجاعت بیمثال بر آستین تاشده دست بریدهاش و هفت کیلو مدال بر سینه و یک بوته جعفری در دهان. آماده تکهتکه شدن به دست سلاحهای رسمی. در برابر ما مهمانان این ضیافت دوستانه، که همه از وحشت به جای خود خشکمان زده بود، و نفس بریده، در مراسم لذت بخش بریدن و تقسیم شرکت کردند. بعد وقتی که تکهای از وزیر دفاع با چاشنی سبزی و هسته میوه کاج در بشقاب هر کس قرار گرفت، او فرمان داد که شروع کنیم: نوش جان بفرمایید آقایان!»
* «و سرانجام زمانی در تودهای از برگهای زرد شدهٔ پاییززندگی اش دریافت محکوم بوده زندگی را در چهرهای بشناسد که غیرِ واقعی بوده است و هرگز پی نبرد که زندگی قابل زندگی همانی است که از سوی دیگرش دیده میشد، نه از طرفی که او میدید.»
|