عشق سالهای وبا: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۶:
* «کتاب خواندن برایش عادتی شد سیری ناپذیر. از وقتی مادرش به او سواد خواندن و نوشتن آموخته بود برایش کتابهای مصوری از آثار نویسندگان شمال اروپا میخرید. کتابهایی که به عنوان قصه یاداستانهای ویژه نوجوانان فروخته میشدند، ولی در واقع کتابهایی بودند بسیار منحرف کننده با داستانهایی بس خشن که به سن و سال خواننده توجهی نداشت.»
* «در پنج سالگی قطعاتی از آن کتابها را حفظ کرده بود و در کلاس درس یا در محافل ادبی مدرسه دکلمه میکرد. آن کتابها، به رغم آن همه آشنایی با آنها، هنوز در نظرش مخوف و ترسناک جلوه میکردند، ترسی که شدت هم گرفته بود. بعد متوجه شعر شد و این به آن میماند که در وسط بیابانی برهوت به واحهای سبز و خرم پا گذاشته باشد. در همان سنین بلوغ، تمام کتابها را به محض انتشار میخواند. کتابها را مادرش از کتابفروشیهای دست دوم میخرید. ناشر آن کتابها به عموم مخاطبانش نظر داشت و هر نوع کتابی را چاپ میکرد؛ از هومر گرفته تا آثار بیارزش شعرای محلی؛ ولی برای او اهمیتی نداشت. به هر حال کتابهای تازه منتشر شده را میخواند، هر چه بود، بود. انگار سرنوشت بود که به او فرمان میداد. در طی سالهای سال کتاب خوانی، هرگز نفهمید چه کتابی خوب است و چه کتابی بد. تنها چیزی را که درک کرد این بود که نظم را به نثر ترجیح میداد و بین اشعار هم اشعار عاشقانه را بیش تر دوست داشت. پس از دو مرتبه خواندن آنها، خودبخود اشعار را حفظ میشد. اشعار قافیه دار و غمانگیز را زودتر یادمیگرفت.»
* «چاقوی جراحی خود نشانی از این است که علم جراحی پیشرفت نکرده است.»
* «هر فردی میتواند در آن واحد، عاشق چند نفر باشد، همان غم و اندوه عاشقی را با هر یک از آنها احساس کند ولی به هیچیک از آنان خیانت نورزد … فلورنتینو در حالی که روی اسکله قدم میزد و این افکار را در ذهن میپروراند، دچار خشمی ناگهانی شد و زمزمه کرد… انگار قلب من، بیشتر از یک فاحشه خانه، اتاق دارد … !»
* «بعد از مرگ برای استراحت خیلی وقت خواهم داشت؛ ولی عجالتاً که مرگ جزو برنامههایم نیست»
== جستارهای وابسته ==
|