ملاله یوسفزی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز removed Category:سیاستمداران; added Category:سیاستمداران پاکستانی using HotCat |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۳:
* «تحصیل یکی از نعمتهای [[زندگی]] و یکی از ضروریات آن است.»
:<small>[http://www.nobelprize.org/nobel_prizes/peace/laureates/2014/yousafzai-lecture_en.html سخنرانی دریافت جایزه صلح نوبل در مراسم دریافت جایزه در اسلو،نروژ در ۱۰ دسامبر ۲۰۱۴]</small>
=== من ملاله هستم ===
::پدرم گریه میکند. هنگامی که موهایم را به یک طرف شانه میزنم و او اثر زخم را روی سر من میبیند اشک میریزد، و وقتی از خواب نیمروزی بیدار میشود و صدای فرزندانش را در حال بازی در باغ میشنود آرامش خاطر مییابد زیرا یکی از صداها متعلق به من است. او میداند مردم میگویند تقصیر پدر بود که به من تیراندازی شد. این اتفاقات برای او بسیار دشوار بود. تلاش بیست ساله اش را در سوات ترک کرده بود؛ مدرسهای که از هیچ ساخت، اما اکنون شامل سه ساختمان و هزار و صد دانش آموز و هفتاد معلم بود. من میدانم او به عنوان یک پسر فقیر از آن روستای باریک میان کوههای سیاه و سفید به کارهایی که در طول زندگی خود انجام داده بود افتخار میکرد.
::او میگوید:
::- مانند این است که یک درخت را کاشته و سالها را برای رشد آن زحمت کشیدهای … دست کم این حق را داری که در سایهٔ آن بنشینی.
::رؤیای او در زندگی این بود که یک مدرسهٔ بزرگ در سوات داشته باشد، و در کشورمان صلح و دموکراسی برقرار شود. او با فعالیتهای خود و کمکی که به مردم میکرد جایگاه اجتماعی و احترام خاصی در سوات به دست آورده بود. او هرگز این اندیشه را در سر نداشت که در خارج از کشور زندگی کند، و هنگامی که مردم میگویند ما خودمان میخواستیم به انگلیس مهاجرت کنیم بسیار اندوهگین میشود.
::پدرم میگوید:
::- اگر میدانستم که چنین اتفاقی پیش خواهد آمد، برای آخرین بار به پشت سرم نگاه میکردم … مانند پیامبر که موقع هجرت از مکه به مدینه بارها به پشت سرش نگاه کرد. پدرم بیشتر وقت خود را در سخنرانیها سپری میکند. برای او عجیب است که اکنون مردم به خاطر من میخواهند سخنرانیهایش را بشنوند. مرا همیشه به عنوان دختر او میشناختند، و اکنون او را به عنوان پدر من میشناسند. هنگامی که برای دریافت جایزه من به فرانسه رفت به حضار گفت: «در سرزمین من بیشتر مردم به وسیلهٔ پسرانشان شناخته میشوند. من تنها پدر خوشبختی هستم که به نام دخترم مرا میشناسند.»<ref>ملاله یوسف زی - کریستینا لمب، من ملاله هستم، ترجمهٔ هانیه چوپانی، انتشارات کتاب کوله پشتی، ۱۳۹۳.</ref>
== گفتاوردهای دیگر ==
|