حاجی سیاح: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱:
[[Image:Hajj Sayyah in Paris.jpg|thumb|left|من پویندهای بودم به دنبال دانش...]]
[[w:میرزا|میرزا]] '''[[w:محمدعلی محلاتی|محمدعلی بن محمدرضا محلّاتی]]''' شهرتیافتهٔ فراگیر به '''حاجی سیّاح''' (۱۸۷۳، [[w:محلات|محلات]] - ۱۹۲۵،[[تهران]]) جهانگرد، کنشگر سیاسی و سفرنامهنویس ایرانی بود که در ۲۶ مه ۱۸۷۵ رسماً شهروند [[آمریکا]] شد.
== گفتاوردها ==
خط ۱۲:
* «ترکها و ایرانیها به هم شبیهاند. هر دو از شراب فراوان، قهوه خوب، و زندگی آسوده خوششان میآید. دلشان به اینها خوش است، و اگر اینها مهیّا باشد از زندگی کاملاً راضیاند. حکومت انگلیس برای انگلیسیها خیلی خوب است، امّا من فکر میکنم که نسبت به خارجیها تبعیض قائل میشوند. در ایتالیا، پادشاه آنقدر حرصِ خوردن و نوشیدن دارد که وقتی برای رسیدگی به حال و وضع مردم تهیدست ندارد. کشاورزان آنجا واقعاً در بینوائی به سر میبرند. میتوانم بگویم که من زائری بودهام در جستجوی معبد آزادی. من اروپا و آسیا را در جستجوی قبله خودم گشتهام. در اروپا آزادی بیشتری از کشور خودم دیدم؛ امّا تا وقتی اینجا نیامده بودم به کشف جائی که آزادی آنجا را مسکن خود قرار داده است، نائل نشده بودم. حالا این را به دولت خودم اطلاع دادهام. به آنها گفتهام که در اینجا آزادی تام و تمام پیدا میشود.»
* «در طی سفرهایم خیرهکنندهترین چیزهائی که دیدهام یکی در بخارا بود، مقبره بزرگ امام بهاءالدین [نقشبند]؛ در ایران، تخت جمشید؛ در مسکو، کرملین و گرند تئاتر؛ در ترکیه، ایاسوفیا؛ در بیت القدس، سنگهای معبد اورشلیم، و معبد و دیرِ کوه کالوری [تپّه جلجتا]؛ در مصر، اهرام و ستونهای [کاخ] کلئوپاترا؛ در ناپل، قلعه سنت المو، در میلان، ستون ویکتور إمانوئل؛ و تمام ونیز؛ و تونل کوه سنی؛ و کانال سوئز؛ و بسیار چیزهای دیدنی و حیرتانگیز برای یک غریبه.»
* «جمهوری سوئیس عالی است؛ دریاچههای لُوسِرن زیبا هستند، بسیار زیبا. راستش من از سوئیس خیلی خوشم میآید. در موناکو با علاقه قماربازها را نگاه میکردم، امّا خودم یک بار هم قمار نکردهام. '''من پویندهای بودم به دنبال
* «وقتی به نیویورک رسیدم شعف برم داشت. متروی مرتفع، کار خوبی که با «هل-گیت» کرده بودند، همه چیز به دلم میچسبید. دیدم خیابانها در نیویورک خیلی خیلی کثیف هستند، ولی مردم خیلی خیلی تمیز. یک بار اجلاس کنگره را دیدم، و جلال و وقار آن انجمن مرا خیلی تحت تأثیر قرار داد. در شهر سالت لیک، معبد تابرناکل ستایش مرا برانگیخت، و من با بیرگهام یانگ مصاحبهای داشتم، گر چه از مورمونها خوشم نمیآید. در سفرهایم در آمریکا، چیزهای حیرتآور زیادی دیدم که حاکی از پیشرفت فراوان مردم بودند. متوسط هوش، و سواد مردم آمریکا، به عقیده من، به مراتب بالاتر است از عوام الناس اروپا. در سانفرانسیسکو از پالاس هتل به حیرت افتادم. ساختمان باشکوهی است. کتابخانهها هم بسیار عالی هستند.»
* «شگفتی مرا در نظر مجسم کنید وقتی در حال قدم زدن در یکی از خیابانهای شما [در سانفرانسیسکو] چشمم به ساختمانی میافتد که آنچنان شرقی ناب میزند —آنچنان مرا به یاد خانه و سرزمین پدریام میاندازد—که من نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم و به داخل نروم تا این شبح شرق بر کرانههای غرب شما را از نزدیک ببینم. به من گفتند که اینجا یک «حمّام» [حمام در اصل] است—گرمابه جدید. بعد مرا به داخل اتاقکهای حمّام بردند. چه گچبریهائی، چه ترتیب کاملی برای پخش گرما، تعداد و غنای تزئینات اتاقکها، چنان بود که از هرچه پیشتر دیده بودم، چه در قاهره، چه در استانبول و چه در مملکت خودم، سر بود. به نظر من از حمامهای اسمیرنَه، درترکیّه هم، که فکر میکنم از آنها در شرق چیز بهتری نیست، سرتر بودند. من، بنا به حقّی که دارم، نشان درجه یک به دکتر لوریاتفویض کردم؛ و همچنین در نامهای به شاه توصیه کردهام که به آقای [در اصل مسیو] فرانزنی، نقّاش، و دکتر لوریا نشان هلال داده بشود.»
|