اشک: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
خط ۳:
[[پرونده:Weyden, Rogier van der - Descent from the Cross - Detail women (left).jpg|بی‌قاب|چپ]]
== گفتاوردها ==
=== ا ===
* '''[[w:نشانه‌شناسی|نشانه‌شناسی]]''': قطره‌ای که پس نمایان شدن، بخار و ناپدید می‌شود: نماد درد و شفاعت است و اغلب با مروارید یا با دانه‌های کهربا مقایسه می‌شود…»
** ''[[w:en:Jean Chevalier|ژان شوالیه]]''<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =شوالیه| نام =ژان| پیوند نویسنده =w:en:Jean Chevalier|Jean Chevalier | فصل = اشک (Larme/Tears) | عنوان = Dictionnaire des symboles| ترجمه عنوان =فرهنگ نمادها| ترجمه =سودابه فضایلی| جلد =یکم| تاریخ =۱۳۸۴| سال اصلی =۱۹۷۳| ناشر =انتشارات جیحون| مکان =تهران| زبان fa| شابک =9646534147| صفحه = ص ۱۹۷}}</ref>
* «وقتی نگاه حسرت یک [[کودک]] فقیر/ در پردهٔ سرشک پناهنده می‌شود// احساس می‌کنم که غمی خفته و بزرگ/ ناگه درون سینهٔ من زنده می‌شود.»
** ''[[میمنت میرصادقی]]''<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =اول|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۱۰۴}}</ref>
* «راه خوناب سرشک از مژه بستم که مباد/غم رخسار تو با خون دل آید بیرون.»
** ''[[محمودمیرزا]]''<ref>{{یادکرد کتاب|| نام خانوادگی =هدایت| نام =رضاقلی‌خان| پیوند نویسنده =رضاقلی‌خان هدایت| فصل=۱۰۵. محمود میرزای قاجار| عنوان =[[w:مجمع‌الفصحاء|مجمع الفصحاء]]| کوشش =[[مظاهر مصفا]]|| جلد =یکم| سال =سال ۲۰۰۲م| ناشر =انتشارات امیرکبیر| مکان =تهران| زبان =fa| صفحه =ص ۲۱۶}}</ref>
* «دوش از کنارم آن مه نامهربان گذشت/موج [[سرشک]] تا سحرم در کنار ماند.»
** ''[[زین‌العابدین مؤتمن]]''<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =چهارم|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۳۴۱۶}}</ref>
{{شعر}}
{{ب|چشمم که همیشه جوی خون آید ازو|سیلاب [[سرشک]] لاله‌گون آید ازو}}
{{ب|زان ترس نگریم که خیال رخ تو|با اشک مبادا که برون آید ازو}}
{{م|''[[اثیرالدین اومانی]]''<ref>{{یادکرد کتاب|| نام خانوادگی =هدایت| نام =رضاقلی‌خان| پیوند نویسنده =رضاقلی‌خان هدایت| فصل=۱۷۴. اثیرالدّین اومانی| عنوان =[[w:مجمع‌الفصحاء|مجمع الفصحاء]]| کوشش =[[مظاهر مصفا]]|| جلد =یکم| سال =سال ۲۰۰۲م| ناشر =انتشارات امیرکبیر| مکان =تهران| زبان =fa| صفحه =ص ۳۸۷}}</ref> }}
* «در زمان جادوگرها، اشک انسان‌ها خیلی خیلی با ارزش بود. اشک مثل آب دهان قورباغه چیزی کمیاب و نادر بود. این که حالا اشک به چه کارشان می‌آمده، من که نمی‌دانم. شربتی برای مهربان تر کردن؟ انسان بهتری کردن؟ برای کم کردن خساست در احساسات؟ یا برای کمتر پشمالو بودن؟ مردها همیشه به بهانه مردانگی شان، اشک‌های شان را حتی در بدترین لحظات زندگی خود قورت می‌دادند. انگار که این کار واقعیت را تغییر می‌داد. بهر حال اشک ریختن حال انسان را بهتر می‌کند. مغز را می‌شوید و اندوه را از بین می‌برد. پس این فکر مضحک از کجا به ذهن مردها خطور کرده بود که چون مرد هستند نباید گریه کنند؟»
** ''[[انیس لودیگ]]'' در «کمی قبل از خوشبختی»
* دلتنگِ نانِ مادرم می‌شوم
:و قهوهٔ مادرم
:و نوازشِ مادرم …
: و روز به روز
: [[کودکی]] نیز در من بزرگ می‌شود
: و به روزهای عمرم، [[عشق]] می‌ورزم
: زیرا اگر بمیرم
: از اشکِ مادرم شرم می‌کنم!
** ''[[محمود درویش]]''<ref>«اگر باران نیستی نازنین، درخت باش»، «به مادرم»، برگرفته از نشر سخن، چاپ ۱۳۸۹، ص ۴۵</ref>
* «[[درد]]ی است که پزشکان را به درمانش فراخوانده‌ام/و هیچ پزشکی جز اشکها نبود.»
** ''[[شریف رضی]]''<ref>{{یادکرد وب |نشانی=http://www.adab.com/index.php/modules.php?name=Sh3er&doWhat=shqas&qid=9876&r=&rc=|عنوان=الدمع مذ بعد الخلیط قریب|اثر=أدب}}</ref>
* «داروی [[درد]]م، اشک‌های سوزان است/ بر بازماندهٔ جای یار گریستن، دردی را می‌آرامد؟»
** ''[[امرؤ القیس]]''<ref>https://ar.wikisource.org/wiki/معلقة_امرئ_القيس</ref>
* «اشک، زود خشک می‌شود، به‌ویژه اشکی که بر ناکامی دیگران جاری شده باشد.»
** ''[[سیسرو]]'' ''De partitione 52''
{{شعر}}
<center>'''لالهٔ خونبار'''<center>
سطر ۴۷ ⟵ ۲۳:
{{ب|مسعودی از آن بی‌خبران نیست که کردند|بر صفحهٔ اوراق کتب را ز سمرها}}
{{م|''[[عباس ادیب مسعودی]]''<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =چهارم|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۳۲۹۶}}</ref>}}
* «ای که هرگز از وفا سوی منت آهنگ نیست/ رحم کن تا کی جفا آخر دلست این سنگ نیست// مردم چشمم به هجرت شد سیپد از اشک سرخ/ خود غلط گفت آنکه بالای سیاهی رنگ نیست.»
** ''[[اردشیر میرزا]]''<ref>{{یادکرد کتاب|| نام خانوادگی =هدایت| نام =رضاقلی‌خان| پیوند نویسنده =رضاقلی‌خان هدایت| فصل =۲۰. آگاه قاجار حفظه الله | عنوان =[[w:مجمع‌الفصحاء|مجمع الفصحاء]]| کوشش =[[مظاهر مصفا]]|| جلد =یکم| سال =سال ۲۰۰۲م| ناشر =انتشارات امیرکبیر| مکان =تهران| زبان =fa| صفحه =ص ۶۲-۷۳}}</ref>
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
<center>'''آتش غم'''<center>
{{ب|با که گویم ای فلک درد نهان خویش را|تا به کی بندم ز نالیدن دهان خویش را}}
{{ب|استخوانم ز آتش غم سوخت، کو یا رب نمی|تا که بنشانم دمی سوز نهان خویش را}}
{{ب|ناله چون باشد گلوگیرم ز غم، بر آن شدم|تا به اشک دیده بنشانم فغان خویش را}}
{{ب|آنچنان گشتم پریشان، کز پریشان خاطری|رایگان دادم ز کف تاب و توان خویش را}}
{{ب|بخت بد بین کز نگون‌بختی چو مرغی بوالهوس|عرصه ی بیگانه کردم آشیان خویش را}}
{{ب|شد سیه روزم از آن روزی که هم از سادگی|عرضه بر بیگانه کردم داستان خویش را}}
{{ب|ای دریغا کز ره کج‌خویی و کج‌ظالمی|دشمن دیرینه کردم دوستان خویش را}}
{{ب|از غم بی‌همزبانی رنجه‌ام، کو همدمی؟|تا بکاهم بیش و کم رنج روان خویش را}}
{{ب|غیر اشک و آه و خون دل ندارم تحفه‌ای| بر که آرم غیر خود این ارمغان خویش را}}
{{ب|ترجمان جان پر دردم چو باشد این دو بیت| می‌نگارم تا کنم با آن بیان خویش را}}
{{ب|«چون صبا سرگشته‌ام در وادی آوارگی|می‌روم تا گم کنم نام و نشان خویش را»}}
{{ب|«بسکه از سوز درون چون درد پیچیدم به خود|عاقبت بر باد دادم دودمان خویش را»}}
{{ب|پر پریشان‌خاطری طالع عجب نبوَد که خود|در کف اغیار بسپردن عنان خویش را}}
{{م|''[[عبدالله طالع همدانی]]'' <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =چهارم|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۲۳۹۲}}</ref>}}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
<center>''' * * *'''</center>
{{ب|سرشک از رخم پاک کردن چه حاصل|علاجی بکن کز دلم خون نیاید}}
{{م|''[[میر الهی]]'' <ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =درخشان| نام =مهدی| عنوان =بزرگان و سخن سرایان همدان| جلد =اول (بعد از اسلام تا ظهور سلسله قاجار)| سال =۱۳۷۴ش/ ۱۹۹۵م| ناشر =انتشارات اطلاعات|مکان =تهران| صفحه =ص ۲۲۲}}</ref>}}
{{پایان شعر}}
* «گذری جانب حسرت‌نگری نیست تو را/ حسرت این است که بر ما گذری نیست تو را // [[اشک]] را قاصد کویش کنم ای ناله بمان/ زانکه صد بار تو رفتی اثری نیست تو را.»
** ''[[فتحعلی شاه قاجار]]'' <ref>{{یادکرد کتاب|| نام خانوادگی =هدایت| نام =رضاقلی‌خان| پیوند نویسنده =رضاقلی‌خان هدایت| فصل ۳۹. خاقان صاحبقران قاجار قویونلو انارالله مرقده | عنوان =[[w:مجمع‌الفصحاء|مجمع الفصحاء]]| کوشش =[[مظاهر مصفا]]|| جلد =یکم| سال =سال ۲۰۰۲م| ناشر =انتشارات امیرکبیر| مکان =تهران| زبان =fa| صفحه = ص ۹۰}}</ref>
* «ای که هرگز از وفا سوی منت آهنگ نیست/ رحم کن تا کی جفا آخر دلست این سنگ نیست// مردم چشمم به هجرت شد سیپد از اشک سرخ/ خود غلط گفت آنکه بالای سیاهی رنگ نیست.»
** ''[[اردشیر میرزا]]'' <ref>{{یادکرد کتاب|| نام خانوادگی =هدایت| نام =رضاقلی‌خان| پیوند نویسنده =رضاقلی‌خان هدایت| فصل =۲۰. آگاه قاجار حفظه الله | عنوان =[[w:مجمع‌الفصحاء|مجمع الفصحاء]]| کوشش =[[مظاهر مصفا]]|| جلد =یکم| سال =سال ۲۰۰۲م| ناشر =انتشارات امیرکبیر| مکان =تهران| زبان =fa| صفحه =ص ۶۲-۷۳}}</ref>
{{شعر}}
{{ب|از خواب و خیال و گفت و او گفت چه سود | کاین عمر دو گونه بود چون آتش و دود}}
سطر ۷۹ ⟵ ۳۱:
{{م|''[[محمدعلی اسلامی ندوشن]]''<ref>{{یادکرد وب | نشانی =https://web.archive.org/web/20120331191423/http://www.eslaminodushan.com/Index.aspx?name=PoemList&id=6| عنوان=زندگی نامه| ناشر =وب‌سایت دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن}}</ref>}}
{{پایان شعر}}
=== ب، پ ===
=== ت، ث ===
=== ت، ث ===
=== ج، چ ===
<center>'''آتش ماتم'''</center>
{{شعر}}
{{ب|اشکم که پیش چشم تو بر رخ چکیده‌ام|آهم که تن به آتش ماتم کشیده‌ام}}
{{ب|یک بار بوسه از لب لعلت نشد نصیب|یک عمر در هوای لبت، لب گزیده‌ام}}
{{ب|تا دست غیر شد به گریبانت آشنا|با هر دو دست چاک گریبان دریده‌ام}}
{{ب|نادیده‌ها ز باغ تو گل چیده در خیال|بیچاره من که دیده‌ام اما نچیده‌ام}}
{{ب|از کودکی فتاده به پیری گذار عمر|من رنگ و روی دور جوانی ندیده‌ام}}
{{ب|تا رنگ زرد چهر شود همچو لاله سرخ|ای اشک همّتی که تو را برگزیده‌ام}}
{{ب|چون خار خشک‌سر به کویر عدم نهم|تا کس نگویدم که به پایی خلیده‌ام}}
{{ب|در راه عشق کس چو جلالی قدم نزد|این راه را به پا نه که با سر دویده‌ام}}
{{م|''[[عبدالحسین جلالیان]]''<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =دوم|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۹۸۸}}</ref>}}
{{پایان شعر}}
=== ح، خ ===
=== د، ذ ===
* دلتنگِ نانِ مادرم می‌شوم
:و قهوهٔ مادرم
:و نوازشِ مادرم …
: و روز به روز
: [[کودکی]] نیز در من بزرگ می‌شود
: و به روزهای عمرم، [[عشق]] می‌ورزم
: زیرا اگر بمیرم
: از اشکِ مادرم شرم می‌کنم!
** ''[[محمود درویش]]''<ref>«اگر باران نیستی نازنین، درخت باش»، «به مادرم»، برگرفته از نشر سخن، چاپ ۱۳۸۹، ص ۴۵</ref>
=== ر، ز، ژ ===
* «[[درد]]ی است که پزشکان را به درمانش فراخوانده‌ام/و هیچ پزشکی جز اشکها نبود.»
** ''[[شریف رضی]]''<ref>{{یادکرد وب |نشانی=http://www.adab.com/index.php/modules.php?name=Sh3er&doWhat=shqas&qid=9876&r=&rc=|عنوان=الدمع مذ بعد الخلیط قریب|اثر=أدب}}</ref>
<center>'''نغمهٔ حسرت'''</center>
{{شعر}}
سطر ۸۹ ⟵ ۷۱:
{{ب|بلبل طبعم «رهی» باشد ز تنهایی خموش|نغمه‌ها بودی مرا تا همزبانی داشتم}}
<center>اصفهان فروردین ماه ۱۳۲۴</center>
{{م|''[[رهی معیری]]'' <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =سوم|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۱۶۱۶}}</ref>}}
{{پایان شعر}}
=== س، ش ===
* «اشک، زود خشک می‌شود، به‌ویژه اشکی که بر ناکامی دیگران جاری شده باشد.»
** ''[[سیسرو]]'' ''De partitione 52''
* '''[[w:نشانه‌شناسی|نشانه‌شناسی]]''': قطره‌ای که پس نمایان شدن، بخار و ناپدید می‌شود: نماد درد و شفاعت است و اغلب با مروارید یا با دانه‌های کهربا مقایسه می‌شود…»
** ''[[w:en:Jean Chevalier|ژان شوالیه]]''<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =شوالیه| نام =ژان| پیوند نویسنده =w:en:Jean Chevalier|Jean Chevalier | فصل = اشک (Larme/Tears) | عنوان = Dictionnaire des symboles| ترجمه عنوان =فرهنگ نمادها| ترجمه =سودابه فضایلی| جلد =یکم| تاریخ =۱۳۸۴| سال اصلی =۱۹۷۳| ناشر =انتشارات جیحون| مکان =تهران| زبان fa| شابک =9646534147| صفحه = ص ۱۹۷}}</ref>
=== ص، ض ===
{{شعر}}
<center>'''سرشک * * *یتیم'''</center>
{{ب|به هنگام دمسردی روزگار|یتیمی چو یابید بی‌برگ و بار}}
{{ب|قطره‌ای اشک ز چشمم به زمینی نچکد|که گلش تا به ابد بوی محبت ندهد}}
{{ب|ز جان و جهان دست برداشته|به لؤلؤی تر دامن انباشته}}
{{ب|شوق خواهد که شبی پای به کویش برسد|ادب عشق در اندیشه که رخصت ندهد}}
{{ب|به یاد من او را ببوسید چشم|نشانیدش آن آتش آه و خمش}}
{{م|''[[کوثری همدانی]]''<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =درخشان| نام =مهدی| عنوان =بزرگان و سخن سرایان همدان| جلد =اول (بعد از اسلام تا ظهور سلسله قاجار)| سال =۱۳۷۴ش/ ۱۹۹۵م| ناشر =انتشارات اطلاعات|مکان =تهران| صفحه =ص ۲۹۸}}</ref>}}
{{ب|که آن آهش آوای جان من است|سرشک روانش روان من است}}
{{ب|من آن اشک گریندهٔ چشم وی‌ام|من آن ناله و آه و خشم وی‌ام}}
{{م|''[[ذبیح‌الله صفا]]''<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =چهارم|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۲۲۹۵}}</ref>}}
{{پایان شعر}}
=== ط، ظ ===
{{شعر}}
<center>'''آتش غم'''<center>
سطر ۱۰۳ ⟵ ۹۵:
{{ب|ناله چون باشد گلوگیرم ز غم، بر آن شدم|تا به اشک دیده بنشانم فغان خویش را}}
{{ب|آنچنان گشتم پریشان، کز پریشان خاطری|رایگان دادم ز کف تاب و توان خویش را}}
{{ب|بخت بد بین کز نگون‌بختی چو مرغی بوالهوس|عرصه یعرصهٔ بیگانه کردم آشیان خویش را}}
{{ب|شد سیه روزم از آن روزی که هم از سادگی|عرضه بر بیگانه کردم داستان خویش را}}
{{ب|ای دریغا کز ره کج‌خویی و کج‌ظالمی|دشمن دیرینه کردم دوستان خویش را}}
{{ب|از غم بی‌همزبانی رنجه‌ام، کو همدمی؟|تا بکاهم بیش و کم رنج روان خویش را}}
{{ب|غیر اشک و آه و خون دل ندارم تحفه‌ای| بر که آرم غیر خود این ارمغان خویش را}}
سطر ۱۱۴ ⟵ ۱۰۶:
{{م|''[[عبدالله طالع همدانی]]''<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =چهارم|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۲۳۹۲}}</ref>}}
{{پایان شعر}}
=== ع، غ ===
=== ف، ق ===
* «گذری جانب حسرت‌نگری نیست تو را/ حسرت این است که بر ما گذری نیست تو را // [[اشک]] را قاصد کویش کنم ای ناله بمان/ زانکه صد بار تو رفتی اثری نیست تو را.»
** ''[[فتحعلی شاه قاجار]]''<ref>{{یادکرد کتاب|| نام خانوادگی =هدایت| نام =رضاقلی‌خان| پیوند نویسنده =رضاقلی‌خان هدایت| فصل ۳۹. خاقان صاحبقران قاجار قویونلو انارالله مرقده | عنوان =[[w:مجمع‌الفصحاء|مجمع الفصحاء]]| کوشش =[[مظاهر مصفا]]|| جلد =یکم| سال =سال ۲۰۰۲م| ناشر =انتشارات امیرکبیر| مکان =تهران| زبان =fa| صفحه = ص ۹۰}}</ref>
* «داروی [[درد]]م، اشک‌های سوزان است/ بر بازماندهٔ جای یار گریستن، دردی را می‌آرامد؟»
** ''[[امرؤ القیس]]''<ref>https://ar.wikisource.org/wiki/معلقة_امرئ_القيس</ref>
=== ک، گ ===
{{شعر}}
{{ب|قطره‌ای اشک ز چشمم به زمینی نچکد|که گلش تا به ابد بوی محبت ندهد}}
<center>'''سرشک یتیم'''<center>
{{ب|شوق خواهد که شبی پای به کویش برسد|ادب عشق در اندیشه که رخصت ندهد}}
{{ب|به هنگام دمسردی روزگار|یتیمی چو یابید بی‌برگ و بار}}
{{م|''[[کوثری همدانی]]''<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =درخشان| نام =مهدی| عنوان =بزرگان و سخن سرایان همدان| جلد =اول (بعد از اسلام تا ظهور سلسله قاجار)| سال =۱۳۷۴ش/ ۱۹۹۵م| ناشر =انتشارات اطلاعات|مکان =تهران| صفحه =ص ۲۹۸}}</ref>}}
{{ب|ز جان و جهان دست برداشته|به لؤلؤی تر دامن انباشته}}
{{ب|به یاد من او را ببوسید چشم|نشانیدش آن آتش آه و خمش}}
{{ب|که آن آهش آوای جان من است|سرشک روانش روان من است}}
{{ب|من آن اشک گریندهٔ چشم وی‌ام|من آن ناله و آه و خشم وی‌ام}}
{{م|''[[ذبیح‌الله صفا]]''<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =چهارم|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۲۲۹۵}}</ref>}}
{{پایان شعر}}
=== ل ===
<center>'''آتش ماتم'''</center>
* «در زمان جادوگرها، اشک انسان‌ها خیلی خیلی با ارزش بود. اشک مثل آب دهان قورباغه چیزی کمیاب و نادر بود. این که حالا اشک به چه کارشان می‌آمده، من که نمی‌دانم. شربتی برای مهربان تر کردن؟ انسان بهتری کردن؟ برای کم کردن خساست در احساسات؟ یا برای کمتر پشمالو بودن؟ مردها همیشه به بهانه مردانگی شان، اشک‌های شان را حتی در بدترین لحظات زندگی خود قورت می‌دادند. انگار که این کار واقعیت را تغییر می‌داد. بهر حال اشک ریختن حال انسان را بهتر می‌کند. مغز را می‌شوید و اندوه را از بین می‌برد. پس این فکر مضحک از کجا به ذهن مردها خطور کرده بود که چون مرد هستند نباید گریه کنند؟»
** ''[[انیس لودیگ]]'' در «کمی قبل از خوشبختی»
=== م ===
* «وقتی نگاه حسرت یک [[کودک]] فقیر/ در پردهٔ سرشک پناهنده می‌شود// احساس می‌کنم که غمی خفته و بزرگ/ ناگه درون سینهٔ من زنده می‌شود.»
** ''[[میمنت میرصادقی]]''<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =اول|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۱۰۴}}</ref>
* «راه خوناب سرشک از مژه بستم که مباد/غم رخسار تو با خون دل آید بیرون.»
** ''[[محمودمیرزا]]''<ref>{{یادکرد کتاب|| نام خانوادگی =هدایت| نام =رضاقلی‌خان| پیوند نویسنده =رضاقلی‌خان هدایت| فصل=۱۰۵. محمود میرزای قاجار| عنوان =[[w:مجمع‌الفصحاء|مجمع الفصحاء]]| کوشش =[[مظاهر مصفا]]|| جلد =یکم| سال =سال ۲۰۰۲م| ناشر =انتشارات امیرکبیر| مکان =تهران| زبان =fa| صفحه =ص ۲۱۶}}</ref>
* «دوش از کنارم آن مه نامهربان گذشت/موج [[سرشک]] تا سحرم در کنار ماند.»
** ''[[زین‌العابدین مؤتمن]]''<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =چهارم|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۳۴۱۶}}</ref>
{{شعر}}
{{ب|سرشک از رخم پاک کردن چه حاصل|علاجی بکن کز دلم خون نیاید}}
{{ب|اشکم که پیش چشم تو بر رخ چکیده‌ام|آهم که تن به آتش ماتم کشیده‌ام}}
{{م|''[[میر الهی]]''<ref>{{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =درخشان| نام =مهدی| عنوان =بزرگان و سخن سرایان همدان| جلد =اول (بعد از اسلام تا ظهور سلسله قاجار)| سال =۱۳۷۴ش/ ۱۹۹۵م| ناشر =انتشارات اطلاعات|مکان =تهران| صفحه =ص ۲۲۲}}</ref>}}
{{ب|یک بار بوسه از لب لعلت نشد نصیب|یک عمر در هوای لبت، لب گزیده‌ام}}
{{ب|تا دست غیر شد به گریبانت آشنا|با هر دو دست چاک گریبان دریده‌ام}}
{{ب|نادیده‌ها ز باغ تو گل چیده در خیال|بیچاره من که دیده‌ام اما نچیده‌ام}}
{{ب|از کودکی فتاده به پیری گذار عمر|من رنگ و روی دور جوانی ندیده‌ام}}
{{ب|تا رنگ زرد چهر شود همچو لاله سرخ|ای اشک همّتی که تو را برگزیده‌ام}}
{{ب|چون خار خشک سر به کویر عدم نهم|تا کس نگویدم که به پایی خلیده‌ام}}
{{ب|در راه عشق کس چو جلالی قدم نزد|این راه را به پا نه که با سر دویده‌ام}}
{{م|''[[عبدالحسین جلالیان]]''<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=برقعی|نام= محمدباقر|پیوند نویسنده=w:سید محمدباقر برقعی|عنوان =سخنوران نامی معاصر ایران|جلد =دوم|سال =چاپ ۱۳۷۳|ناشر=نشر خرم|شابک =۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴| صفحه =ص۹۸۸}}</ref>}}
{{پایان شعر}}
=== ن ===
=== و ===
=== ه ===
=== ی ===
 
== نوشتارهای وابسته ==
برگرفته از «https://fa.wikiquote.org/wiki/اشک»