محمدابراهیم باستانی پاریزی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳:
 
== گفتاورها ==
=== از پاریز تا پاریس ===
* «وقتی دروغ و حقیقت با هم راه می‌رفتند، به چشمه‌ای رسیدند. دروغ به حقیقت گفت: " لباس خود را درآوریم و در این چشمه آب تنی کنیم ." حقیقت ساده دل چنین کرد، در آن لحظه که در آب بود، دروغ، لباس حقیقت را از کنار چشمه برداشت و پوشید و به راه افتاد. حقیقت، پس از آب‌تنی ناچار شد برهنه به راه افتد؛ از آن روز ما حقیقت را برهنه می‌بینیم، اما بسا اوقات دروغ را هم ملاقات می‌کنیم که متأسفانه لباس حقیقت پوشیده است؛ و طبعاً حقانیّت خود را در نظر ما به تلبیس ثابت می‌کند…!»<ref>محمد ابراهیم باستانی پاریزی، از پاریز تا پاریس، انتشاراع علم، ۱۳۸۸.</ref>
* «در پاکستان نام‌های خیابان‌ها و محلات اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است.»
* «خیابان‌های بزرگ دو طرفه را شاهراه می‌نامند، همان که ما امروز «اتوبان» می‌گوییم!»
* «بنده برای نمونه و محض تفریح دوستان، چند جمله و عبارت فارسی را که در آنجاها به کار می‌برند و واقعاً برای ما تازگی دارد در اینجا ذکر می‌کنم که ببینید زبان فارسی در زبان اردو چه موقعیتی دارد.»
* «نخستین چیزی که در سر بعضی کوچه‌ها می‌بینید تابلوهای رانندگی است.»
* «در ایران ادارهٔ راهنمایی و رانندگی بر سر کوچه‌ای که نباید از آن اتومبیل بگذرد می‌نویسد: «عبور ممنوع» و این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان می‌کنید تابلو چه باشد؟ راه بند!»
* «تاکسی که مرا به قونسلگری ایران درکراچی می‌برد کمی از قونسلگری گذشت، خواست به عقب برگردد، یکی از پشت سر به او فرمان می‌داد، در چنین مواقعی ما می‌گوییم:
عقب، عقب، عقب، خوب! اما آن پاکستانی می‌گفت: واپس، واپس، بس! و این حرفها در خیابانی زده شد که به «شاهراه ایران» موسوم است.»
* «این مغازه‌هایی را که ما قنادی می‌گوییم (و معلوم نیست چگونه کلمهٔ قند صیغهٔ مبالغه و صفت شغلی قناد برایش پیدا شده و بعد محل آن را قنادی گفته‌اند؟) آری این دکانها را در آنجا «شیرین‌کده» نامند.»
* «آنچه ما هنگام مسافرت «اسباب و اثاثیه» می‌خوانیم، در آنجا «سامان» گویند.»
* «سلام البته در هر دو کشور سلام است. اما وقتی کسی به ما لطف می‌کند و چیزی می‌دهد یا محبتی ابراز می‌دارد، ما اگر خودمانی باشیم می‌گوییم: ممنونم، متشکرم، اگر فرنگی‌مآب باشیم می‌گوییم «مرسی» اما در آنجا کوچک و بزرگ، همه در چنین موردی می‌گویند: «مهربانی» !»
* «آنچه ما شلوار گوییم در آنجا «پاجامه» خوانده می‌شود.»
* «قطار سریع‌السیر را در آنجا «تیز خرام» می‌خوانند!»
* «جالب‌ترین اصطلاح را در آنجا من برای مادر زن دیدم، آنها این موجودی را که ما مرادف با دیو و غول آورده‌ایم «خوش دامن» گفته‌اند. واقعاً چقدر دلپذیر و زیباست.»
 
== اشعار ==
{{شعر}}
{{ب|باز شب آمد و شد اول بیداریها|من و سودای دل و فکر گرفتاریها}}
سطر ۲۲ ⟵ ۳۹:
{{پانویس}}
{{ناتمام}}
 
{{پانویس}}
{{ترتیب‌پیش‌فرض:باستانی پاریزی، محمدابراهیم}}
[[رده:شاعران ایرانی]]