ضرب‌المثل‌های رومانی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Amouzandeh (بحث | مشارکت‌ها)
صفحهٔ جدید: '''ضرب‌المثل‌های رومانی''' == A == {{چپ‌چین}} * Apa trece, pietrele rămân. {{پایان چپ‌چین}} * ترجمه: ...
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۱ ژوئیهٔ ۲۰۰۷، ساعت ۱۰:۰۰

ضرب‌المثل‌های رومانی

A

* Apa trece, pietrele rămân.
  • ترجمه: «آب جریان دارد، اما صخره‌ها ماندگار هستند.»
    • مترادف فارسی: «مثل ریگِ کف رودخانه (جوی) ماندنی است.»
* Apără-mă de găini, că de câini nu mă tem.

ترجمه: مرا از جوجه ها حفظ کن، از سگ باکی ندارم. مترادف فارسی: خصـم دانا كه دشمن جان است بهتــر از دوستي كه نادان است "مکتبی"


* Aruncă binele în dreapta şi în stânga, şi la nevoie o să-l găseşti.
  • ترجمه: «مال خود را از چپ و راست ببحش، هروقت بدان نیاز داشتی آن‌را خواهی یافت.»
    • مترادف فارسی: «نان را بينداز توی دریا، ماهی نمیداند اما خدا ميداند.»
    • مترادف فارسی: «خوبی کردن و به دریا انداختن»
    • تمثیل: «تو نیکی میکن و در دجله انداز// که ایزد در بیابانت دهد باز» سعدی
* Ascultă cu urechile, vezi cu ochii, dar taci cu gura.
  • ترجمه: «از گوشهایت برای شنیدن و از چشمانت برای دیدن، اما از دهانت برای خموشی استفاده کن»
    • مترادف فارسی: «گوش تو دو دادند و زبان تو يكی// يعنی كه دو بشنو و يكی بيش مگو» باباافضل کاشی

D

*Daca ar tacea si un prost ar trece drept intelept.
  • ترجمه: «اگر دهانش را ببندد، هر ابلهی دانا به نظر می‌زسد.»
    • مترادف فارسی: «نادان را به از خاموشی نیست» سعدی
    • مترادف فارسی: «خاموشی هم پرده عورت جهل است و هم شكوه عظمت دانائی» مرزبان‌نامه
    • تمثیل: «زادنش چوجان تو را مايه نيست// به از خامُشی هيچ پيرايه نيست» فردوسی

C

* Ce poţi face azi, nu lăsa pe mâine.
  • ترجمه: «کاری را که امروز قادر به انجام آن هستی، برای فردا نگذار.»
    • مترادف فارسی: « كار امروز به فردا ميفكن!»
    • مترادف فارسی: « كار امروز به فردا افكندن از كاهلی تن است.» تاریخ بیهقی
    • تمثیل: «از امروز كاری به فردا ممان// چه دانی كه فردا چه گردد زمان» فردوسی

تمثیل: «ساقیا عشرت امروز به فردا مفكن// یا زدیوان قضا خط امانی بمن آر» حافظ

* Cine are carte, are parte!
  • ترجمه: «دانش، قدرت است.»
    • مترادف فارسی: «دانایی توانایی است»
    • مترادف فارسی: «دانستن توانستن است»
    • تمثیل: «توانا بود هركه دانا بود// به دانش دل پیر برنا بود» فردوسی
* Cine furǎ azi un ou, mâine va fura un bou!
  • ترجمه: «آن‌که امروز تخم‌مرغی بدزدد، فردا گاوی را خواهد دزدید.»
    • مترادف فارسی: «تخم‌مرغ‌دزد، شترمرغ‌دزد می‌شود.»
    • مترادف فارسی: «هر كه دانگی بدزدد، از دیناری نترسد.»
* Câinii latră, ursu' trece...
  • ترجمه: «سگ پارس می‌کند و خرس (بی‌خیال) می‌گذرد.»
    • مترادف فارسی: «سگ لايد و كاروان گذرد.»
    • تمثیل: «زآن‌همه بانگ و علالای سگان// هیچ واماند زراهی كاروان؟» مولوی

N

* Nu da vrabia din mână pe cioara de pe gard.
  • ترجمه: «گنجشکی را که به کف داری با کلاغی که برحصاری نشسته معاوضه نکن!»
    • مترادف فارسی: «سركه نقد به از حلوای نسیه»
    • مترادف فارسی: «سیلی نقد از عطای نسیه به»
    • تمثیل: «ما درخور صید تو نباشیم ولیكن// گنجشك به‌دست است به از باز پریده» سعدی
* Nu iese fum fără foc.
  • ترجمه: «هیچ دودی بی‌آتش نیست.»
    • مترادف فارسی: «هیچ دودی بی‌آتشی نیست.»
    • مترادف فارسی: «دود نشانه آتش است.»
    • تمثیل: «اگر دودی رود، بی آتشی نیست» سعدی
* Nu poţi îndrepta lumea cu umărul.
  • ترجمه: «دنیا را با شانه‌هایت نمی‌توانی راست کنی.»
    • مترادف فارسی: «گیتی است، كی پذیرد همواری؟» رودکی

O

* Obişnuinţa... a doua natură!
  • ترجمه: «عادت، طبیعت دوم است.»
    • مترادف فارسی: «عادت طبیعت ثانوی است.»
    • مترادف فارسی: «ترك عادت موجب مرض است.»
* Ochii care nu se văd se uită...
  • ترجمه: «چشمانی که همدیگر را نبینند، یکدیگر را فراموش می‌کنند.»
    • مترادف فارسی: «ازدل برود هرآن‌که از دیده برفت.»

P

* Prietenu, la nevoie se cunoaşte!
  • ترجمه: «هنگام نیاز، دوستان واقعی شناخته می‌شوند.»
    • مترادف فارسی: «دوست آن دانم كه گیرد دست دوست// در پریشان‌حالی و درماندگی» سعدی

R

* Rîde ciob de oală spartă.
  • ترجمه: «تراشه چوب به پاتیل شکسته می‌خندد.»
    • مترادف فارسی: «ديگ به ديگ گويد رويت سياه! سه‌پایه گوید صل‌علی.»
    • مترادف فارسی: «آبکش به کفگیر می‌گوید: نُه سوراخ داری!»

S

* "S-a dus bou... şi-a venit vaca !" (tatǎl lui Nica, in Ion Creanga-Amintiri din copilarie)
  • ترجمه: «او مثل گاو نر رفت و مثل گاو ماده برگشت.»
    • مترادف فارسی: «خر عیسی به آسمان نرود.»
    • تمثیل: «خر عیسی گرش به مکه بری// چون بیاید هنوز خر باشد.» سعدی
    • تمثیل: «خر به سعی، آدمی نخواهد شد// گرچه در پای منبری باشد» سعدی

T

* Totu-i bine cand se termină cu bine.
  • ترجمه: «همه چیز بر وفق مراد است وقتی که پایان خوبی داشته باشد.»
    • مترادف فارسی: «شاهنامه آخرش خوش است.»

U

* Un prost incurca, si zece intelepti nu pot descurca"
  • ترجمه: «یک دیوانه طوری ریخت و پاش می‌کند که ده نفر عاقل نمی‌توانند آن را سامان دهند.»
    • مترادف فارسی: «يك دیوانه سنگی به چاه اندازد و دو صد عاقل بیرون نتوانند آورد.»
* Un necaz nu vine niciodată singur.
  • ترجمه: «یک بدبختی هیچگاه به تنهایی رخ نمی‌دهد.»
    • مترادف فارسی: «یک بدبختی تنها رو نمی‌دهد.»