اینک انسان (کتاب): تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز added Category:کتابهای فریدریش نیچه using HotCat |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۴:
* «هر چیز با عظمتی، کار، عمل، پس از تکمیل بی درنگ به ستیز با عاملش برمیخیزد؛ و عامل از آن پس دقیقاً در اثر انجام آن رنجور است، دیگر نمیتواند کنشش را تاب آورد، دیگر نمیتواند به سیمایش بنگرد. داشتن چیزی در پس که هرگز نمیبایست آن را میخواسته، چیزی که درونش گره سرنوشت نوع انسان بسته میشود و از آن پس کینه ش را به دل میگیرد!»
* «سرنوشت خود را میشناسم. روزی خاطرهای چیزی دهشتناک با نام من تداعی خواهد شّد، خاطرهای بحرانی که زمین پیش از آن هرگز به خود ندیده است، خاطرهای ژرفترین برخورد وجدان، خاطرهِ تصمیمی که علیه هر آنچه تا آن زمان باور، مطالبه و تقدیس میشّد، فرا خوانده میشود. من انسان نیستم، دینامیتم؛ و با وجود این، چیزی از یک بنیانگذار دین در من نیست. ادیان، امور مربوط به تودهای مردم است، من پس از تماس با افراد مذهبی به شستن دستهایم نیاز دارم … من باورمند نمیخواهم، به گمنام بیش از اندازه بدسگالم که به خود باور داشته باشم، من هرگز با تودهها سخن نمیگویم .. سخت بیمناکم که روزی مرا مقدس اعلام کنند: میتوان حدس زد که چرا این کتاب را پیشاپیش درآوردم، قصد از آن جلوگیری از هر اقدام بدسگالانه از جانب مردم علیه من است … من نمیخواهم یک قدیس، در واقع یک لوده باسم … شاید لوده هستم … و با وجود این، یا بیش تر نه با این وجود، چرا که تاکنون موجودی دروغگو تر از قدیسین وجود نداشته است، حقیقت با زبان سخن میگوید. اما حقیقت من هراسانگیز است: چرا که تاکنون، دروغ حقیقت نامیده میشده است. ارزیابی دوبارهِ تمامی ارزشها: این است فرمول من برای عمل متعال به خود آمدن از جانب انسان که در من به گوشت و نبوغ تبدیل شده است. این سرنوشت من است که نخستین موجود شریفی باشم، و خود را در تضاد با دروغگوئی هزارهها بشناسم … من اولین فردی بودم که حقیقت را کشف کرد، از این لحاظ نخستین فردی بودم که دروغ را به صورت دروغ حس کرد، بو کشید … نبوغ من در پرههای بینیام است … من چنان ضدیت میورزم که تاکنون هرگز این چنین ضدیت ورزیده نشده است و با وجود این، ضّد روح نفی هستم. من آورندهای کشندههای نیک خواهانهای هستم که مشابهاش تاکنون وجود نداشته است، من از چنان صدای بلندی وظایف را میشناسم که تاکنون ادراک مشابهی از آن وجود نداشته است، تنها پس از امکان زنده شدن امید وجود دارد. با این همه، من الزاماً انسانی شوم هستم. زیرا هنگامی که حقایق وارد جنگ با دروغ هزارهها میشود، ما دچار تشنج میشویم، یک انقباض زمین لرزهای، جا به جایی دره و کوه به صورتی که هرگز در خواب هم دیده نشده است. مفهوم سیاست از آن پس کاملاً در نبرد روحها جذاب میشود، تمامی ساختارهای قدرت جامعهای آن به هوا میرود، آنها همه بر دروغ ایستاده بودند، نبردهای خواهد بود که هرگز پیش از آن بر زمین نبوده است. تنها پس از من بر زمین سیاستی با عظمت وجود خواهد یافت.»
* «انسانهای خوب هرگز حقیقت را نمیگویند. خوبها به شما سواحل دروغین و امنیت دروغین را آموختند: شما در دروغهای آدمیان خوب، زاده و نگاه داشته شدید.»
* «خوبها نمیتوانند بیافرینند، آنان همواره آغاز پاینند، آنان کسی را که ارزشهای جدیدی را روی جدولهای جدید قانون مینویسد، به صلیب میکشند، آنان آینده را برای خود فدا میکنند، آنان کلّ آیندهای انسان را فدا میکنند! خوبها، همواره آغاز پایان بودهاند … و هر آسیبی هم که افترا زنندگان جهان مسببش باشند، آسیبی که آدمهای خوب عاملش هستند آسیب بخشترین آسیب است.»
* «[[اخلاق]] فارغ از خویش شدن، ارادهای معطوف به پایان را رسوا میکند، نفس اساس زندگی را انکار میکند. اجازه دهید در این جا این امکان را باز بگذاریم که این انسان نیست که در حال فاسد شدن است، بلکه تنها گونهای انگلی انسان یعنی کشیش است که با کمک اخلاق، خود را در جایگاهی قرار داده که تعیین کننده ارزشهای انسان است، و در اخلاق مسیحی ابزار قدرت خود را میبیند … و این در واقع بینش من است: اموزگاران، رهبران نوع انسان که شامل دین شناسان نیز میشوند، همه منحط بودهاند: از این روغ لزوم ارزیابی دوبارهای تمامی ارزشهای دشمن خویانه با زندگی، از این رو اخلاق … تعریف اخلاق: اخلاق، خصوصیت ویژهای منحطها یا نیت پنهانی انتقام جوئی از زندگی و پیروزمندانه. برای این تعریف من اهمیت قائلم.»
|