سرزمین عجایب بی‌رحم و ته دنیا: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴:
* «آسانسور به کندی محالی هی می‌رفت بالا. یا دست کم خیال می‌کردم می‌رود. نمی‌شد یقین کرد:چنان کُند بود که هر جور حس جهت یابی گم می‌شد. تا جایی که می‌دانم باید می‌رفت پایین، یا شایدهیچ حرکت نمی‌کرد. اما فرض کنیم می‌رفت بالا. فرضِخالی. شاید دوازده طبقه رفته باشم بالا، بعد سه طبقه پایین. شاید کرهٔ زمین را دور زده باشم. از کجا بدانم؟»<ref>هاروکی موراکامی، سرزمین عجایب بی‌رحم و ته دنیا، ترجمهٔ مهدی غبرائی، انتشارات نیکونشر، ۱۳۹۰.</ref>
 
== گفتگوها در رمان ===
::روز اولی که به شهر آمده‌ام، دروازه‌بان به من می‌گوید: «همین که جا افتادی برو کتابخانه. آنجا دختری است که از آن نگهداری می‌کند. بهش بگو شهر گفته آمده‌ای رؤیاهای قدیمی را بخوانی. باقی را خودش نشانت می‌دهد.»
::می‌گویم: «رؤیاهای قدیمی؟ منظورت از رؤیاهای قدیمی چیه؟»