هاروکی موراکامی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹:
=== سرگذشت پرنده کوکی ===
* «اگر انسان‌ها تا ابد زندگی می‌کردند، اگر پیر نمی‌شدند، اگر بدون مردن، همیشه سالم در این جهان زندگی می‌کردند، خیال می‌کنی هرگز به خود زحمت فکرکردن به چیزهایی را می‌دادند که الان ذهن شان را مشغول کرده؟ منظورم این است که ما دربارهٔ همه چیز فکر می‌کنیم، تقریباً همه چیز، فلسفه، روان‌شناسی، منطق، دین، ادبیات … فکر می‌کنم اگر چیزی به نام «مرگ» وجود نداشت، افکار پیچیده اینچنینی هرگز به وجود نمی‌آمد… انسانها باید به طور جدی، به معنی زنده بودنشان و اینک اینجا بودنشان فکر کنند، چون می‌دانند که روزی خواهند مرد. درست است؟ اگر قرار بود برای همیشه زنده بمانیم، چه کسی به معنای زنده بودن فکر می‌کرد؟ چه اهمیتی داشت؟ یا حتی اگر برای کسی اهمیتی داشت، احتمالاً فقط فکر می‌کردند: «خوب کلی وقت دارم، بعداً بهش فکر می‌کنم.» … ولی ما نمی‌توانیم تا بعد صبر کنیم … باید همین لحظه به آن فکر کنیم … هیچ‌کس نمی‌داند قرار است چه اتفاقی بیفتد … ما مرگ را برای رشد کردن لازم داریم … مرگ، این موجود عظیم و نورانی است که هر چه بزرگ‌تر و نورانی‌تر باشد، ما را دیوانه‌وارتر مشتاق فکر کردن دربارهٔ چیزها می‌کند.»
 
=== IQ84(جلد ۱) ===
* «می‌توانی هزارها تن استعداد داشته باشی اما این لزوماً باعث امرار معاشت نمی‌شود اما اگر حس شش قوی داشته باشی هرگز گرسنه نمی‌مانی.»<ref>هاروکی موراکامی، Iq84 (جلد ۱)، ترجمهٔ معصومه عباسی، انتشارات آوای مکتوب.</ref>
* «اجازه نده ظواهر فریبت دهند. همواره تنها یک حقیقت وجود دارد.»
* «اگر بتوانی با تمام قلبت عاشق کسی شوی حتی یک نفر آنگاه در زندگی رستگار می‌شوی. حتی اگر به آن شخص نرسی.»
 
=== IQ84(جلد ۲) ===
* «یک انسان به سادگی با عمل دوست داشتن دیگران و دوست داشته شدن توسط دیگران یادمی‌گیرد خود را دوست داشته باشد.»<ref>هاروکی موراکامی، IQ84(جلد ۲)، ترجمهٔ معصومه عباسی، انتشارات آوای مکتوب.</ref>
* «هنگامی که از یک سن خاص گذشتید زندگی چیزی بیشتر از فرایند از دست دادن مداوم نخواهد شد.»
 
=== IQ84(جلد ۳) ===
* «همیشه تعداد افرادی که همه چیز را در دنیا بدتر می‌کنند بیشتر از انسان‌هایی است کمک می‌کنند.»<ref>هاروکی موراکامی، IQ84(جلد ۳)، ترجمهٔ معصومه عباسی، انتشارات آوای مکتوب.</ref>
* «همیشه خط باریکی میان ایمان عمیق و تعصب وجود دارد.»
* «برای به دست آوردن چیزی مهم باید هزینه‌ای بپردازی، این قانون دنیاست.»
 
=== جنوب مرز غرب خورشید ===
* «کوچک‌ترین احتمال‌هایی که تو مسیر زندگی سر راهمون قرار می گیرن می تونن به یه چشم به هم زدن آینده مونو دگرگون کنن و زندگی مونو برای همیشه تغییر بدن.»<ref>هاروکی موراکامی، جنوب مرز غرب خورشید، ترجمهٔ سلماز بهگام، انتشارات ترانه.</ref>
* «رمز موفقیت فکر اقتصادی و البته شانسه.»
* «تو تا یه جایی می تونی زندگی یکی رو درست یا خراب کنی، از یه جایی به بعد دیگه به خود طرف مربوطه.»
* «راه‌های زیادی برای زندگی کردن وجود داره و راه‌های زیادی هم برای مردن. اما ته همه شون به یه جا ختم می شن.»
 
=== پین بال ۱۹۷۳ ===
* «بهترین راه برای کنار اومدن با قضیه هه همینه. قبول کنی نمی‌فهمی و ولش کنی.»<ref>هاروکی موراکامی، پین بال ۱۹۷۳، ترجمهٔ بهرنگ رجبی، انتشارات چشمه.</ref>
* «آدم‌ها موجودات ناجوری ان. خیلی ناجورتر از اونی که آدم به نظرش می آد می فهمه.»
 
=== سال اسپاگتی ===
* «قلب آدما درست مثل یک چاه خیلی عمیقه و هیچ‌کس نمی دونه انتهای اون چه چیزی وجود داره.»<ref>هاروکی موراکامی، سال اسپاگتی، ترجمهٔ شهاب حبیبی، انتشارات چلچله.</ref>
* «چیزی بسیار حقیقی در این احساس وجود داشت. درست مانند خود زندگی: سخت و نرم و دور…»
* «مهم نیست کجا می ری، روزنامه‌ها همه جا یک شکل هستند. هرگز چیزی رو که واقعاً می خوای بدونی، بهت نمی گن.»
* «من خیلی خسته‌ام. نمی دونم چی کار کنم. همه چیز نابود شده و هرگز دوباره مثل قبل نمی شه. اون هرگز برنمی گرده.»
* «به محض اینکه شروع به بیرون پرت کردن چیزها می‌کنی، متوجه می‌شوی دوست داری از شر همه چیز خلاص شوی.»
* «۱۹۷۱، سال اسپاگتی بود. در آن سال اسپاگتی می‌پختم تا زندگی کنم و زندگی می‌کردم تا اسپاگتی بپزم. معمولاً به تنهایی اسپاگتی می‌پختم و در تنهایی آن را می‌خوردم. در واقع نیاز نداشتم که کسی همراهیم کند. تنها غذا خوردن را دوست داشتم. احساس می‌کردم اسپاگتی را باید تنها خورد.»
 
=== دیروز ===
* «دانشگاه یه دغدغه س. من وقتی وارد دانشگاه شدم احساس یاس کردم اما با این حال وارد نشدن به دانشگاه یه دغدغه بزرگ تره.»<ref>هاروکی موراکامی، دیروز، ترجمهٔ مونا حسینی، انتشارات قطره.</ref>
* «آدما نیاز دارن یه دوره‌هایی تنهایی رو توی زندگیشون تجربه کنن. اما بهتر می شه اگه به اینم فکر کنن که یه روزی قراره این دوره‌ها تموم بشن.»
 
=== ماشین مرا بران ===
* «ما نباید انتظار داشته باشیم آدم‌ها را تمام و کمال بشناسیم. حتی اگر عمیقاً عاشق اونا باشیم.»<ref>هاروکی موراکامی، ماشین مرا بران، ترجمهٔ مونا حسینی، انتشارات قطره.</ref>
* «ما هیچ وقت نمی تونیم بفهمیم تو مغز زن‌ها چی می گذره. می تونیم؟»
* «اگر به اندازه کافی به یکی فکر کنی مطمئناً باز اون رو خواهی دید.»
* «ویرانی‌هایی که توسط انسان‌ها ایجاد می‌شود هیچ‌گاه جبرانی نخواهد داشت.»
 
=== تعقیب گوسفند وحشی ===
* «صادق بودن و بیان حقیقت دو چیز کاملاً متفاوت است.»<ref>هاروکی موراکامی، تعقیب گوسفند وحشی، ترجمهٔ مهدی غبرائی، انتشارات نیکونشر.</ref>
 
=== بعد از زلزله ===
* «مشکل این است که هرگز به من چیزی ندادی. یا دقیق تر بگم چیزی در درونت نیست که بتونی به من بدی.»<ref>هاروکی موراکامی، بعد از زلزله، ترجمهٔ علی حاجی قاسمی، انتشارات نگاه.</ref>
* «هرگز نمی تونی از شر خودت خلاص بشی، مهم نیست تا کجا می ری.»
* «دلیل نداره چیزی را که با چشمت می‌بینی واقعی باشه.»
 
=== بعد از تاریکی ===
* «وقتی یه بار یتمی شدی، تا وقتی بمیری یتیمی.»<ref>هاروکی موراکامی، بعد از تاریکی، ترجمهٔ علی حاجی قاسمی، انتشارات نگاه.</ref>
* «شاید آدم باید واقعاً بمیره تا بفهمه چطوریه.»
* «یک روزی آدم دلخواهتو پیدا می‌کنی ماری و یادمی‌گیری که باید اعتماد به نفس بیشتری داشته باشی. من این طور فکر می‌کنم. پس کمتر از اینو قبول نکن.»
* «خاطرات مردم شاید مثل مواد سوختی باشه که می سوزونن تا زنده باشن.»
 
=== از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم ===
* «همسرم درست عکس من است. هر چه دلش بخواهد می‌خورد اصلاً هم تمرین نمی‌کند و در عوض یک گرم هم به وزنش اضافه نمی‌شود. حتی یک ذره چربی ندارد. تنها یک توضیح برای آن دارم: انصاف ندارد زندگی.»<ref>هاروکی موراکامی، از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم، ترجمهٔ مجتبی ویسی، انتشارات چشمه.</ref>
* «چه کسی از تعریف و تمجید بدش می‌آید، هر چه باشد از تحقیر که خیلی بهتر است.»
 
=== دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای آوریل ===
* «ترس خیلی چیز بدیه. دردی که توی فکرمه خیلی بدتر از درد واقعیه.»<ref>هاروکی موراکامی، دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای آوریل، ترجمهٔ محمود مرادی، انتشارات ثالث.</ref>
* «چیزی که همه بتونن ببیننش، نمی تونه چیز خیلی مهمی بشه…»
* «مواقعی هم پیش می‌آمد که در محیط کارش اتفاقت ناخوشایندی می‌افتاد که نتیجه گریزناپذیر کار کردن نزدیک و مداوم با آدم‌های همیشگی بود.»
* «زندگی کردن با حسادت خیلی سخته. مثل این می مونه که جهنم کوچیکت رو هی با خودت این طرف و اون طرف ببری.»
* «از تحلیل‌گری سهام تا شیشه‌شوری، فاصله خیلی زیادی هست.»
* «راستشو بخواین شستن شیشه‌ها برام کمتر استرس داشت. اگه قرار باشه چیزی سقوط کنه خودم هستم نه قیمت سهام.»
* «مهم آن است که در قلبت تصمیم بگیری شخص دیگری را با تمام وجود بپذیری و وقتی این کار را بکنی، اولین و آخرین بار خواهد بود.»
* «چه قدر عجیب است که فرد مورد علاقه ات را پیدا کنی و فرد مورد علاقه ات پیدایت کند. معجزه است. یک معجزهٔ آسمانی.»
 
=== کافکا در ساحل ===
* «خاطرات از درون شما را گرم می‌کنند اما در عین حال شما را پاره‌پاره می‌کنند»<ref>هاروکی موراکامی، کافکا در ساحل، ترجمهٔ گیتا گرکانی، انتشارات کاروان.</ref>
* «وقتی کسی خیلی سخت سعی می‌کند چیزی را به دست آورد، نمی‌تواند؛ و وقتی دارد با تمام توانش از چیزی فرار می‌کند، معمولاً گرفتار همان می‌شود.»
* «مردم از چیزی که ملال آور نیست زود خسته می‌شوند اما نه از چیزی که ملال آور است»
* «کارهایی که یک نقص اساسی دارند به همین دلیل جذاب هستند _ یا دست کم ادم‌های خاصی را به سوی خود جلب می‌کنند.»
* «مهم نیست تا کجا فرار کنی. فاصله هیچ چیز را حل نمی‌کند.»
 
=== کجا ممکن است پیدایش کنم ===
* «تنها راه برای اینکه بدانی مرگ چیست این است که بمیری»<ref>هاروکی موراکامی، کجا ممکن است پیدایش کنم، ترجمهٔ بزرگمهر شرف الدین، انتشارات چشمه.</ref>
* «در یک دنیای خوب موسیقی خوب وجود ندارد. در یک دنیای خوب، هوا مرتعش نمی‌شود.»
 
== نوشتارهای وابسته ==