شعر: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جز Bot: removing existed iw links in Wikidata |
←گفتاورد: ابرابزار |
||
خط ۲:
== [[گفتاورد]] ==
▲* «ادبیات، راز پنهانی تمدن است، شعر، سرّ مکتوم آمال است.»
* «[[ضربالمثل|امثال]] نه تنها وقایع، حکایات و افسانهها را ضبط مینماید، بلکه مانند اشعار عهدهدار ضبط و نگهداری بعضی از لغات و اصطلاحات زبان و معانی اصلیهٔ آنها نیز هستند.»
▲** ''[[ویکتور هوگو]]''
** ''[[احمد بهمنیار]]''
▲* «[[ضربالمثل|امثال]] نه تنها وقایع، حکایات و افسانهها را ضبط مینماید، بلکه مانند اشعار عهدهدار ضبط و نگهداری بعضی از لغات و اصطلاحات زبان و معانی اصلیهٔ آنها نیز هستند.»
** ''[[
* «دانشمندان، علما و بزرگان هرکدام نردبانی برای ترقی دارند، لیکن شاعران و [[هنر|هنرمندان]]، این مدارج را پروازکنان میپیمایند.»
** ''[[ویکتور هوگو]]''
▲* «بیان این «بیهودگی» در شعر شاعران بزرگ معاصر، جز تقلید کورکورانه چه مفهوم دیگری دارد؟»
* «زمان ما بهقدری بد است که شاعر، دیگر در [[زندگی]] انسانهایی که او را احاطه کردهاند جوهری از شعر که قابل استخدام باشد، نمییابد.»
▲* «دانشمندان، علما و بزرگان هرکدام نردبانی برای ترقی دارند، لیکن شاعران و [[هنر|هنرمندان]]، این مدارج را پروازکنان میپیمایند.»
** ''[[
▲* «زمان ما بهقدری بد است که شاعر، دیگر در [[زندگی]] انسانهایی که او را احاطه کردهاند جوهری از شعر که قابل استخدام باشد، نمییابد.»
▲** ''[[یوهان ولفگانگ گوته]]''
** ''[[فرانتس کافکا]]''
▲* «شاعر، مانند سیم تار است که هنگام لرزش و طنینافکندن، از دیده پنهان میگردد.»
** ''[[
* «[[ضربالمثل|مثل]] قدیمیترین ادبیات بشر است. انسان پیش از آنکه شعر بگوید و قبل از آنکه خط بنویسد اختراع امثال نموده و در محاورات خود به کار برده است. مبدأ پیدایش این نوع سخن بکلی مجهول و تعیین آن محال است.»
** ''[[احمد بهمنیار]]''
▲* «شاعری والاترین [[هنر|هنرها]] است.»
▲** ''[[امانوئل کانت]]''
* «[[موسیقی]] لذتبخشترین [[هنر
▲* «شعر، پویشی است جاودانه در جستجوی حقیقت.»
** ''[[
* «و اگر شاعر باشی جهد کن تا سخن تو سهل و ممتنع باشد و بپرهیز از سخن غامض و چیزی که تو دانی و دیگران را به شرح آن حاجت باشد مگوی که شعر از بهر مردمان گویند نه از بهر خویش.»
▲* «شعر ظواهر اشیا را با خواستههای روح منطبق میسازد و مایه گشایش خاطر و صفای ذهن میگردد.»
* «[[هنر]] است این، هنر شعر سرودن، مجلس شادی و مهمانی نیست// مجلس مردم اشراف، همان هرزه گیاهانی که// مردم نیکسیَر را به تمسخر گیرند// هنر شعر سرودن نه همین است که بسی بیشتر است// او سرایی است که دروازه آن، بر همگان بگشوده است»
▲* «[[ضربالمثل|مثل]] قدیمیترین ادبیات بشر است. انسان پیش از آنکه شعر بگوید و قبل از آنکه خط بنویسد اختراع امثال نموده و در محاورات خود به کار برده است. مبدأ پیدایش این نوع سخن بکلی مجهول و تعیین آن محال است.»
** ''[[
* «هیچ حسنی برای شعر و شاعر بالاتر از این نیست که بهتر بتواند [[طبیعت]] را تشریح کند و معنی را به طور ساده جلوه دهد.»
▲* «من در شعر رابطهام را با زمان و [[زندگی]] نوین مردمم یافتم.»
▲** ''[[آنا آخماتووا]]''
▲* «[[موسیقی]] لذتبخشترین [[هنر|هنرها]] است ولی چیزی به ما نمیآموزد، اما آنچه که به فکر و روح آدمی غذا میدهد و آموزنده است، شعر و شاعری است.»
▲* «و اگر شاعر باشی جهد کن تا سخن تو سهل و ممتنع باشد و بپرهیز از سخن غامض و چیزی که تو دانی و دیگران را به شرح آن حاجت باشد مگوی که شعر از بهر مردمان گویند نه از بهر خویش.»
▲** ''[[قابوسنامه]]''
▲* «هر حکایت دلنشینی و هر شعر زیبایی، سرشار از آموزش است.»
▲** ''[[ژان پل]]''
▲* «[[هنر]] است این، هنر شعر سرودن، مجلس شادی و مهمانی نیست// مجلس مردم اشراف، همان هرزه گیاهانی که// مردم نیکسیَر را به تمسخر گیرند// هنر شعر سرودن نه همین است که بسی بیشتر است// او سرایی است که دروازه آن، بر همگان بگشوده است»
▲* «هیچ حسنی برای شعر و شاعر بالاتر از این نیست که بهتر بتواند [[طبیعت]] را تشریح کند و معنی را به طور ساده جلوه دهد.»
** ''[[نیما یوشیج]]''
* «هیچکس نمیتواند بیش از خودم زبان حال من باشد… [[شعر]] گیاهی درونی است از نوع گیاهانِ بالارونده که انبوه میگردد و در تاریکیِ درون زاده میشود. بیشهای نیزار است که کسی از چگونگیِ آن آگاه نیست، مگر آن کسی که مراقب بوده درختها در بیشه چگونه یکایک رشد میکرده است.»
* «فهمیدم که هر کلمهای [[شاعر]] بر صفحهای مینگارد، تابلویی است نمودار مقابلهٔ او با روزگار؛ و نوشتن پدیدآوردن تکانی است در نظم و ترتیب چیزها و به منزلهٔ شکافتن پوستهٔ هستی و خُردکردن آن است.»
** ''[[نزار قبانی]]'' <small>در «داستان من و شعر (۱۹۷۰)؛ فصل: روشنگری»</small>
== [[ضربالمثل]] ==
|