آرتور شنیتسلر: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸:
:: «چی شد؟ همین یک دقیقه پیش خیال داشتی … مرا سزاوار بدانی. البته که امکان دارد»
:: ناختیگال فکرکنان به فریدولین چشم دوخت. «با این سر و وضعی که تو داری اصلاً شدنی نیست، چون همه لباس مبدل دارند، مردها و زن‌ها. صورتک و از این چیزها همراه داری؟ نه، ممکن نیست. شاید دفعهٔ بعد. حتماً یک راهی پیدا می‌کنم» گوش تیز کرد و دوباره از لای پرده به خیابان چشم دوخت. بعد آسوده‌خاطر گفت: «کالسکه آمد. خداحافظ»<ref>در آرتور شنیتسلر، بازی در سپیده‌دم و رؤیا، ترجمهٔ علی‌اصغر حداد، انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۸.</ref>
----
:: فریدولین به روی آلبرتینه خم شد. در چهره خاموش او با آن دو چشم روشن و درشتی که اینک صبح در آن طلوع می‌کرد، ناامید و در عین حال امیدوار پرسید: «آلبرتینه چه کنیم؟»
:: آلبرتینه لبخند زد و پس از لحظه‌ای مکث پاسخ داد: «به گمانم باید ممنون سرنوشت باشیم که از تمامی ماجرا به سلامت گذشته‌ایم، ماجراهای واقعی و رؤیایی.»
:: فریدولین پرسید: «تو مطمئنی؟»
:: «همان قدر مطمئنم که حس می‌کنم واقعیت یک شب، حتی واقعیت یک عمر زندگی در عین حال عمیق‌ترین حقیقت آن نیست.»
:: فریدولین آهسته ناله کرد: «و هیچ خوابی به تمام و کمال خواب نیست.»
:: آلبرتینه سر او را در میان دو دست خود گرفت و آن را صمیمانه روی سینه خود گذاشت و گفت: «حالا هر دو بیدار شده‌ایم، برای مدتی طولانی»
:: فریدولین می‌خواست بگوید: «برای همیشه»، ولی پیش از آنکه منظور خود را به زبان بیاورد، آلبرتینه انگشت خود را روی لب‌های او گذاشت و انگار آهسته به خود گفت: «از این به بعد هیچ وقت چیزی نپرسیم.»
 
== منابع ==