حاجی آقا: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Amouzandeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
جز +{{ویکیپدیا}} |
||
خط ۸:
* «اشتباه نکنید، ما نمیخواهیم که شما بروید و نماز و روزه مردم را درست بکنید. برعکس ما میخواهیم که بهاسم مذهب آداب و رسوم قدیم را رواج بدیم. ما بهاشخاص متعصب سینهزن و شاخحسینی و خوشباور احتیاج داریم نه دیندار مسلمان. باید کاری کنیم که برزگر و دهقان خودش را محتاج من و شما بدانه و شکرگذار باشه. برای این که ما بهمقصود برسیم باید او ناخوش و گشنه و بیسواد و کر و کور بمانه و حق خودش را از ما گدائی بکنه.»
* «این قائد عظیمالشأن که همه هستی مملکت را بالا کشید، جواهرات سلطنتی را دزدید و عتیقهها را با خودش برد، حالا یکمشت عکس رنگین خودش را توی دست مردم بهیادگار گذاشته که بهلعنت شیطان نمیارزه. یکی نبود ازش بپرسه مرتیکه پول ملت را کجا میبری؟ برای این که همه آنهائی که ماندند شریک دزد و رفیق قافله هستند.»
* «پسر اولش آقاکوچک که سر پیری بعد از هشتا دختر پیدا کرده بود عرقخور و سفلیسی و قمارباز از آب درآمد. حاجی بهاستناد فرمایش حضرت امیر که:
* «توی دستمال فین پرصدائی کرد:- آنوقت بوقلمون یکی سهعباسی بود. زمان شاه شهید خدابیامرز! مثل دیروزه، هزار سال پیش که نیست زمان کیکاوس و افراسیاب که نیست.»
* «حاجی آقا آب دهنش را فرو داد و بهطرز علاقمندی حرفش را دنبال کرد:- جای شما خالی. توی سفارت آلمان فیلم شکست فرانسه را نشان میدادند، منهم دعوت داشتم. سرباز آلمانی نگو یک پارچه آهن بگو. دیگر تو دنیا قشونی نیست که بتونه جلو آنها را بگیره. یک چیزی میگم، یک چیزی میشنوید! آقا مرام اشتراکی یعنی چی؟ اگر خوبه مال خودشان، اگر بده با دیگران چکار دارند؟»
* «حاجی معتقد بود که:
* «در این محیط پست و احمقنواز ِ سفلهپرور و رجالهپسند که شما رجل برجسته آن هستید و زندگی را مطابق حرص و طمع و پستیها و حماقت خودتان درست کردهاید و از آن حمایت میکنید، من در این جامعه که بهفراخور زندگی امثال شما درست شده نمیتوانم منشأ اثر باشم.»
* «دولت خودش دزده و ملت را میچاپه، آنوقت دوقرت و نیمش هم باقیه! یکمشت عاجز گداگشنه اسمش را ملت گذاشتند! کو دلسوز؟ چرا فقط از تجار توقع دارند؟ آیا قشونه ما قشونه، مالیه ما
* «طرفداری از دموکراسی میکنی برای اینکه دوا و غذای مردم را احتکار بکنی، حتی از احتکار واجبی هم رویگردان نیستی. میدانی، توبه گرگ مرگست. آسوده باش! من دیگر حرفه شاعری را طلاق دادم. بزرگترین و عالیترین شعر در زندگی من از بین بردن تو و امثال تست که صدها هزار نفر را محکوم بهمرگ و بدبختی میکنید و رجز میخوانید. گورکنهای بیشرف!»
* «مرتیکه قرمساق! کی بهتو اجازه داد؟ پنجاه ساله که در خونه منی، هنوز نمیدونی باید از من اجازه بگیری؟ الان من از پیش زبیده خانم میام، از هرروز حالش بهتر بود، چرا به من نگفت سرش درد میکنه؟»
* «مخصوصأ بعد از پیشآمد شهریور حاجی آقا طرفدار جدی دموکراسی و یکی از آزادیخواهان دوآتشه و مخالف دیکتاتوری رضاخانی شده بود. در سفارت خانههای متفقین و انجمنهای فرهنگی آنها عرض اندام میکرد و در مجالس
* «مقصودتان شعرای گدای پست مثل خودتان است. اما قضاوت شعر و شاعری بهتو نیامده. شما و امثالتان موجودات احمقی هستید که میخورید و آروق میزنید و میدزدید و میخوابید و بچه پس میاندازید. بعد هم میمیرید و فراموش میشوید.»
{{ناتمام}}
==پیوند به بیرون==
{{ویکیپدیا}}
{{میانبر}}
|