محمد قائد: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Chikago (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
←‏گفتاوردها: ابرابزار
خط ۷:
* «رَم‌کردن ناگهانی را ممکن است اقلیتی کوچک به جمع القا کند و اکثریت فقط با موج رانده شود. بسیاری ممکن است بعداً بگویند موافق نبودند. اما برائتِ انفرادی بی‌فایده است: جامعه، انقلاب و عمل سیاسی تا حد زیادی یعنی همین سرایت احساسات.»<ref>http://mghaed.com/essays/observation/flight_of_ostrich-1.htm/</ref>
* «هیچ سیستم حاکمی نمی‌تواند بخش عقیدتی‌−فرهنگی جامعه را واگذار کند. سیستم ارزشها بخشی از حاکمیت است و کسانی واقعاً حاکمند که فرهنگشان هم غالب باشد. فعالیت بخش خصوصی در عرصهٔ مطبوعات و فرهنگ برخی جوامع به این معنی نیست که دو یا چند سیستم فکری همزمان حکومت می‌کنند، یا یک هیئت نظر می‌دهد و هیئتی دیگر حکومت می‌کند. به این معنی است که دو یا چند جریان فکری مدافع حفظ وضع موجودند.»<ref>http://mghaed.com/essays/observation/o_for_outrage.htm/</ref>
* «تفکر ضدسامی در ایران چندلایه است. ایرانیان در نیمۀنیمهٔ دوم قرن نوزدهم، زمانی که فکر برتری نژادی در غرب حاکم بود، به برکت تحقیقات اروپاییان از تاریخ واقعی‌شان (در مقابل اسطوره و افسانه) خبردار شدند و ناگهان فهمیدند بازماندۀبازماندهٔ اقوامی‌اند که هزاران سال پیش به اروپا کوچ کردند. پس یعنی قوم و خویشیم و ژرمان را در حسرت دوری از کرمان ساخته‌اند. صادق هدایت مدتی عاشق این حرفها بود اما با دیدن فجایع جنگ دوم از دل و دماغ افتاد. رضاشاه هم دنبال همین داستانها رفت و خودش را نابود کرد.»<ref>http://mghaed.com/essays/observation/showcase&closet.htm/</ref>
* «هر مملكتيمملکتی برايبرای اينكهاینکه به جاييجایی برسد بايدباید سنگ زيرينزیرین آسياآسیا داشته باشد، يعنيیعنی جمعيجمعی آدم پاكيزۀپاکیزهٔ باشعور و عاريعاری از روحيۀروحیهٔ ”پولو«پولو بردار فرار كن“کن» و ”دزد ِ«دزدِ نگرفته پادشاه است“،است»، و صاحب فرهنگيفرهنگی درست و حسابيحسابی كهکه برايبرای مردم الگو باشد، تا سنگ بالاييبالایی كهکه عبارت از خواستخواست‌های هاي متغيرمتغیر ملت است بتواند بچرخد (بله، بله، ميمی‌دانم دانم كهکه از نظر نزاكتنزاکت اجتماعياجتماعی بايدباید گفت ملت اسّ و اساس است و طبقۀطبقهٔ حاكمْحاکمْ نوكر ِنوکرِ گوش به فرمانش). در سرزمينيسرزمینی كهکه ايرانایران خوانده مي شودمی‌شود در چهارده قرن گذشته نه مغلوبان (كهکه همچنان فكرفکر می‌كنندمی‌کنند بدبخت شده‌اند) در ته قـلبقلب باور داشته‌اند پروردگار به عربها عنايتيعنایتی خاص مبذول فرموده، و نه فاتحان (كهکه بيشبیش از هر چيزچیز به چپـوچپو فكرفکر می‌كنندمی‌کنند) پنج دقيقهدقیقه هم باور كرده‌اندکرده‌اند كهکه ايناین گبرها مسلمان شده باشند.»<ref>http://mghaed.com/interviews/imponderable_future.htm/</ref>
* «اگر منش فرد سرنوشت او باشد، پس منش جامعه هم تقديرشتقدیرش است. منش جامعه يعنییعنی خصلتهای غالب آن كهکه ممكنممکن است در تك‌تكتک‌تک آحادش وجود نداشته باشد،‌باشد، يایا به آن درجه وجود نداشته باشد.»<ref>http://mghaed.com/essays/observation/4+1_horsemen_of_apocalypse.htm/</ref>
* «در فاصلۀفاصلهٔ بينبین خدا و شيطان،شیطان، بينهايتبینهایت نوع آدم وجود دارد.»<ref>http://mghaed.com/interviews/imponderable_future.htm/</ref>
 
== منابع ==