گلچین گیلانی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۱:
{{پایان شعر}}
 
* «باز باران،{{سخ}}با ترانه،{{سخ}}با گهرهای فراوان{{سخ}}می‌خورد بر بام [[خانه]].{{سخ}}من به پشت شیشه تنها{{سخ}}ایستاده{{سخ}}در گذرها،{{سخ}}رودها راه اوفتاده.{{سخ}}شاد و خرم{{سخ}}یک دو سه گنجشک پر گو،{{سخ}}باز هر دم{{سخ}}می‌پرند، این سو و آن سو{{سخ}}می‌خورد بر شیشه و در{{سخ}}مشت و سیلی،{{سخ}}آسمان امروز دیگر{{سخ}}نیست نیلی.{{سخ}}یادم آرد روز باران:{{سخ}}گردش یک روز دیرین؛{{سخ}}خوب و شیرین{{سخ}}توی جنگل‌های گیلان.{{سخ}}کودکی ده ساله بودم{{سخ}}شاد و خرم{{سخ}}نرم و نازک{{سخ}}چست و چابک{{سخ}}از پرنده،{{سخ}}از خزنده،{{سخ}}از چرنده،{{سخ}}بود جنگل گرم و زنده.{{سخ}}آسمان آبی، چو [[دریا]]{{سخ}}یک دو ابر، اینجا و آنجا{{سخ}}چون دل من،{{سخ}}روز روشن.{{سخ}}بوی جنگل،{{سخ}}تازه و تر{{سخ}}همچو می مستی دهنده.{{سخ}}بر درختان می‌زدی پر،{{سخ}}هر کجا زیبا پرنده.{{سخ}}برکه‌ها آرام و آبی؛{{سخ}}برگ و گل هر جا نمایان،{{سخ}}چتر نیلوفر درخشان؛{{سخ}}آفتابی.{{سخ}}سنگ‌ها از آب جسته،{{سخ}}از خزه پوشیده تن را؛{{سخ}}بس وزغ آنجا نشسته،{{سخ}}دم به دم در شور و غوغا.{{سخ}}[[رودخانه]]،{{سخ}}با دو صد زیبا ترانه؛{{سخ}}زیر پاهای درختان{{سخ}}چرخ می‌زد، چرخ می‌زد، همچو مستان.{{سخ}}چشمه‌ها چون شیشه‌های آفتابی،{{سخ}}نرم و خوش در جوش و لرزه؛{{سخ}}توی آنها سنگ ریزه،{{سخ}}سرخ و سبز و زرد و آبی.{{سخ}}با دو پای کودکانه{{سخ}}می‌دویدم همچو آهو،{{سخ}}می‌پریدم از سر جو،{{سخ}}دور می‌گشتم ز خانه.{{سخ}}می‌کشانیدم به پایین،{{سخ}}شاخه‌های بید مشکی{{سخ}}دست من می‌گشت رنگین،{{سخ}}از تمشک سرخ و مشکی.{{سخ}}می‌شنیدم از پرنده،{{سخ}}داستانهای نهانی،{{سخ}}از لب باد وزنده،{{سخ}}رازهای زندگانی{{سخ}}هر چه می‌دیدم در آنجا{{سخ}}بود دلکش، بود زیبا؛{{سخ}}شاد بودم{{سخ}}می‌سرودم:{{سخ}}“روز، ای روز دلارا!{{سخ}}داده ات خورشید رخشان{{سخ}}این چنین رخسار زیبا؛{{سخ}}ورنه بودی زشت و بیجان.{{سخ}}این درختان،{{سخ}}با همه سبزی و خوبی{{سخ}}گو چه می‌بودند جز پاهای چوبی{{سخ}}گر نبودی مهر رخشان؟{{سخ}}روز، ای روز دلارا!{{سخ}}گر دلارایی ست، از خورشید باشد.{{سخ}}ای درخت سبز و زیبا!{{سخ}}هر چه زیبایی ست از خورشید باشد. ”{{سخ}}اندک اندک، رفته رفته، ابرها گشتند چیره.{{سخ}}آسمان گردید تیره،{{سخ}}بسته شد رخسارهٔ خورشید رخشان{{سخ}}ریخت باران، ریخت باران.{{سخ}}جنگل از باد گریزان{{سخ}}چرخ‌ها می‌زد چو دریا{{سخ}}
* «باز باران،{{سخ}}با ترانه،{{سخ}}با گهرهای فراوان{{سخ}}می‌خورد بر بام [[خانه]].{{سخ}}من به پشت شیشه تنها{{سخ}}ایستاده{{سخ}}در گذرها،{{سخ}}رودها راه اوفتاده.{{سخ}}شاد و خرم{{سخ}}یک دو سه گنجشک پر گو،{{سخ}}باز هر دم{{سخ}}می‌پرند، این سو و آن سو{{سخ}}می‌خورد بر شیشه و در{{سخ}}مشت و سیلی،{{سخ}}آسمان امروز دیگر{{سخ}}نیست نیلی.{{سخ}}یادم آرد روز باران:{{سخ}}
دانه‌ها ی گرد باران{{سخ}}پهن می‌گشتند هر جا.{{سخ}}برق چون شمشیر بران{{سخ}}پاره می‌کرد ابرها را{{سخ}}تندر دیوانه غران{{سخ}}مشت می‌زد ابرها را.{{سخ}}روی برکه مرغ آبی،{{سخ}}از میانه، از کرانه،{{سخ}}با شتابی چرخ می‌زد بی شماره.{{سخ}}گیسوی سیمین مه را{{سخ}}شانه می‌زد دست باران{{سخ}}بادها، با فوت خوانا{{سخ}}می نمودندش پریشان.{{سخ}}سبزه در زیر درختان{{سخ}}رفته رفته گشت دریا{{سخ}}توی این دریای جوشان{{سخ}}جنگل وارونه پیدا.{{سخ}}بس دلارا بود جنگل،{{سخ}}به، چه زیبا بود جنگل!{{سخ}}بس فسانه، بس ترانه،{{سخ}}بس ترانه، بس فسانه.{{سخ}}بس گوارا بود باران{{سخ}}به، چه زیبا بود باران!{{سخ}}می‌شنیدم اندر این گوهر فشانی{{سخ}}رازهای جاودانی، پندهای آسمانی.{{سخ}}“بشنو از من، کودک من{{سخ}}پیش چشم مرد فردا،{{سخ}}زندگانی – خواه تیره، خواه روشن -{{سخ}}هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا.» ”<ref>http://www.siemorgh.nl/khaneh%20wa%20khanewadeh/kodakan/sher%20kodakaneh/sher%20kodakaneh%204%20baran%20golchin%20gilani.html</ref>
گردش یک روز دیرین؛{{سخ}}خوب و شیرین{{سخ}}توی جنگل‌های گیلان.{{سخ}}کودکی ده ساله بودم{{سخ}}
شاد و خرم{{سخ}}نرم و نازک{{سخ}}چست و چابک{{سخ}}از پرنده،{{سخ}}از خزنده،{{سخ}}از چرنده،{{سخ}}بود جنگل گرم و زنده.{{سخ}}آسمان آبی، چو [[دریا]]{{سخ}}یک دو ابر، اینجا و آنجا{{سخ}}
چون دل من،{{سخ}}روز روشن.{{سخ}}بوی جنگل،{{سخ}}تازه و تر{{سخ}}همچو می مستی دهنده.{{سخ}}بر درختان می‌زدی پر،{{سخ}}هر کجا زیبا پرنده.{{سخ}}برکه‌ها آرام و آبی؛{{سخ}}برگ و گل هر جا نمایان،{{سخ}}چتر نیلوفر درخشان؛{{سخ}}آفتابی.{{سخ}}سنگ‌ها از آب جسته،{{سخ}}از خزه پوشیده تن را؛{{سخ}}بس وزغ آنجا نشسته،{{سخ}}دم به دم در شور و غوغا.{{سخ}}[[رودخانه]]،{{سخ}}با دو صد زیبا ترانه؛{{سخ}}زیر پاهای درختان{{سخ}}چرخ می‌زد، چرخ می‌زد، همچو مستان.{{سخ}}چشمه‌ها چون شیشه‌های آفتابی،{{سخ}}نرم و خوش در جوش و لرزه؛{{سخ}}توی آنها سنگ ریزه،{{سخ}}سرخ و سبز و زرد و آبی.{{سخ}}با دو پای کودکانه{{سخ}}می‌دویدم همچو آهو،{{سخ}}می‌پریدم از سر جو،{{سخ}}دور می‌گشتم ز خانه.{{سخ}}می‌کشانیدم به پایین،{{سخ}}شاخه‌های بید مشکی{{سخ}}دست من می‌گشت رنگین،{{سخ}}از تمشک سرخ و مشکی.{{سخ}}می‌شنیدم از پرنده،{{سخ}}داستانهای نهانی،{{سخ}}از لب باد وزنده،{{سخ}}رازهای زندگانی{{سخ}}هر چه می‌دیدم در آنجا{{سخ}}بود دلکش، بود زیبا؛{{سخ}}شاد بودم{{سخ}}می‌سرودم:{{سخ}}“روز، ای روز دلارا!{{سخ}}داده ات خورشید رخشان{{سخ}}این چنین رخسار زیبا؛{{سخ}}ورنه بودی زشت و بیجان.{{سخ}}این درختان،{{سخ}}با همه سبزی و خوبی{{سخ}}گو چه می‌بودند جز پاهای چوبی{{سخ}}گر نبودی مهر رخشان؟{{سخ}}روز، ای روز دلارا!{{سخ}}گر دلارایی ست، از خورشید باشد.{{سخ}}ای درخت سبز و زیبا!{{سخ}}هر چه زیبایی ست از خورشید باشد. ”{{سخ}}
اندک اندک، رفته رفته، ابرها گشتند چیره.{{سخ}}آسمان گردید تیره،{{سخ}}بسته شد رخسارهٔ خورشید رخشان{{سخ}}ریخت باران، ریخت باران.{{سخ}}جنگل از باد گریزان{{سخ}}چرخ‌ها می‌زد چو دریا{{سخ}}
دانه‌ها ی گرد باران{{سخ}}پهن می‌گشتند هر جا.{{سخ}}برق چون شمشیر بران{{سخ}}پاره می‌کرد ابرها را{{سخ}}تندر دیوانه غران{{سخ}}مشت می‌زد ابرها را.{{سخ}}روی برکه مرغ آبی،{{سخ}}از میانه، از کرانه،{{سخ}}با شتابی چرخ می‌زد بی شماره.{{سخ}}گیسوی سیمین مه را{{سخ}}شانه می‌زد دست باران{{سخ}}بادها، با فوت خوانا{{سخ}}می نمودندش پریشان.{{سخ}}سبزه در زیر درختان{{سخ}}
رفته رفته گشت دریا{{سخ}}توی این دریای جوشان{{سخ}}جنگل وارونه پیدا.{{سخ}}بس دلارا بود جنگل،{{سخ}}به، چه زیبا بود جنگل!{{سخ}}بس فسانه، بس ترانه،{{سخ}}بس ترانه، بس فسانه.{{سخ}}بس گوارا بود باران{{سخ}}به، چه زیبا بود باران!{{سخ}}می‌شنیدم اندر این گوهر فشانی{{سخ}}رازهای جاودانی، پندهای آسمانی.{{سخ}}“بشنو از من، کودک من{{سخ}}پیش چشم مرد فردا،{{سخ}}زندگانی – خواه تیره، خواه روشن -{{سخ}}هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا.» ”<ref>http://www.siemorgh.nl/khaneh%20wa%20khanewadeh/kodakan/sher%20kodakaneh/sher%20kodakaneh%204%20baran%20golchin%20gilani.html</ref>
 
== منابع ==