زمین انسان‌ها: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
 
خط ۲:
 
== گفتاوردها ==
* «ای کهنه‌کارمند کاغذباز، ای رفیقی که در کنار منی، هیچ‌کس هرگز تو را به گریز راهبر نبوده‌است و گناه از تو نیست. تو همچون موریانگان، راحت خود را با کور کردن روزنه‌های رو به نور زندانت پرداخته‌ای. تو خود را در ایمنی شهر بندگی، در کارهای همیشه یکسان و آداب خفه‌کننده زندگی شهرستانیت فروپیچیده و پیله‌ای بر گرد خود تنیده‌ای، تو این حصار حقیر را در برابر باد‌هابادها و جزر و مد و ستارگان بالا برده‌ای. تو هیچ نمی‌خواهی آسودگی خود را با مسائل خطیر پریشان سازی. تو به قدر کفایت به خود رنج داده‌ای که سرنوشت انسانیت را از یاد ببری. تو دیگر ساکن سیاره‌ای سرگردان نیستی. تو هیچ پرسش بی‌جوابی از خود نمی‌کنی. تو یکی از جاخوش‌کردگان حقیر شهر تولوزی. هنگامی که هنوز فرصتی باقی بود کسی شانه‌هایت را نگرفته و تکانت نداده‌است. اکنون گلی که تو را سرشته خشکیده و سخت شده‌است و از این پس هیچ چیز در وجود تو نخواهد توانست آهنگساز خفته یا شاعر یا کیهان‌شناسی را که چه بسا زمانی در تو بود بیدار کند. »
**صفحه صفحهٔ ۲۳
* «کسی که نهال بلوطی به این امید می‌نشاند که به زودی در سایه‌اش بنشیند، خیالی خام می‌پرورد.»
**صفحه صفحهٔ ۳۷
* «در برف غریزه بقا یکسر نابود می‌شود. آدم پس از دو، سه، چهار روز راهپیمایی آرزویی جز خواب ندارد. من آرزوی خواب داشتم.داشتم؛ ولی با خود می‌گفتم، زنم اگر زنده‌ام بپندارد، یقین دارد که راه می‌روم. رفقایم یقین دارند که در حرکتم. آنها همه به من اعتماد دارند و من بی‌شرفم اگر به آنها پشت کنم.»
**صفحه صفحهٔ ۴۷
* «جوانی را می‌شناختم که خود را کشت. نمی‌دانم غم عشقی ‌بیمقداربیمقدار او را بر آن داشته‌بود که گلوله‌ای در دل خویش جای دهد یا به وسوسه‌ای ادبی تسلیم شده و به انتحاری خودنمایانه دست زده‌بود. اما به یاد دارم در این جلوه‌فروشی غم‌انگیز نه شرف بلکه نکبت یافتم. در پشت این چهره دلپذیر و در زیر این جمجمه انسانی هیچ نبود، هیچ مگر تصویر دخترکی سبکسر و نظیر بسیاری دیگر.»
**صفحه صفحهٔ ۵۱
 
== نسخهٔ بکار رفته ==
* {{یادکرد| کتاب=زمین انسان‌ها|نویسنده = [[آنتوان دو سنت‌اگزوپری]]|ترجمه=سروش حبیبی|ناشر =انتشارات نیلوفر |چاپ=چهارم|شهر=تهران|سال=۱۳۷۸}}
 
 
{{ویکی‌پدیا}}