ابوسعید ابوالخیر: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱:
'''[[w:ابوسعید ابوالخیر|ابوسعید فضلالله بن ابوالخیر]]''' (
== گفتاورد ==▼
* «امروز بهر حالی بغداد بخاراست/کجا میر خراسانست پیروزی آنجاست.»▼
* «بر فلک بر دو مرد پیشه ورند/آن یکی درزی آن دگر جولاه/این ندوزد مگر قبای ملوک/و آن نبافد مگر گلیم سیاه.»▼
* «ای بار خدا به حق هستی/شش چیز مرا مدد فرستی/ایمان و امان و تن درستی/فتح و فرج و
* «باعاشقان نشین و همه عاشقی گزین /با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین.»▼
* «ایا بر جان ما ماهر چو بر [[شطرنج]] [[اهواز]]ی/چو ما را شاه مات آید ترا سپری شود بازی.»▼
* «بوالعجب یاری ای یار [[خراسان]]ی/بندهٔ بوالعجبیهای [[خراسان]]م.»▼
* «مکی به کعبه فخر کند [[مصر]]یان به نیل/ترسا به اسقف و علوی به افتخار جد.»▼
=== از کتاب اسرارالتوحید و تذکره الاولیا ===▼
▲==گفتاورد==
▲*«امروز بهر حالی بغداد بخاراست/کجا میر خراسانست پیروزی آنجاست.»
▲*«بر فلک بر دو مرد پیشه ورند/آن یکی درزی آن دگر جولاه/این ندوزد مگر قبای ملوک/و آن نبافد مگر گلیم سیاه.»
▲*«ای بار خدا به حق هستی/شش چیز مرا مدد فرستی/ایمان و امان و تن درستی/فتح و فرج و فراخ دستی.»
* «وقت خویش نگاه باید داشت و آنجا که
▲*«باعاشقان نشین و همه عاشقی گزین /با هر که نیست عاشق کم گوی و کم نشین.»
* «هر که چنان پندارد که بی جهد رسید خطا است و هر که بجهد داند هم خطا است.»▼
▲*«ایا بر جان ما ماهر چو بر [[شطرنج]] [[اهواز]]ی/چو ما را شاه مات آید ترا سپری شود بازی.»
* «خردمند آن است که چون کارش پدید آید، همه رأیها را جمع کند و به بصیرت در آن نگرد، تا
▲*«بوالعجب یاری ای یار [[خراسان]]ی/بندهٔ بوالعجبیهای [[خراسان]]م.»
* «مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخسبد و بخورد و در میان بازار در میان خلق ستد و داد کند و با خلق بیامیزد و یک لحظه، به دل، از خدای غافل نباشد .»▼
▲*«مکی به کعبه فخر کند [[مصر]]یان به نیل/ترسا به اسقف و علوی به افتخار جد.»
* «هر کسی بر دیوارِ خانه خویش، نام امیرِ خویش نویسد.»▼
*
** ا''مام مظفر حمدان در نوقان یک روز میگفت که «کار ما با شیخ بوسعید هم چنان است که پیمانهای ارزن
=== نمونه رباعیات ===▼
▲===از کتاب اسرارالتوحید و تذکره الاولیا===
▲*«سعادت بر زبر(زیر) سر توست. زیر قدم نه,تا دست بر سعادت رسد..»
▲*«دو خطیب بر یک منبر خوش نیاید.چون حق میگوید:من,مگو من و مباش».
▲*«با زاهدان,زاهد باش و با صوفیان,صوفی باش و با عارفان چنانک خواهی باش».
▲*«وقت خویش نگاه باید داشت و آنجا که باریابی،اگر همه بر سر کوهی باشد،نگاه دار و ملازم گیر،آلوده مکن.که آن چون آبگینه شامی بود که اگر اندک چیزی با او کوبد بشکند.»
▲*«هر که چنان پندارد که بی جهد رسید خطا است و هر که بجهد داند هم خطا است.»
▲*«خردمند آن است که چون کارش پدید آید، همه رأیها را جمع کند و به بصیرت در آن نگرد، تا آن چه که صواب است، از او بیرون کند و دیگر را یله کند، همچنان که کسی را دیناری گم شود اندر میان خاک: اگر زیرک باشد، همه خاک را که در آن حوالی بود، جمع کند و به غربالی فروگذارد تا دینار پدید آید.»
▲*«مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخسبد و بخورد و در میان بازار در میان خلق ستد و داد کند و با خلق بیامیزد و یک لحظه، به دل، از خدای غافل نباشد .»
▲*«هر کسی بر دیوارِ خانه خویش، نام امیرِ خویش نویسد.»
▲*«می دانید که این سید چه میگوید؟ میگوید: نسبت ما داریم و عزت و دولت آنجاست. بدانک محمد صلوات الله علیه آنچه یافت از نسبت یافت نه از نسب که بوجهل و بولهب هم از آن نسب بودند. شما به نسب از آن مهتر قناعت کردهاید و ما همگی خویش در نسبت بدان مهتر در باختهایم و هنوز قناعت نمیکنیم. لاجرم از آن دولت و عزت که آن مهتر داشت ما را نصیب کرد و بنمود که راه به حضرت ما به نسبت است نه به نسب.»
▲*«حکایت نویس مباش ، چنان باش که از تو حکایت کنند.»
▲*«خواجه امام مظفر را بگویید که آن یک هم تویی .ما هیچ نیستیم.»
▲**ا''مام مظفر حمدان در نوقان یک روز میگفت که «کار ما با شیخ بوسعید هم چنان است که پیمانهای ارزن . یک دانه شیخ بوسعید است و باقی من.»''
▲*«زندان مرد، آسودن مرد است. چون قدم از زندان بیرون نهاد به مراد خواهی رسی.» ...
▲===نمونه رباعیات===
{{شعر}}
{{ب|همه جمال تو بینم چو دیده باز کنم|همه تنم دل گردد که با تو راز کنم}}
{{ب|حرام دارم با دیگران سخن گفتن|کجا حدیث تو آمد سخن دراز کنم}}
{{پایان شعر}}
{{سرخط}}
{{شعر}}
{{ب|من بی تو دمی قرار نتوانم کرد|احسان ترا شمار نتوانم کرد}}
{{ب|گر برسر من زبان شود هر مویی |یک شکر تو از هزار نتوانم کرد}}
{{پایان شعر}}
{{سرخط}}
{{شعر}}
{{ب|از واقعهای ترا خبر خواهم کرد|و آنرا به دو حرف مختصر خواهم کرد}}
{{ب|با [[عشق]] تو در خاک نهان خواهم شد|با مهر تو سر ز خاک
{{پایان شعر}}
{{سرخط}}
{{شعر}}
{{ب|افسوس که ما عاقبت اندیش نهایم | داریم لباس فقر و درویش نهایم}}
{{ب|این کبر و منی جمله از آنست که ما|
{{پایان شعر}}
▲{{شعر}}
{{ب|گفتم: چشمم، گفت: به راهش میدار|گفتم: جگرم، گفت: پر آهش میدار}}
{{ب|گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل|گفتم: غم تو، گفت: نگاهش میدار}}
{{پایان شعر}}
{{سرخط}}
{{شعر}}
{{ب|دی[[شب]] که دلم ز تاب هجران میسوخت|اشکم همه در دیدهٔ گریان میسوخت}}
{{ب|میسوختم آن
{{پایان شعر}}
{{سرخط}}
{{شعر}}
سطر ۸۶ ⟵ ۶۵:
{{ب|آن تو ترا و آن ما نیز ترا|با ما بنگویی که خصومت ز چرا}}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
سطر ۹۳ ⟵ ۷۱:
{{پایان شعر}}
==
* «
** ''هرمان اته، خاورشناس نامی آلمانی''
▲* « هر کجا که ذکر بوسعید رود دلها خوش گردد زیرا که از بوسعید با بوسعید هیچ چیز نماندهاست.»
** ''کتاب اسرارالتوحید''
* «
▲* « ابوسعید ابوالخیر روحی با شعر در آمیخته داشت و به تعبیر شفیعی کدکنی، با شعر میزیست و با شعر نفس میکشید. شورانگیزترین لحظات زندگی این عارف راستین، لحظاتی بودهاست که بیتی بر او میخواندند و او در ذهنش آن را با یکی از حالات درونی خود سازگار مییافت و به وجد میآمد و دیگران را نیز از دریافتهای عرفانی خود به وجد میآورد. ابوسعید غالباً بر سر منبر به جای آیه و حدیث، شعر فارسی میخواند که بیشتر، ترانههای عامیانه یا رباعیهای عاشقانهٔ سادهای بود که درک معانی آنها برای شنوندگان آسان مینمود.
** ''سید علی میرافضلی''
* «
▲* « اغلب رباعیاتی که شیخ در مجالس بر زبان میراند، بعدها در منابع متأخر، اثر ذهن و طبع خود او دانسته شده و به او نسبت یافتهاست. به مرور زمان، حجم این رباعیات فزونی گرفت و بالاخص از سدهٔ دهم هجری به بعد مجموعههای مستقلی از رباعیات متنوع و مختلف به اسم ابوسعید ابوالخیر ترتیب یافت. این در حالی است که دو تن از نوادگان شیخ که مقامات او را گرد آورده و باز نوشتهاند، از قول ابوسعید آوردهاند که: «ما هرگز شعر نگفتهایم و آنچه بر زبان ما رود، گفتهٔ عزیزان بود». قاعدتاً اجتهاد در برابر این نص سزاوار نیست. اما ظاهراً گردآورندگان مجموعهٔ رباعیات شیخ ،کاری به این حرف و حدیثها نداشته و پی سودای خویش رفتهاند.»
** ''سید علی میرافضلی''
* «
* «
== پیوند به بیرون ==▼
▲* « ابو سعید در نزد بهترین معلمان زمان خود به طور باید و شاید تربیت شده در علم قرآن و زبان عربی و اشعار اسلامیه ماهر و در خدمت شیخ ابوالقاسم بشر یاسین علم الهی و تعالیم صوفیه را تحصیل کرده بود.»
▲** ''دکتر «مارگارت اسمیت» ، محقق برجستهٔ تصوف''
▲* « ابوسعید در فرهنگ شرق زمین شبیه سقراط است. گرچه عملاً در تدوین معارف صوفیه اثر مستقلی به جای نگذاشتهاست با این همه در همه جا نام و سخن او هست. چندین کتاب از بیانات وی به وسیله دیگران تحریر یافته و دو سه نامه سودمند مهم که به ابن سینا فیلسوف نامدار زمان خود نوشتهاست از او بر جا ماندهاست..»
▲==پیوند به بیرون==
*[//fa.wikisource.org/wiki/ابوسعید_ابوالخیر]
{{ویکیپدیا}}
{{پانویس}}
{{ترتیبپیشفرض:ابوالخیر، ابوسعید}}
[[رده:صوفیان]]
[[رده:اهالی ایران]]
|