مرتضی آوینی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۹:
* «هنرمند رازدار خزائن غیب است و زبان او زبان تمثیل و تمثلّ است. پس باید رمز و راز ظهور حقایق متعالی و کیفیت حضور و ظهور امر قدسی را در جهان بشناسد. او باید با بصیرت قلبی راز تمثیل حقایق ملکوتی را بیابد و این یافتن به معنی ''علم پیدا کردن'' نیست.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۰}}</ref>
* «مردمان مسافر کاروان [[مرگ]]اند اما خودنمیدانند. [[مرگ]]، کارواندار سفر زندگی است و کجاوه ثابت میماند اما کاروان در [[سفر]] است.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۰}}</ref>
* «عاشقان، عاشق بلایند. دُر حیات، در احتجاب صدف عشق است و آن را جز در اقیانوس بلا نم یتوان یافت. در ژرفای اقیانوس بلا، عاشقان غواصان این بحرند و اگر مجنون نباشد چگونه به دریا زنند؟»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۱}}</ref>
* «مگر [[عشق]] را جز در هجران و فرقت و غربت میتوان آموخت؟ پس این درد فراق همه هستی آدمی است و مایهٔ اصلی هنر نیز همین غربت است که با اوست از آغاز تا انجام.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۱}}</ref>
* «زمین سراسر صحرای عرفات است تو همان آدمی که با خطاب ''اهبطوا'' بر این سیارهٔ رنج فروافتادهای. عرفات مثالی از حقیقت زمین است که تمثیلیافته مشقت جوع و عریانی و تشنگی و سوز آفتاب و… آن خطاب را تو از یاد بردهای، اما آدم به یادداشت که آن همه گریست تا بازش پذیرفتند.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۱}}</ref>
* «''ترک هوش کن'' که هوشیار در خودیِ خود اسیر است و تا خود، باقی است یار از تو میرمد. بیهوده نیست این همه عاشقان از عقل مینالند. عقل عِقال است و جان را از پایبست، خاک میکند و تا عقل باقی است، خود، از میانه برنمیخیزد و مستان در جستجوی بیخودی به مستی رو میآوردهاند، که مستی و بیخودی با هماند، مستی زوال عقل است از این روی همره بیخودی است.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۱}}</ref>
* «[[هنر]]، زمزمهٔ مستی است و خودآگاهان را حاجتی بدین زمزمه نیست. سوز آتش درون است که در سخن میریزد و آن را که این آتش ندارد گو بسوزد که شعر سوز جگر است و آه دل و اشک چشم… و این همه را جز به غریبان و شیداییان عطا نکردند.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۱}}</ref>
|