مرتضی آوینی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲:
== گفتاوردها ==
* «هرچه آموختهام از خارج [[دانشگاه]] است. بنده با یقین کامل میگویم که تخصص حقیقی در سایهٔ تعهد اسلامی به دست میآید و لا غیر.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۹}}</ref>
* «با شروع انقلاب تمام نوشت ههای خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستانهای کوتاه، اشعار و… در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد، ننویسم و دیگر از «خودم» سخن به میان نیاورم…»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۹}}</ref>
* «اگر انسان خود را در خدا فانی کند آ نگاه این خداست که در آثار او جلوهگر میشود.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۹}}</ref>
* «انقلاب اسلامی مقدمه و آغاز توبه و بازگشت بشر، به همان عهد نخستین او با پروردگار است.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۲۹}}</ref>
* «ما چون در مواجهه با غرب قرار داریم باید غرب را بشناسیم و با آن مقابله کنیم. باید غرب را بشناسیم تا بدانیم چگونه باید با آن مقابله کنیم.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۲۹}}</ref>
* «ماهیّت تمدّن غرب، ظلمت و تاریکی است، چنانچه ذکرالله را که نور است در این فضای تاریکیی منتشر کنیم؛ آن پایههای ظلمات و تاریکی فرو میریزد.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۲۹}}</ref>
* «ما هرچه جلوتر برویم کار ما سختتر میشود، راه نجات ما در تبعیت از ولایت فقیه است تا انشا الله خداوند امر خودش را برای ما برساند.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۰}}</ref>
* «هنر آن است که بمیری قبل از آنکه بمیرانندت و مبدأ و منشأ حیات آناناند که این گونه مردهاند.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۰}}</ref>
* «هنر باید آفاق تذکّر باشد نه عرصه تفنّن که در این صورت این هنر است که باید در خدمت اسلام باشد.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۰}}</ref>
* «شأن هنرمند آیینهگی است. شأن هنرمند با هر زاویه که دارد این است که صیقلی باشد، که بتواند در برابر وقایع آیینهگی کند؛ و این آیینهگی همان هنر اوست.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۰}}</ref>
* «ولایت فقیه برای آنان که در حقانیت اسلام دچار تردید نیستند و در التزام عملی نسبت به آن نیز اهمال روا نمیدارند همانطور که گفتم امری است که تصور آن بیدرنگ موجب تصدیق است.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۰}}</ref>
* «جاذبهٔ خاک به ماندن میخواند و آن عهد باطنی به رفتن… عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن… و این هر دو را خداوند آفریده است تا وجود انسان، در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا شود.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۰}}</ref>
* «سلامتِ دنیا، بیماری است و بیماریاش شفا و سلامت، چرا که بنیان دنیا در عادات است و سلامت حقیقی، هر چه هست در ترک و عتق از ملکات عالم همه در طواف عشق است و دایرهدار این طواف حسین علی هالسلام است.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۰}}</ref>
* «کربلا، سرچشمهٔ جاذبهای که عالم را به محور عشق نظام داده است.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۰}}</ref>
* «عالم ما، عالم نسبتها و مقادیر است و بالطبع، تصاویر اشیا بیش از هر چیز بر ''مناسبتی'' دلالت میکنند که بین ما و آن اشیاء وجود دارد و این مناسبت هر چه باشد ما را از رسیدن به آن ''مدلول حقیقی'' باز میدارد.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۰}}</ref>
* «هنرمند رازدار خزائن غیب است و زبان او زبان تمثیل و تمثلّ است. پس باید رمز و راز ظهور حقایق متعالی و کیفیت حضور و ظهور امر قدسی را در جهان بشناسد. او باید با بصیرت قلبی راز تمثیل حقایق ملکوتی را بیابد و این یافتن به معنی ''علم پیدا کردن'' نیست.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۰}}</ref>
* «مردمان مسافر کاروان مرگاند، اما خودنمیدانند. مرگ، کارواندار سفر زندگی است و کجاوه ثابت میماند اما کاروان در سفر است.»<ref>{{پک|موسیکاظمی|۱۳۹۲|ک=روایتگر عشق|ص=۳۰}}</ref>
== درباره ==
|