ابوعثمان سعید مغربی: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
←‏درباره او: اصلاح ارقام
اصلاح نشانی وب، ابرابزار
خط ۱:
'''[[w:سعید بن سلام مغربی|ابو عثمان سعید بن سلام مغربی]]'''(تولد ؟تولد؟ [[قیروان]]-Kairouan- [[تونس]]/ درگذشت 983۹۸۳ م 373۳۷۳ هـ نیشابور) از عارفان معروف قرن چهارم هجری. .در سال ۳۶۷ هجری قمری به شهر [[نیشابور]] آمد. وی وابسته به مکتب جنید بود و در زمان حیات خود با عناوین شیخ حرم و طاووس حرم خوانده می‌شد. ابو عثمان چهارمین مقتدای اهل تصوف پس از امامان و [[محمد|پیامبر]] بوده است.
[[پرونده:View of Kairouan from the Minaret of the Great Mosque - Tunisia - 1899.jpg|thumb|نمایی از شهر '''[[قیروان|القیروان]]'''؛ تونس،زادگاهتونس، زادگاه سعید بن سلام.]]
[[پرونده:Abu Osman Maghrebi.jpg|thumb|آرامگاه سعید بن سلام و ابوعثمان حیری ( رازی)، [[نیشابور]]. [[خراسان]].]]
[[پرونده:Abu Osman Maghrebi tomb.jpg|thumb|سنگ قبر سعید بن سلام]]
 
== گفتاورد ==
=== از رساله قشیریه ===
* «تقويتقوی، ، ايستادنایستادن است از بر حدها كهکه اندر ويوی تقصيرتقصیر نكندنکند و از حد فراتر نشود .
* «خلق قالب‌ها است احکام قدرت بر ایشان همی رود .»
* «هرکه خلوت بر صحبت اختیار کند باید که از یاد کرد همه چیزها خالی شود، مگر یادکرد خدای. او از همه ارادت‌ها خالی بود از جمیع اسباب. اگر برین صفت نباشد، خلوت وی بلا و هلاک بود.»
* «هرکه همه بر مرکب رجاء نشیند، معطل ماند و هرکه بر مرکب خوف نشیند، نومید شود و لیکن یک بار برین و یک بار برآن .»
* «فاضل‌ترین چیزی که مرد آن را ملازمت کند اندرین طریقت، محاسبهٔ خویش است و مراقبت و نگاه داشتن کارها به علم .»
* «ربانی به چهل روز نخورد و صمدانی به هشتاد روز نخورد.»
* «دل اهل حق، دلی حاضر بود و اسماع ایشان پیوسته گشاده.»
* «هرکی صحبت توانگران بر صحبت درویشان اختیار کند، خدای عز و جل او را به مرگ دل مبتا کند.»
 
=== از کتاب تذکرة الاولیا ===
* «هر آن کس که انس وی به وعرفت و ذکر خدای تعالی بود، مرگ آن انس وی را ویران نکند، بل که چندان انس و راحت زیاده شود از آن که اسباب شوریده از میان برخیزد و محبت صرف بماند.»
* «اعتکاف، حفظ جوارح است در تحت اوامر .»
* «تصوف، قطع علایق است و فیض خلایق و اتصال به حقایق .»
* «هرکه خلوت بر صحبت اختیار کند باید که از یاد کردن همه چیزها خالی بود، مگر از یادکردن خدای تعالی؛ و از همه ارادت‌ها خالی بود مگر از رضای خدای تعالی و از مطالبت نفس خالی بود به جملهٔ اسباب، که اگر بدین صفات نباشد، خلوت او را هلاک و بلا بود.»
* «بنده در مقام ذکر چون دریا شود. از او جوی‌ها می‌رود به هرجایی به حکم خداوند، و در وی حکم نبود جز خدای تعالی و همه کونرا بیند بدان که او را بود. چنان‌که هیچ چیز در کون، از آسمان و زمین و ملکوت بر وی پوشیده نماند، تا موری که در همه کون بجنبد، بداند و ببیند و حقیقت توحید آن جا تمام شود و از ذکر چندان حلاوت بود که خواهد که نیست شود و مرگ به آرزو جوید که طاقت چشیدن آن حلاوت ندارد.»
* «''گفتند که: فلانی سفر می‌کند .'' گفت: سفر او چنان می‌باید که از هوا و شهوت مراد خویش کند، که سفر غربت است و غربت مذلت و مؤمن را روا نیست که خود را ذلیل گ .»
* «هرکه دعوی سماع کند و او را از آواز مرغان آواز ددها و از باد، او را سماع نیفتد، در دعوی سماع دروغ زن است .»
* «شکر، شناختن عجز خود است از کمال شکر نعمت .»
* «علامت شوق، دوست داشتن مرگ است در حال راحت .»
* «نیکویی صحبت آن باشد که فراخ داری بر برادر مسلمان آنچه بر خود می‌داری و در آنچه او را بود طمع نکنی و قبول کنی جفای او. انصاف او بدهی و از وی انصاف طلب نکنی و مطیع او باشی و او را تابع خود ندانی و هرچه از وی بر تو رسد، تو آن را بزرگ و بسیار شماری و هرچه از تو بدو رسد احقر و اندک دانی.»
* «عارف از انوار علم روشن گردد تا بدان عجایب غیب بیند .»
* «غیرت از صفات مریدان باشد و اهل حقایق را نبود .»
* «فاضل‌ترین چیزی که مردمان آن را ملازمت کنند درین طریق، محاسبت خویش است و مراقبت و نگاه داشتن کارها به علم .»
* «هر که به احوال خلق مشغول شد، حال خویش ضایع کرد .»
* «عاصی به از مدعی، زیرا که عاصی توبه کند و مدعی در حال دعوی خویش گرفتار آمده بود .»
* «هرکه دست به طعام توانگران دراز کند، به شره و شهوت هرگز فلاح نیابد و در این عذر نیست مگر کسی که مضطر بود .»
* «از پیران هیچ نورانی تر از ابویعقوب نهرجوری ندیدم و بزرگ همت تر از ابوالحسن الصایغ .»
 
== دربارهٔ او ==
* « خلق قالب ها است احكام قدرت بر ايشان همي رود .»
* «آن حاضر اسرار طریقت، آن ناظر انوار حقیقت، آن ادب یافتهٔ عتبهٔ عبودیت، آن جگر سوختهٔ جذبهٔ ربوبیت، آن سبق برده در مریدی و پیری قطب وقت: عثمان حیری رحمة الله علیه؛ از اکابر این طایفه و از معتبران اهل تصوف بود و رفیع قدر بود و عالی همت و مقبول اصحاب و مخصوص به انواع کرامات و ریاضات و وعظی شافی داشت و اشارتی بلند، و در فنون علوم طریقت و شریعت کامل بود و سخنی موزون و مؤثر داشت و هیچ‌کس را در بزرگی سخن او نیست. چنان‌که اهل طریقت در عهد او چنین گفتند که در دنیا سه مرداند که ایشان را چهارم نیست: عثمان در نیشابور و جنید در بغداد و بوعبدالله الجلا در شام؛ و عبدالله محمد رازی گفت: جنید و رویم و یوسف حسین و محمد فضل و ابوعلی جوزجانی و غیر ایشان را از مشایخ بسی دیدم. هیچ‌کس از این قوم شناساتر به خدای از ابوعثمان حیری ندیدم و در خراسان اظهار تصوف از او بود…»
 
** ''تذکرة الاولیا، عطار''
* « هركه خلوت بر صحبت اختيار كند بايد كه از ياد كرد همه چيزها خالي شود ، مگر يادكرد خداي . او از همه ارادت ها خالي بود از جميع اسباب . اگر برين صفت نباشد ، خلوت وي بلا و هلاك بود.»
 
 
* «هركه همه بر مركب رجاء نشيند ، معطل ماند و هركه بر مركب خوف نشيند ، نوميد شود و ليكن يك بار برين و يك بار برآن .»
 
 
* « فاضل ترين چيزي كه مرد آن را ملازمت كند اندرين طريقت ، محاسبه ي خويش است و مراقبت و نگاه داشتن كارها به علم .»
 
 
* «رباني به چهل روز نخورد و صمداني به هشتاد روز نخورد.»
 
 
 
* «دل اهل حق ، دلي حاضر بود و اسماع ايشان پيوسته گشاده.»
 
 
* « هركي صحبت توانگران بر صحبت درويشان اختيار كند ، خداي عز و جل او را به مرگ دل مبتا كند.»
===از کتاب تذکرة الاولیا===
* « هر آن كس كه انس وي به وعرفت و ذكر خداي تعالي بود ، مرگ آن انس وي را ويران نكند ، بل كه چندان انس و راحت زياده شود از آن كه اسباب شوريده از ميان برخيزد و محبت صرف بماند.»
 
 
* « اعتكاف ، حفظ جوارح است در تحت اوامر . »
 
 
* « تصوف ، قطع علايق است و فيض خلايق و اتصال به حقايق .»
 
 
* « هركه خلوت بر صحبت اختيار كند بايد كه از ياد كردن همه چيزها خالي بود ، مگر از يادكردن خداي تعالي . و از همه ارادت ها خالي بود مگر از رضاي خداي تعالي و از مطالبت نفس خالي بود به جمله ي اسباب ، كه اگر بدين صفات نباشد ، خلوت او را هلاك و بلا بود.»
 
 
* « بنده در مقام ذكر چون دريا شود . از او جوي ها مي رود به هرجايي به حكم خداوند ، و در وي حكم نبود جز خداي تعالي و همه كونرا بيند بدان كه او را بود . چنان كه هيچ چيز در كون ، از آسمان و زمين و ملكوت بر وي پوشيده نماند ، تا موري كه در همه كون بجنبد ، بداند و ببيند و حقيقت توحيد آن جا تمام شود و از ذكر چندان حلاوت بود كه خواهد كه نيست شود و مرگ به آرزو جويد كه طاقت چشيدن آن حلاوت ندارد.»
 
 
* «''گفتند كه : فلاني سفر مي كند .'' گفت : سفر او چنان مي بايد كه از هوا و شهوت مراد خويش كند ، كه سفر غربت است و غربت مذلت و مؤمن را روا نيست كه خود را ذليل گ .»
 
 
* «هركه دعوي سماع كند و او را از آواز مرغان آواز ددها و از باد ، او را سماع نيفتد ، در دعوي سماع دروغ زن است .»
 
 
* « شكر ، شناختن عجز خود است از كمال شكر نعمت .»
 
 
* «علامت شوق ، دوست داشتن مرگ است در حال راحت .»
 
 
* « نيكويي صحبت آن باشد كه فراخ داري بر برادر مسلمان آن چه بر خود مي داري و در آن چه او را بود طمع نكني و قبول كني جفاي او . انصاف او بدهي و از وي انصاف طلب نكني و مطيع او باشي و او را تابع خود نداني و هرچه از وي بر تو رسد ، تو آن را بزرگ و بسيار شماري و هرچه از تو بدو رسد احقر و اندك داني.»
 
 
* « عارف از انوار علم روشن گردد تا بدان عجايب غيب بيند .»
 
 
* «غيرت از صفات مريدان باشد و اهل حقايق را نبود .»
 
 
* « فاضل ترين چيزي كه مردمان آن را ملازمت كنند درين طريق ، محاسبت خويش است و مراقبت و نگاه داشتن كارها به علم .»
 
 
* « هر كه به احوال خلق مشغول شد ، حال خويش ضايع كرد .»
 
 
* «عاصي به از مدعي ، زيرا كه عاصي توبه كند و مدعي در حال دعوي خويش گرفتار آمده بود .»
 
 
* «هركه دست به طعام توانگران دراز كند ، به شره و شهوت هرگز فلاح نيابد و در اين عذر نيست مگر كسي كه مضطر بود .»
 
 
 
* « از پيران هيچ نوراني تر از ابويعقوب نهرجوري نديدم و بزرگ همت تر از ابوالحسن الصايغ .»
 
 
 
==درباره او==
* « آن حاضر اسرار طریقت، آن ناظر انوار حقیقت ، آن ادب یافته ی عتبه ی عبودیت ، آن جگر سوخته ی جذبه ی ربوبیت ، آن سبق برده در مریدی و پیری قطب وقت: عثمان حیری رحمة الله علیه ؛ از اکابر این طایفه و از معتبران اهل تصوف بود و رفیع قدر بود و عالی همت و مقبول اصحاب و مخصوص به انواع کرامات و ریاضات و وعظی شافی داشت و اشارتی بلند ، و در فنون علوم طریقت و شریعت کامل بود و سخنی موزون و مؤثر داشت و هیچ کس را در بزرگی سخن او نیست. چنانکه اهل طریقت در عهد او چنین گفتند که در دنیا سه مرداند که ایشان را چهارم نیست: عثمان در نیشابور و جنید در بغداد و بوعبدالله الجلا در شام. و عبدالله محمد رازی گفت: جنید و رویم و یوسف حسین و محمد فضل و ابوعلی جوزجانی و غیر ایشان را از مشایخ بسی دیدم. هیچ کس از این قوم شناساتر به خدای از ابوعثمان حیری ندیدم و در خراسان اظهار تصوف از او بود…»
**''تذکرة الاولیا،عطار''
 
{{ویکی‌پدیا|سعید بن سلام مغربی}}