حیدر یغما: تفاوت میان نسخه‌ها

محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز حیدر یغما به حیدریغما منتقل شد: درست تر و مناسب تر است. مانند ویکی پدیا
رده‌افزایی
خط ۱:
{{ویکی‌سازی}}
چند شعر از '''حیدریغما''':
{{تمیزکاری}}
 
'''[[W:حیدریغما|حیدریغما]]''' ([[W:۱۳۰۲|۱۳۰۲]] - [[W:۱۳۶۶|۱۳۶۶]]) شاعر ایرانی.
==بدون منبع==
{{شعر}}
{{ب|خوردن نان ز شانه یشانهٔ دگران|فخر بی جاست ای برادر جان}}
{{ب|به جزاز کردار و از پینه یپینهٔ دست|جهل محض است هرچه دانش هست}}
{{ب|بیل در دست داشتن دانش|دانه در خاک کاشتن دانش}}
{{ب|گر به بال ملک سوار شوی|سوی کیوان ستاره وار شوی}}
سطر ۱۰ ⟵ ۱۲:
{{ب|کار یک بیل کارگر نکند|به پشیزی است کار اگر نکند}}
{{پایان شعر}}
چون یغما سواد چندانی نداشت شیوه یشیوهٔ نوشتن پاره ایپاره‌ای از واژگان را نمی دانستنمی‌دانست و آن هاآن‌ها را به گونه ایگونه‌ای دیگر به کار برده استبرده‌است. برای نمونه به جای حشم و بن از حشام و بان در چامه هایچامه‌های خود به کار برده استبرده‌است:
{{شعر}}
{{ب|کی زیغما می کندمی‌کند پرواجوی آنکس که خود|ده سکندر با سپه برد و صد سلیمان با حشام}}
{{پایان شعر}}
و نمونه‌ای دیگر:
سطر ۲۰ ⟵ ۲۲:
{{پایان شعر}}
 
==یک قصیده از حیدریغما==
 
{{شعر}}
{{ب|مطرب آهنگی بزن دمساز با افغان من|تا رسد بر زهره فریاد شررافشان من}}
{{ب|اختران چرخ را هر دم رسد بیم حریق|بس که آتش می‌فشاند سینهٔ سوزان من}}
{{ب|همتی ای مرگ ! تا از دل خروشی بر کشم|کاین فضا تنگ است بهر عرصهٔ جولان من}}
{{ب|کافرم خواندند روز بحث کوته فکرفکرها|فرق هادارد مذهب این قوم با ایمان من}}
{{ب|من نیم مداح ! از من چشم مداحی مدار!|گر که خود گوید :«تو مداح منی» یزدان من}}
{{ب|من رسالت دارم اندر شعر جای شبهه نيستنیست|شعر من وحی من و دیوان من قرآن من}}
{{ب|آن قدر داغم که گر خنجر نهی بر گردنم|جای خون آتش فرو می‌ریزد از شریان من}}
{{ب|پیرهن را با بدن هر لحظه آتش می‌زنم|گر بریزد گرد وخاک فقر از دامان من}}
{{ب|بی تامل خانه بر فرق اش فرو می‌آورم|گر گذارد نعمت دنیا قدم بر خوان من}}
{{ب|من برای نان به یزدان هم نمی‌آرم نیاز|این من و این پینه‌های دست من برهان من}}
{{ب|کلبه‌ای دارم زمشتی گل ، که کاخ خسروان|سر فرو آرد به کاخ بی در و دربان من}}
{{ب|گر چراغم نيستنیست ، شب از ماه و روز از آفتاب|روز و شب جشن چراغانی ست در ایوان من}}
{{ب|قرعهٔ دانش به نام خشتمالی می‌زند|آفرین بر خاک شاعر پرور ایران من}}
{{ب|می‌نویسم شعر با انگشت اندر خشت خام|گر بهای خامه دفتر نشد امکان من}}
{{ب|ناجوانمردم گر از کوی فقیران پا کشم|گر در آیند اختران چرخ در فرمان من}}
{{ب|پشت می‌مالم گه خارش به دیوار ضخیم|تا نخاراند به منت پشتم انگشتان من}}
{{ب|تا مباد از گرمی خورشید منت بر کشم|اشک چشمم روزها یخ بست بر مژگان من}}
{{ب|باد بر طبع چو اقیانوس یغما می‌زنی|با خبر بنشین که لنگر می‌کند طوفان من}}
{{پایان شعر}}
 
==پیوند به بیرون==
تا رسد بر زهره فرياد شررافشان من
{{ویکی‌پدیا}}
 
{{میانبر}}
اختران چرخ را هر دم رسد بيم حريق
 
[[رده:شاعران|یغما، حیدر]]
بس که آتش می فشاند سينه ی سوزان من
 
همتی ای مرگ ! تا از دل خروشی بر کشم
 
کاين فضا تنگ است بهر عرصه ی جولان من
 
کافرم خواندند روز بحث کوته فکر ها
 
فرق دارد مذهب اين قوم با ايمان من
 
من نيم مداح ! از من چشم مداحی مدار !
 
گر که خود گويد :« تو مداح منی » يزدان من
 
من رسالت دارم اندر شعر جای شبهه نيست
 
شعر من وحی من و ديوان من قرآن من
 
آن قدر داغم که گر خنجر نهی بر گردنم
 
جای خون آتش فرو می ريزد از شريان من
 
پيرهن را با بدن هر لحظه آتش می زنم
 
گر بريزد گرد وخاک فقر از دامان من
 
بی تامل خانه بر فرق اش فرو می آورم
 
گر گذارد نعمت دنيا قدم بر خوان من
 
من برای نان به يزدان هم نمی آرم نياز
 
اين من و اين پينه های دست من برهان من
 
کلبه ای دارم زمشتی گل ، که کاخ خسروان
 
سر فرو آرد به کاخ بی در و دربان من
 
گر چراغم نيست ، شب از ماه و روز از آفتاب
 
روز و شب جشن چراغانی ست در ايوان من
 
قرعه ی دانش به نام خشتمالی می زند
 
آفرين بر خاک شاعر پرور ايران من
 
می نويسم شعر با انگشت اندر خشت خام
 
گر بهای خامه دفتر نشد امکان من
 
ناجوانمردم گر از کوی فقيران پا کشم
 
گر در آيند اختران چرخ در فرمان من
 
پشت می مالم گه خارش به ديوار ضخيم
 
تا نخاراند به منت پشتم انگشتان من
 
تا مباد از گرمی خورشيد منت بر کشم
 
اشک چشمم روز ها يخ بست بر مژگان من
 
باد بر طبع چو اقيانوس يغما می زنی
 
با خبر بنشين که لنگر می کند طوفان من
 
{{ویکی‌پدیا}}