واریس دیری
مدل، نویسنده، بازیگر و فعال حقوق زنان سومالیایی
واریس دیری (به انگلیسی: Waris Dirie) مدل زن بینالمللی سومالیاییتبار، نویسنده و سخنگوی حقوق زنان در آفریقاست و به عنوان سفیر سازمان ملل در راه توقف بریدن آلت تناسلی زنان (ختنه زنان) جهان فعالیت میکند.
گفتاوردها
ویرایشگل صحرا: سفر شگفتانگیز دختری کوچ نشین
ویرایشنوشتار اصلی: گل صحرا
- «مادرم نام یکی از شاهکارهای طبیعت را روی من گذاشت. واریس به معنی گل صحراست. گل صحرا در محیطهای بی آب و علف میروید، جایی که کمتر موجود زنده ای میتواند در آن زنده بماند. گاهی اتفاق میافتد که یک سال هم در کشورم باران نمیبارد. اما وقتی بالاخره باران میبارد و زمین پر گرد و خاک میشوید، معجزه رخ میدهد و گلها ظاهر میشوند. گل صحرا رنگ نارنجی مایل به زرد درخشانی دارد و به همین دلیل زرد رنگ محبوب من است.»[۱]
- «دیدم زن کولی - شبیه بقیه پیرزنان سومالیایی بود - با یک روسری رنگی که دور سرش پیچیده بود، همراه با یک پیراهن سبک پنبه ای با این تفاوت که هیچ لبخندی بر لب نداشت. نگاهش ماننده نگاه مردهای بود که هنوز چشمهایش را نبسته باشند. دستهایش داخل کیف دستی اش که از جنس گلیمهائی بود که روی آن میخوابیدیم در جستجو بود. چشمانم روی کیف دستی میخکوب شده بود. میخواستم بدانم با چه چیزی میخواهد مرا ببُرد. یک چاقوی بزرگ را تجسم میکردم، ولی او از داخل آن کیف، یک کیف کوچک نخی بیرون آورد. با انگشتان بلندش داخل آن را گشت و بالاخره یک تیغ ریشتراشی شکسته بیرون کشید. به سرعت تیغ را از این رو به آن رو چرخاند و امتحان کرد. خورشید به سختی بالا آمده بود. نور به اندازهای بود که رنگها را ببینم ولی نه با جزئیات. خون خشک شدهای را روی لبه دندانه دار تیغ دیدم. روی تیغ تف کرد و با لباسش آن را پاک کرد. همچنان که آن را به لباسش میسابید، دنیای من ناگهان تاریک شد. مادرم دستمالی را روی چشمانم انداخت. چیزی که بعد از آن حس کردم بریده شدن گوشتم، آلت تناسلیم، بود. صدای گنگ جلو و عقب رفتن ارهوار را بر روی پوستم میشنیدم.»
- «وقتی به گذشته فکر میکنم، نمیتوانم باور کنم که چنین اتفاقی برایم افتادهاست همیشه فکر میکنم دربارهٔ کس دیگری سخن میگویم. نمیدانم چگونه احساسم را بیان کنم تا بتوانید آن را روی بدن خود حس کنید. مثل این بود که کسی گوشت ران شما را برش بدهد یا بازویتان را قطع کند. با این تفاوت که این قسمت حساسترین بخش بدن است. من حتی کوچکتری حرکتی نکردم، زیرا «امان» [خواهرم] را به یاد داشتم و میدانستم هیچ راه فراری وجود ندارد. فکر میکردم اگر تکان بخورم درد بیشتر میشود. فقط پاهایم بدون اراده شروع به لرزیدن کرد. از حال رفتم…»
- «هر هفته مادرم معاینه ام میکرد تا ببیند کاملاً بهبود یافتهام. وقتی بندهایم را از پاهایم گشودم، توانستم برای اولین بار به خود نگاهی بیندازم. یک تکه پوست هموار کشف کردم که فقط یک جای زخم در وسط آن بود. مانند یک زیپ، که آن زیپ بسته شده بود. آلت تناسلیم مثل یک دیوار آجری مهر و موم شده بود تا هیچ مردی توانایی دخول تا شب عروسیم را نداشته باشد … زمانی که شوهرم با یک چاقو یا فشار، آن را از هم می درد.»
جستارهای وابسته
ویرایشمنابع
ویرایش- ↑ واریس دیری و کاتلین میلر، گل صحرا: سفر شگفتانگیز دختری کوچ نشین، ترجمهٔ شهلا فیلسوفی و خورشید نجفی، نشر چشمه، ۱۳۸۹.