هالووین (فیلم ۱۹۷۸)
دیالوگ
ویرایش- کلانتر برکت: خب من برای اینکه تمام شب بیدار باشم و اطراف این بوتهها بخزم، بیشتر از صحبتهای فانتزی نیاز دارم.
- دکتر لومیس: من پونزده سال نگاش کردم که نشسته بود تو یه اتاق و زل زده بود به دیوار. نه اینکه دیوار رو ببینه؛ اونور دیوارو میدید. به شکلی غیرانسانی صبور، منتظر یه راز بود، زنگ بیصدا که به حرکت وادارش کنه. مرگ اومده به شهر کوچیکت کلانتر. میتونی نسبت بهش بیتفاوت باشی یا اینکه بهم کمک کنی متوقفش کنم.