میر جلال‌الدین کزازی

اهل قلم و پژوهشگر کردتبار ایرانی

میر جلال‌الدّین کَزّازی (۱۳۲۷ / ۱۹۴۹م) استاد برجسته ادبیات فارسی و ایران شناس.

گفتاوردها

ویرایش
  • «آری! هنرمند راستین اوست که خود را به هر جای و به هر کس دَرمی‌گسترد؛ ما را از ما می‌پردازد؛ تا از خویش بیاکَنَد. او گوشه‌های تاریک ذهن و دل را می‌کاود؛ چهره‌هایی ناشناخته از ما را در ژرفای جانمان می‌جوید؛ بدر می‌کشد؛ آشکار می‌دارد که بر خود ما دیری پوشیده مانده‌اند. ما گونه‌ها و چهره‌هایی دیگر از خود را به افسونِ هنر او، در وی بازمی‌یابیم و می‌آزماییم. هنرمند به نهانخانهٔ نهاد ما راه می‌برد؛ بیگانه‌ای است که هنوز از گردِ راه نارسیده، یار یکدلهٔ ما، همدلِ همراز ما می‌گردد.»
    • اردیبهشت ۱۳۷۳؛ در «زیباشناسی سخن پارسی (۳)؛ بدیع»[۱]
  • «همسرم آنچنان با ادب پارسی آشناست که می‌توانم گفت رایزن ادبی من است. هر زمان در گزینش جمله‌ای درمی‌مانم یا نامی برای کتابی برمی‌خواهم گزید، با او رای می‌زنم.»[۲]
  • «من کرمانشاهی هستم. همه کسانی که من را می‌شناسند این را می‌دانند. در دی ماه سال ۱۳۲۷ در کرمانشاه در خانواده‌ای که بنیادگذار فرهنگ و آموزش نو در این شهر شمرده می‌شود، به جهان آمدم.»[۳]
  • «آرمان در هنر و از آن میان در ادب، هنری که در ادب رخ می‌دهد، آن است که هنرمند یا سخنور، از پاره‌های پراکنده، بی سامان، آشفته با یکدیگر، پیکره‌ای به سامان، هماهنگ، در هم تنیده بسازد.»[۴]
  • «اما از دید من هنرمند راستین و سرشتین از آن میان سخنور، کسی است که هنر بر او چیره می‌شود. خواست من از این سخن آن است که هنرمند راستین بندی (گرفتار) و بازیچه هنر خویش است. نیازی نهفته و رازآلود، نیرومند و شکیب او را می‌سوزاند. خواب از او می‌رباید و او را به آفریدن وامی‌دارد.»[۵]
  • «خاستگاه هنر ناخودآگاهی است اما تراویده‌های ناخودآگاهی، توفان‌های درون هنرمند هنگامی پدیده‌ای هنری خواهد شد که به خودآگاهی برسند، از پالوانه (صافی و فیلتر) خودآگاهی بگریزد. تنها در این هنگامه است که آن انگیختگی‌های ناخودآگاهانه به پدیده‌های فرهنگی که آن را هنر می‌نامیم خواهد رسید. گونه‌ای زبان خواهد شد که دیگران نیز آن را در می‌توانند یافت؛ به یاری آن می‌توانند به آزمونی راه ببرند که هنرمندان در نهان و نهاد خود داشته‌اند یا به سخنی دیگر به یاری آفریده هنری، آنچه در ژرفای جان هنرمند گذشته است بشناسد.»[۶]
  • «سخن از بردگان در کهن‌ترین سرودها و نوشته‌های ادب پارسی آورده شده، اما آنچه در فرهنگ ایرانی و در پی آن، در ادب پارسی نمود و نشانی از آن نیست، ستودن برده‌داری است. در تاریخ و فرهنگ ایران هرگز برده چونان کالا پذیرفته نشده است. به سخن دیگر، آدمیان در ایران‌زمین، آن‌چنان ارجمند بوده‌اند که ایرانیان هرگز آنان را چونان بردگان در بازار به فروش نمی‌رسانیده‌اند. یکی از سرافرازش‌های ما ایرانیان این است که مانند بسیاری دیگری از مردمان جهان، برده‌داری و برده‌فروشی را چونان نهادی پذیرفته به‌کار نگرفته‌ایم.»[۷]
  • «برده‌داری در ایران‌زمین به آن‌سان که گفته شد، نهادی هنجاری و پایدار، اقتصادی و فرهنگی نبوده است، آنچنان که در روم باستان یکی از بنیادهای شهرآیینی رومی، برده‌داری شمرده می‌شده است.»[۸]
  • «زبان مادری بخشی ارزشمند و گرامی از فرهنگ ایران و پیشینه نیاکانی است. زبان پارسی که زبان فراگیر ایرانیان است پیوندهایی تنگ و بسیار دارد با زبان ها و گویش های بومی... زبان مادری هرگز در ستیز با زبان فراگیر میهنی نیست و رویارویی در آن جای ندارد... اگر واژه ای از یکی از زبان ها و گویش های این زبان ها بمیرد، هر ایرانی بیداردل، جان آگاه و ایران دوست به سوگ خواهد نشست، زیرا می داند بخشی از فرهنگ و پیشینه ایران با آن واژه که مرده است از میان خواهد رفت.»[۹]
  • «گویش ها و زبان های بومی و مادری به “نیا” و زبان پارسی به “نواده” می مانند. زبان پارسی با آهنگ تندتری دیگرگونی یافته، آن زبان ها و گویش های دیگر چون در جغرافیای بومی بوده اند با آهنگ کندتری دیگرگونی یافته اند، از همین روی آنها را “نیا” می نامم و زبان پارسی را “نواده”. اگر بخواهیم زبان میهنی را به شایستگی بشناسیم، ناچاریم از زبان ها و گویش های بومی بهره ببریم. نواده را به نیک نمی توان شناخت مگر اینکه نیا و نیاکان را بشناسیم. ستیز در میان نیا و نواده ستیز با خویشتن است، بیهوده است، کودکانه است و مایه تباهی و ویرانی است.»[۹]
  • «اگر مادران زبان مادری را در سخن گفتن با کودکانشان به کار نبرند، زبان مادری از میان خواهد رفت. این زبان را از آن روی زبان مادری می نامند که مادر در آموختن آن به دیگران بیشترین کارکرد را دارد، زیرا مادر است که از سالیان خُردی با فرزندان خود سخن می گوید و برای آنان لالایی می خواند. این سخنان که به زبانی گفته می شود که زبان مادر است، در یاد کودک، افزون بر آن در نهاد او کارگر می افتد و پایدار می ماند، از همین روی فراموش نمی شود. اگر مادران زبان مادری را به کار نبرند در سخن گفتن با کودکانشان، زبان مادری از میان خواهد رفت. پس آموزش مادران در پایداری زبان مادری کارکردی بنیادین دارد و هیچ آموزشی نمی تواند هم سنگ و هم سان با آن باشد. اگر گویش بومی که همان زبان مادری‌اند اندک اندک از میان می رود، از آنجاست که مادران به زبانی دیگر با فرزندان خود در سالیان کودکی سخن می گویند.»[۹]

منابع

ویرایش