بس که در جسم ضعیف و جان افگارم تویی | |
هر نفس کز دل برآرم، نالهٔ زارم تویی |
از وجود تو سراپای وجود من پُر است | |
در دل و دیده، ای جان مهر و انوارم تویی |
کس به چشمم در نمیآید به غیر از روی تو | |
گر هزاراناند خوبان یا که دلدارم تویی |
خواب در عهد تو در چشمم نمیآید دگر | |
بختم ار خواب است، اندر چشم بیدارم تویی |
نه مرا گفتار و نه کردار میباشد ز خود | |
هم تویی کردار من، هم نیز گفتارم تویی |
مات و حیرانم به کار خویش رحمت کن به من | |
مصدر فعل من و سررشتهٔ کارم تویی |
من نمیپایم مجال ناله از دست غمت | |
تا که همراه نفس در جان افگارم تویی |
شکوه از دل تا به کی، از جان شکایت تا به چند | |
خود دل پر حسرت و جان گرفتارم تویی |
روز روشن میبرد رشک از شب یلدا اگر | |
مونس ایام هجران و شب تارم تویی[۱] |
ای مه من، ای بت چین، ای صنم | |
لاله رخ و، زهره جبین، ای صنم |
تا به تو دادم دل و دین ای صنم | |
بر همهکس گشته یقین ای صنم |
من ز تو دوری نتوانم دیگر | |
جانم وز تو صبوری نتوانم دیگر |
هرکه تو را، دیده زخود، دل برید | |
رفته زخود، تا که رخت، را بدید |
تیرغمت، چون به دل، من رسید | |
همچو بگفتم، که همهکس شنید |
من ز تو دوری نتوانم دیگر | |
جانم وز تو صبوری نتوانم دیگر |
ی نفس، قدس تو، احیای من | |
چون تویی امروز مسیحای من |
حالت جمعی تو پریشان کنی | |
وای به حال دل شیدای من |
من ز تو دوری نتوانم دیگر | |
جانم وز تو صبوری نتوانم دیگر |
- «علیاکبر شیدا موسیقیدان و شاعر و تصنیفساز ایرانی که تصانیف او مقبول عامّه بود و عارف او را بر خود مقدَّم میدانست و از او به نیکی یاد کردهاست. شیدا مردی درویش و وارسته بود، مختصر سه تار میزد و خطِّ نستعلیق را هم خوش مینوشت. آهنگها و اشعارش بسیار مطلوب و دلنشین است، ولی صورتی نازیبا و قلبی پر از مهر وفا - که همواره به کمند عشق زیبارویان گرفتار بود - داشت. آهنگهای وی با آن که متجاوز ار پنجاه سال از تاریخ آنها میگذرد، هنوز دارای لطف و جاذبه است.»