پیشکش
دوزخ که شرار قلب بدخواهان است | |
رضوان که نعیم رحمت یزدان است |
بر دشمن و دوست پیشکش باد که عشق | |
بالاتر از این عوالم دونان است[۱] |
نقد دل
اول سخن حدیث دل، سوختن است | |
لب از غم او به غیر او، دوختن است |
این ناسره نقد دل سودایی خویش | |
بازار هنر بردن و بفروختن است[۱] |
چشمهٔ درد
از خویشتن خویش، تهی باید بود | |
پاکیزه چون ماه خرگهی باید بود |
از چشمهٔ درد، خون دل باید خورد | |
بر درگهِ قرب جان، رهی باید بود[۱] |
نماز
تن خوشبو کن به عطر گلریز نماز | |
جان آینه، با نور دل آویز نماز |
پیوند تو استوار سازد با دوست | |
شب خیزی و نغمهٔ شب آویز نماز[۱] |
چه کنم؟
سرگشتهٔ سرنوشت خویشم، چه کنم؟ | |
آشفتهٔ خاطر پریشم، چه کنم؟ |
بار غم دوریات، کشیدم امروز | |
فردا رانی اگر ز پیشم، چه کنم؟[۱] |