مختارنامه (مجموعه تلویزیونی)
مجموعۀ تلویزیونی از داوود میرباقری در ۱۳۸۹
مختارنامه، نام یک مجموعه تلویزیونی پیرامون زندگی و قیام مختار ابوعبید ثقفی به کارگردانی داود میرباقری است.
دیالوگها
ویرایشقسمت اول «کوشک سفید»
ویرایش- مختار: الحمدلله. ساقه ساقه گندمزارت به دخترکان دم بخت میماند ابوسلیم. ببین چه میلولند و میرقصند و دلبری میکنند؟ دستت درست. الحق که با این دسترنج طلا را حقیرکردهای
- ذربی: خدایا به شکرانه نعمتت و به حرمت دانه ای که پاشیدیم، مشتی برای پرنده، مشتی برای چرنده، مشتی برای خزنده، مشتی برای خوشه چین و رونده، به نیت اقبال و طبع بلند، زهر جان حسود و بخیل و … و دغل، به کوری چشم شور تا نفخه صور، به چشمداشت زراعتی بی خار و غش، به وعده نانی پاک و بی غل و غش، به حق نان و نمک، به حق خمس و زکاتی که حق الناس است جهت اطعام مستحق و مستمند، بیفزا به برکت این خوشههای زرد
- • مختار: من غربت و تنهایی پدرش علی را دیدهام. وقتی کوفیان با شمشیرهای آخته به خیمه اش ریختند و قصد جانش را کردند. تو به قدر من عراق عرب را نمیشناسی کیان. معاویه و عمروعاص بر اشتر جهل کوفیان سوارند. آنها بازی را در صفین بردند. عراق، روزی فتح شد که قرآنهای مکر عمروعاص برنیزه رفتند
- سعید ابن مسعود (عموی مختار): تلاش برای معاش نوعی مجاهدت هست اما نه در زمانی که عده ای تیشه برداشته و میخواهند ریشه دینت را قطع کنند. می دانی چرا امام به کوشک سفید آمده مختار؟
قسمت دوم «خروس جنگی»
ویرایش- کیان: بی غیرت! خجالت نمیکشی با این لاطائلات وحشت به جان مردم میاندازی. بی خانمانی مردم شهر و دیارت را به چند سکه فروختهای خائن؟
- مختار: من گمان میکردم معاویه برای این که دل و دین جنگجویان عراق را بخرد بر پشت اشتران کوزههای پر از طلا بار کند اما این کژدمهای ارباز از همان جنس لطایف الحیل ورق پارههایی هستند که در صفین به نام قرآن بر نیزه شدند
- مختار: عجیب است که خفاشها روز روشن به میدان آمدهاند. تا جایی که من میدانم خفاش از نور گریزان است و در تاریکی شب طعمه اش را صید میکند
- بهرام رنگرز: های ملخ خور! تو دلت به حال مدائن و مدائنی نسوخته. همه میدانند اعراب حزرمی مزدوران معاویه اند. شما میترسید که معاویه جیره و مواجبتان را قطع کند
- بهرام رنگرز: در عدالت پسر علی همین بس که ایرانی و عرب را به یک چشم میبیند. ما سر و جان میدهیم برای این مرامشان
قسمت سیام «مترسک»
ویرایش- حرمله: راست و دروغ قالیچه پرنده را نمیدانم، اما میدانم که جهل جماعت راست است.
- حرمله: در میدان شکار، صیاد کار کشته آبرویش را با قدحی مِی معاوضه نمیکند. میخواهی تیرم به خطا رود و شکار به ریشم بخندد؟
قسمت سی و چهارم «دلیران ایران»
ویرایش- مُهَلَب: هر کاری فلسفه خودش را دارد: به وقت جنگ، شجاعت؛ به وقت نماز، اطاعت؛ به وقت قضاوت، عدالت؛ به وقت عمارت، درایت؛ به وقت خوردن، شقاوت؛ به وقت خفتن... بماند.
قسمت چهلم «پرواز»
ویرایش- مختار: امروز میخواهم به مصاف تزویر بروم که بدترین آفت دین است. تزویر با لباس دیانت و تقوا به میدان میآید. تزویر سکهای دو روست که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است. عوام خدایش را میبینند و اهل معرفت ابلیسش؛ و چه خون دلها خورد علی از دست این جماعت سر به سجود آیه خوان و به ظاهر متدیّن. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، آمِنُوا!»
گفتاوردها
ویرایش- کیان: مرد جنگ را با مترسک یکی کردن بی انصافی است
- مختار: سر و جان ارزانی دل تنگ یار