محمدحسن فرحبخشیان

محمدحسن فرحبخشیان معروف به ژولیده نیشابوری (تولد ۱۳۲۰خورشیدی،نیشابور - مرگ۱۳۸۶خورشیدی،ورامین) از شاعران ایرانی.

گفتاورد

ویرایش
  • « خرداد سال ۴۲ در مدرسه فیضیه پای منبر امام خمینی(ره) دو بیت شعر درباره اهمیت و ارزش ولایت فقیه سرودم و مجلس چنان متحول شد که بعد از پایان سخنرانی امام، مرا دستگیر و به زندان ساواک قم بردند و تا ۱۵ روز زیر شکنجه دژخیمان در بدترین وضعیت اذیت و آزار و بعد از آن به بند یک زندان قصر منتقل شدم. بعد از چند روز در بین راه بند، تا محل بازپرسی، مرحوم آیت‌الله طالقانی را ملاقات کردم و همین برخورد باعث شد که وی به دژخیمان گفت، این ژولیدهٔ شوریدهٔ خاکی را از کجا آوردید. بعد از آن با این مرد خدا چندین بار دیدار داشتم که او نام ژولیده را بر من نهاد».


  • « اولین بار که با مادرم در مجلس عزاداری امام حسین (ع) شرکت کرده بودم، سخنران درباره‎ی حضرت فاطمه زهرا (س) و علت شهادت و محل دفن آن بانوی بزرگوار سخن می‌گفت و در پایان مداحی به ذکر مصیبت ایشان پرداخت که من زار زار گریه کردم و در آن هنگام در قلبم جرقه‌ای زد که‌ای کاش می‌توانستم من هم در مدح و ثنای این بانوی دو عالم شعر بگویم در همانجا از بی‌بی‌خانم فاطمه(س) خواستم مرا کمک کند و همان هم شد.»


  • « یک شب خوابیده بودم در خواب دیدم وارد مجلسی شدم که بزرگان همه جمع بودند و در مدح اهل بیت شعر می‌گفتند. در میان آنها بشیر و شهریار را دیدم که مورد عنایت اهل بیت قرار گرفتند، خیلی ناراحت شدم که چرا من نباید شعر بگویم، در یک لحظه یکی از بزرگان مرا به اسم صدا زد و گفت، حسن کوچک هم شعر بخواند. صبح آن روز که از خواب بیدار شدم، بی‌اختیار شعر مثل باران از دهانم خارج می‌شد و من که در آن زمان ۱۲ سال بیش نداشتم، شروع کردم به نوشتن اشعاری که می‌سرودم، روز به روز بیشتر از محبت اهل بیت (ع) به خصوص فاطمه زهرا (س) و سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) بهره‌مند شدم.»


  • « در یک شب جمعه، بعد از خواندن زیارت عاشورا، به خانم فاطمه زهرا (س) متوسل شدم. بعد از گریه و زاری به خواب رفتم ساعت ۲ بعد از نیمه شب بود که در خانه به صدا درآمد. وقتی رفتم دم در، یک آقای بزرگواری با شال سبز مرا به اسم صدا زد و گفت، چرا زیارت جدم را به شعر نمی‌گویی و سپس از نظر رفت و من آن شب تا صبح تمام زیارت عاشورا را به شعر درآوردم.»


اشعار

ویرایش

شعرِ «لطف حق»

ویرایش
دلت را خانهٔ مـا کن، مصفّـا کردنش با من      به ما درد دل افشا کن، مـداوا کردنش با من
اگر گم کرده‌ای ای دل، کلید استجــابت را      بیا یک لحظه با ما باش، پیــدا کردنش با من
بیفشان قطره‌‎ی اشکی که من هستــم خریدارش      بیاور قطره‌ای اخــلاص، دریـــا کردنش با من
اگر درها به‌رویت بسته شـد دل برمکن بازآ      درِ این خانه دق‌البـاب کُـــن واکردنش با من
به من گو حاجت خود را، اجـابت می‌کنم آنی      طلب ‎کن آنچه می‌خواهی، مهیّـــا کردنش با من
بیا قبل از وقـوع مرگ روشـن کن حسابت را      بیاور نیک وبد را، جمـع و منها کردنش با من
چو خوردی روزی امروز ما را شـکر نعمت کن      غم فردا مخور، تأمیــن فـــردا کردنش با من
به قـرآن آیهٔ رحمت فـراوان است ای انسان      بخوان این آیه را، تفسیر و معنا کردنش با من
اگر عمری گنـه کردی، مشو نومیــد از رحمت       تو نامه توبه را بنویس، امضـا کردنش با من

غزلی در مورد حضرت محمد بن عبدالله،پیامبر اسلام

ویرایش
آن شب سكوت خلوت غار حرا شكست      با آن شكست، قامت لات و عزا شكست
آمد به گوش ختم رسولان ندا بخوان      مهر سكوت لعل بشر زان ندا شكست
با خواندن نخوانده الفبا طلسم جهل      در سرزمين ركن و مقام عصا شكست
آدم به باغ خلد خدا را سپاس گفت      تا سدّ ظلم و فقر به ام القرا شكست
نوح نبى به ساحل رحمت رسيد و خورد      طوفان به پاس حرمت خيرالورا شكست
بر تخت گل نشست در آتش خليل حق      تا ختم الانبيا گل لبخند را شكست
عيسى مسيح مُهر نبوّت به او سپرد      زيرا كه نيست دين ورا تا جزا شكست
آمد برون ز غار حرا مير كائنات      آن سان كه جام خنده باد صبا شكست
در خانه رفت و ديد خديجه كه مى دهد      از بوى خويش مشك غزال ختا شكست
بر دور خويش كهنه گليمى گرفت و خفت      آمد ندا كه داد به خوابش ندا شكست
يا " ايّها المدّثر"ش آمد به گوش و گفت      بايد كه سدّ درد ز هر بى نوا شكست
قانون مرگ زنده به گوران به گوركن      كز مرگ دختران نرسد بر بقا شكست
آماده بهر گفتن تكبير كن بلال      چون مى دهد به معركه خصم دغا شكست
اينك به خلق دعوت خود آشكار كن      هرگز نمى خورد به جهان دين ما شكست
برخيز و بت شكن كه على دستيار توست      كز بت نمى خورد على مرتضى شكست
طعن ابى لهب نكند رنجه خاطرت      كو مى خورد ز آيه "تبّت يدا" شكست
"ژوليده" گفت از اثر وحى ذات حق      آن سكوت خلوت غار حرا شكست