محمدامین ریاحی
تاریخنگار ایرانی
محمدامین ریاحی (۲ ژوئن ۱۹۲۳، خوی - ۱۵ مه ۲۰۰۹، تهران) دکترای زبان و ادبیات فارسی، لغتنامهنویس، استاد دانشگاه، رایزن و مقامدار گوناگون فرهنگی، مقالهنویس، متنویرای کهن، مؤلف و شاعر ایرانی بود.[۱]
گفتاوردها
ویرایشتو را که بو به احوال خستگان نظری | چرا به کشتهٔ هجران نمیکنی گذری | |
به انتظار تو چشم امید گشت سپید | ز گرد راه تو خواهیم سرمهٔ بصری | |
مرا خیال تو امشب امید صبح دهد | شب فراق تو دارد مگر ز پی سحری؟ | |
ز نامهٔ تو چراغ خیات روشن گشت | فدای دست تو! بفرست نامهٔ دگری | |
کلید خوی تو باب امیدواری بست | مگر وفای تو بگشاید از امید دری | |
غمت شکوفه و گل درد و ناامیدی بر | جز این درخت محبّت نمیدهد ثمری | |
به زخم دمبهدمت خو گرفتهام ای عشق | کجاست تیر نگاهی و مرهم نظری؟ | |
شرار نالهٔ من جان عالمی را سوخت | چه شد که در دل سنگش نمیکند اثری | |
ریاحی! از سفرت مهربان نشد دل دوست | مگر به سوی دیار عدم کنی سفری[۱] |
منابع
ویرایش- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. سوم. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۱۶۲۶. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.