محسن ثلاثی
مترجم و استاد بازنشسته دانشگاه تهران
محسن ثلاثی (زادهٔ ۱۳۲۴ در بابل) مترجم آثار جامعهشناسی و انسانشناسی و استاد انسانشناسی ایرانی است.
گفتاوردها
ویرایش- «کتابی دارم تحت عنوان «جهان ایرانی و ایران جهانی» که چکیدهٔ عقاید، نظرات و برداشتهایم در مورد تاریخ و فرهنگ ایران بود. این کتاب در واقع نتیجهٔ تمام بررسیها، تحقیقها، قضاوتها و داوریهای من دربارهٔ تاریخ و فرهنگ ایران است… این کتاب را برای پیدا کردن ریشهها و علتهای دید جهان نگرایانه و جهان بینانهٔ ایرانیها و فرهنگ ایرانی نوشتم. هر وقت در مورد فرهنگ ایرانی صحبت میکنم به حکومت کاری ندارم. گرچه حکومت یکی از عناصر تشکیل دهندهٔ فرهنگ هاست ولی همهٔ حکومتها در سراسر جهان از عوامل دیگر تعیین کنندهٔ فرهنگ، بسیار تأثیرپذیر هستند. یعنی عنصر حکومتی در کل پدیدهٔ فرهنگی آنقدر تأثیرگذار نیست که کل فرهنگ در حکومت تأثیرگذار است. البته در بسیاری از موارد حکومتها نماینده و بازنمای فرهنگ جامعه هستند و در برخی موارد هم اینگونه نیستند. به همین علت معمولاً به حکومت به عنوان یکی از عوامل تعیین کنندهٔ این روحیهٔ جهانگرایی توجهی نکردم و بیشتر به عواملی مانند ادبیات و سیر تاریخی و تفکرات و آداب و رسوم و ساختارهای دیگر فرهنگ ایران پرداختم. کسی در ایران به عنوان حاکم سیاسی یا حاکم فرهنگی و معنوی هیچگاه نبوده که در برابر جهان بخصوص پیشرفته تر از خود به مقابله برخیزد. فرهنگ ایرانی همیشه فرهنگی بوده که بخاطر موقعیت جغرافیایی خاص ایران که در میانهٔ راههای ارتباطی قرون وسطی بوده و همیشه مجبور بود که با اقوام مختلف جهان و در مسیرهای فرهنگی جهان تقاطع داشته باشد و در مرکز این تقاطعهای فرهنگی قرار داشته است، پس از این رو به اجبار یک نوع کنش و واکنش با تمام فرهنگهای جهان باستان داشته است.»
- دیدار و گفتگو، ۱۳۹۴[۱]
- «روحیهای که این فرهنگ [ایران] پرورانده به طور طبیعی با روحیهٔ یک قومی که در یک محدودهٔ جغرافیایی خاصی محسور بودند و روابط زیاد تأثیر گذار و تأثیرپذیری با فرهنگهای دیگر نداشتند کاملاً متفاوت است. حتی امروز هم در کوچه و بازار شاهد استقبال ایرانیان و توجهشان به مسافران خارجی هستیم. برخی کشورها چون چین با وجود فرهنگ وسیع و اصیل، همچنان در لاک خود فرورفتهاند و اینگونه نیستند. آنها برخلاف ایرانیها که راهسازی و جادهسازی را در برنامه هایشان داشتند و سعی میکردند که ایران را با جهان از طریق راههای تجاری و نظامی و یا هر نوع راهی وصل کنند، دیوار چین را ساختند! جاده برای ایرانیان آنقدر عزیز بود که حتی در متون مذهبی یشتها هم) اشعاری در مورد جاده داریم:" به شاخههای راهها درود میفرستم، به چهار راهها درود میفرستم."»
- دیدار و گفتگو، ۱۳۹۴[۱]
- «گوبینو در دروهٔ قاجار که ناچار به سفر زمینی از اروپا به ایران بود و در مسیر خود از کشورهای عربی نیز عبور کرد؛ گفته است: «تنها جایی که احساس میکردم با من به عنوان یک انسان و دوست رفتار میکنند ایران بود. باقی سوء استفاده گرانی بودند که من را به عنوان مسافری از کشوری پیشرفته میدیدند تا به مقاصد خود دست یابند.» این یک روحیهٔ طبیعی و خود جوش بوده است. روحیهای نبوده که توسط حکومت و رسانهها دستکاری شده و حالت ساختگی به خود بگیرد. روحیهای که خواهان شکستن پوستهٔ خود و حرکت به سمت جهان خارج و تعامل با آن است. به نظر من هر کشوری بر اساس برنامهٔ خاصی بقا دارد. بقای چینیها این است که در لاک خود فروروند. به عنوان نمونه خط چینیها شامل الفبای تصویری است. این خط قدیمی و مشکل و غیرقابل استفاده در زبان امروزی است اما چینیها خط خود را حفظ کردند. ایرانیان هیچگاه خط ملی نداشتند و همیشه خطهایی که از زمان کهن در ایران رواج داشته، از خط میخی و آرامی و پهلوی تا خط اوستایی هیچیک بومی ایران نبوده و همه از مرز و بوم بیگانه و از کشورهای همسایه به این سرزمین رسیده است. خود واژهٔ دبیری که به معنای نوشته و خط است از لغتهای عاریتی زبانهای ایران باستان میباشد: از زبان بابلی به فرس هخامنشی درآمده و از آن زبان به پهلوی رسیده و از پهلوی در فارسی به یادگار مانده است. در همین امپراطوری هخامنشی بود که برای نخستین بار بیشتر زبانها و خطوط اقوام گوناگون با یکدیگر ارتباط برقرار کردند و امکانات مساعدی برای تبادل و داد و ستدهای زبانی میان اقوام فراهم شد. این شواهد نشان میدهد که اقوام ایرانی با آن که زبانهای ویژهٔ خود را داشتند و آن را از دست ندادند ولی همیشه این واقع بینی را نیز داشتند که زبانی را به عنوان زبان رسمی و اداری و ادبی اشان بپذیرند که از زبان بومی آنها تحول پذیرتر و پیچیدهتر بود و استعداد بیشتری برای برقراری ارتباط در سطح جهانی داشت.»
- دیدار و گفتگو، ۱۳۹۴[۱]
- «ایرانیان حتی در علومی که به زبان و لغت عرب پیوستگی داشته، با این که نسبت به این زبان بیگانه به شمار میرفتهاند، باز در صف استادان جای گرفتهاند و نخستین کتابهای لغت عرب هم از خراسان شکل گرفته است. مقدسی جغرافیا نویس در سدهٔ چهارم میگوید که در سفرش به سراسر سرزمینهای اسلامی، دیده است که اهل خراسان سرهترین عربی را به کار میبردند. در همین دوران بود که ورود متقابل واژههای فارسی به زبان عربی و واژههای عربی به زبان فارسی آغاز شد. حافظ از شاعری عرب به نام عمانی سخن میگوید که منظومهای در ستایش هارون الرشید سروده بود که همهٔ قافیههای آن فارسی بود و یک شعر عربی از اسود بن کریمه شاهد میآورد که از چهل و هفت واژه، سیزده واژه آن فارسی بود. ما هیچگاه تاریخ هخامنشی را بعد از کشف آن دفع نکردیم اما در مقایسه تاریخ فراعنهٔ مصر به عنوان دورهٔ کفر است. ما تاریخ ایران باستان خود را کشف و با دل و جان حفظ کردیم.»
- دیدار و گفتگو، ۱۳۹۴[۱]
- «مغولها چین را فتح کردند اما پس از نیم قرن یک نهضت سراسری در چین را گرفت که مغولها را از کشور بیرون راندند. اما قدرت بی همتای جذب و ادغام فرهنگ ایرانی حتی پس از آزمایش سخت و خونین حملهٔ مغول به خوبی برآمد و نشان داد که هاضمهٔ این فرهنگ حتی توان بلع دیرجوشترین و ناپزترین اقوام و فرهنگها را نیز دارد. مغولان در این زمان تحت تأثیر فرهنگ ایرانی به این نکته پی برده بودند که ادامهٔ این روش امکانپذیر نیست و باید سیاست غارتگرانه شان را در برابر اقوام و فرهنگ ایران دگرگون سازند. با همهٔ این انعطافپذیری و نرمش فرهنگ ایرانی در برابر فرهنگهای بیگانه، حس خودآگاهی اقوام ایرانی نسبت به فرهنگشان در طول تاریخ ایران پابرجا بوده است.»
- دیدار و گفتگو، ۱۳۹۴[۱]
- «دو اصطلاح فرهنگی وجود دارد یکی ظرف سالاد و دیگری دیگ مذاب (Melting Pot). در واقع سالاد بال (Salad Bowl)، همانند سالاد است و اجزای یک فرهنگ هر یک با هویت و ماهیت دست نخوردهٔ خویش تنها یک مقدار بریده تر و در یک طرف سالاد قرار میگیرند. در فرهنگ آمریکا ویتنامیها برای خود یک اجتماعی دارند و چینیها و ایتالیاییها و … هر یک برای خود اجتماعی دارند و تنها قومی که برای خود اجتماع خاص ندارند ایرانی هستند! گرچه به اشتباه همه گمان میبرند که تمام ایرانیها در آمریکا در کالیفرنیا و لس آنجلس هستند اما برخلاف این تصور ما حدود ششصد هزار نفر ایرانی در آمریکا داریم که حدود دویست و پنجاه هزار نفر آنها لس آنجلس هستند باقی در بخشهای دیگر آمریکا زندگی میکنند. شاید در سالهای اخیر به تازگی ایرانیان مقیم آمریکا به این موضوع فکر میکنند که برای خود لابی تشکیل بدهند و از طریق این اجتماع در سیاست گذاریهای کنگره و انتخابات برای منافع خود تلاش کنند. میلتینگ پات (Melting Pot) به معنای دیگ جوشانی است که درنهایت همه اجزای آن یک معجون ترکیبی را شکل میدهد. چون دیگر اجزای عناصر تشکیل دهندهٔ این معجون را نمیتوان به راحتی تشخیص داد. ایران هم همین گونه بوده است. یعنی خاصیت آن این است که جذب شوندهٔ فرهنگ دیگری و جذب کنندهٔ دیگری برای فرهنگ خود بود.»
- دیدار و گفتگو، ۱۳۹۴[۱]
- «در فرهنگ ایرانی از دیرباز به بیان شاعرانه و قدرت تأثیر آن اهمیت داده میشد و نفوذ شعر بر عرصههای دیگر فرهنگ، تنها محدود به دوران پیش از اسلام نبوده است. هر چند که تنها اطلاعی که از بیان آهنگین در دوران پیش از اسلام داریم، بیشتر محدود به حوزهٔ مذهبی است. این عنصر فرهنگی بخش تعیین کنندهٔ کل فرهنگ ایرانی است و بیشتر ارزشهای حاکم بر این فرهنگ از شعر فارسی سرچشمه میگیرد. مردمی که بیشتر الگوهای احساسی، عاطفی و اندیشه اشان را از شعر فارسی میگیرند و بیشتر آموزشهای فرهنگی اشان از شعر مایه میگیرد، به طبع مانند شاعران بزرگ شان رویکردی جهانگرایانه پیدا میکنند و نسبت به بیگانگان و فرهنگها و اقوام بیگانه باید همدلی و تفاهم بیشتری داشته باشند و در برخورد با بیگانگان نباید رو ترش کنند. گرچه در دهههای اخیر شاهد نزول این تبادل فرهنگی و شعر هستیم و بیشتر این تبادل یکسویه از جانب اروپا است اما همچنان شاعرانی چون حافظ و سعدی و … تجدید چاپ میشوند.»
- دیدار و گفتگو، ۱۳۹۴[۱]
- «برای من مسألهٔ عجیبی بود! چطور اسکندر وارد ایران شده و ایران را فتح میکند و سپس اسامی چون اسکندر و اسکندری و اسکندرنامه در ایران باب میشود! اسکندر در فرهنگ ایرانی به نوعی یک قدیس است! از چنگیز غارتگر و دشمن تر برای ایران وجود نداشته اما همچنان نام او بر سر زبان هاست. بلخ در دوران او از بین رفت! ما امروزه ایالت بلخ داریم و مرکز آن مزار شریف است. اما با این وجود چنگیز و چنگیزی داریم! حال چرا اینگونه است؟ به این نتیجه رسیدم که ایران سرزمین امپراطوری است و دلیل خاصی هم دارد؛ چون هر جهانگیری در جهان باستان اگر میخواست از غرب به شرق برود باید از ایران میگذشت و اگر قصد گرفتن غرب را داشت باید از شرق به غرب میرفت و ایران محل گذارش بود و این موضوع باعث شد که ایران همیشه سرزمین امپراطوریها باشد. در تاریخ جهان در قرون وسطی که نود و پنج درصد حاکمان ترک تبار بودند، در خدمتشان وزیری ایرانی حضور دارد! ترکها شمشیرزن و نظامی و حاکم و سلطان و ایرانیها رئیس دیوان و بروکراسی بودند! اشرافیت شمشیر در قرون وسطی در دست ترکان بود و اشرافیت قلم به دست ایرانیها بود. ایرانیها همیشه در رکاب امپراطوری بودند. از طبرستان به هند امروزی میرفتند و دبیر و وزیر میشدند. این روحیه، روحیهای است که امیر کوچک را دوست ندارد! سامانیها در ایران بانی رواج زبان فارسی بودند و ایران دوست و خود را از تبار ایرانیان باستان میدانستند اما پادشاهان آنها برای ایرانیان اهمیتی نداشتند و هیچیک از مردم اسم پادشاهان سامانی را بر فرزند خود نگذاشتند. ایرانیان امپراتور دوست بودند! ایرانی جهانگیر و جهانگشا را دوست داشت و چون اسکندر و چنگیز جهانگشا بودند این افراد را دوست داشتند!»
- دیدار و گفتگو، ۱۳۹۴[۱]
- «نمیگویم که ایرانیها و وزیران ایرانی در خدمت پادشاهان دیگر کشورها بودند. تنها میخواهم بگویم که اجبار حاکمیت و قدرت در دست شاه بوده است. منطقهٔ آسیای میانه منطقهٔ زندگی شبانی بوده است. این منطقه، منطقهٔ اقوام کوچانده و شبان بوده است؛ ولی جمعیت این منطقه به علت وجود منابع طبیعی افزایش پیدا میکرد. این اقوام که به ایران میآمدند همه فرهنگ قبیلهای و کوچ داشتند و جنگ جو بودند و برای افراد اهل قلم احترامی نمیگذاشتند! اشرافیت آنها تیر و کمان و اسب بود! اشرافیتی بر اساس مدیریت و اداره و دیوان و شعر را نمیشناختند. از زمان سلجوقیان تا زمان پهلوی حکومتهای ایران حکومتهای ترک تبار بودهاند ولی اینها ترکهای ایرانیزه شدند. اکثر پادشاهان آنها فارسی را بخوبی میدانستند و زبان اصلی آنها فارسی بوده است. این اقوام پس از رسیدن به تخت پادشاهای در ایران احساس میکردند که با شیوهٔ شبانی و با زندگی قبیلهای و طایفهای نمیتوان یک جامعه که اقوام متعددی در آن بودند را اداره کنند. ایران همیشه سرزمین شهرهای بزرگ بوده و بنده این صحبت که ایرانیها طایفهای بودند را قبول ندارم اما این کشور مورد حکومت اقوام مختلف بوده است. وقتی رئیس قبیله به حاکمیت میرسید باید دولت تشکیل میداد. وقتی بین حاکم و مردم، دستگاه بروکراتیک وجود داشته باشد میتوان دولت را به معنای واقعی کلمه تعریف کرد. شاهنشاهی یک نظام دولتی است و طایفهای نیست؛ بنابراین رئیس قبیله پادشاه ایرانی میشد و زبان فارسی را میآموخت و حتی به زبان فارسی شعر میگفت و سفرنامه مینوشت. تمام کتیبههای قصرها و کاخها در هند و ترکیه بیشتر فارسی است. حتی زبان فارسی به نوعی زبان بینالمللی به شمار میرفت!»
- دیدار و گفتگو، ۱۳۹۴[۱]
- «انقلابی در ایران اتفاق افتاده بود و من هم مترجم بودم و جامعه تشنهٔ این بود که چرا اتفاق افتاده است؟! کتابهایی که انتخاب کردم کتاب «کالبد شکافی چهار انقلاب» نوشتهٔ کلارنس کرین برینتون که مهمترین مرجع زبان انگلیسی دربارهٔ انقلاب است و انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن نوشتهٔ توکویل که با وجود اینکه در قرن نوزدهم نوشته شده است در روش تحقیق هنوز هم روش درستی است… وقتی این کتاب را ترجمه کردم همه گفتند که چرا از یک متفکر جناح راستی کتابی ترجمه کردی و من پاسخ دادم که خواستم تعادلی میان ایرانیهایی که در آن زمان به شدت چپ گرا بودند با یک تفکر راست گرا برقرار گردد.»
- دیدار و گفتگو، ۱۳۹۴[۱]
- «انقلاب اتفاقی نبود که در حال وقوع دائمی باشد. انقلاب اصولاً زاده شده تا ساختار کهنی که خود را با شرایط جدید تطبیق نمیدهد را نابود کند. اگر آن ساختار کهن اهل تعامل بود و اجازه میداد که گفتگو برقرار شود این اتفاق نمیافتاد. اگر شاه ایران پنج سال قبل از انقلاب ایران خود را با شرایط تطبیق میداد و یاد کوروش نمیافتاد و با نیروهای سیاسی متعادل تر معامله میکرد چنین بلایی بر سرش نمیآمد.»
- دیدار و گفتگو، ۱۳۹۴[۱]
- «در ترجمه کمتر لغت سازی میکنم و هدف اصلی من این است که معنا و مفهوم به زبان دقیق و روان در اختیار خوانندهها قرار بگیرد. گرچه اکثر کتابهایی که ترجمه کردم بسیار دشوار بوده و سعی دارم به زبانی سادهتر و روان ترجمه کنم.»
- دیدار و گفتگو، ۱۳۹۴[۱]
- «معتقدم که مدرنیته تنها مدرنیته نیست بلکه هر پدیدهٔ جدید که بوجود میآید مدرن است. تعامل هم در مورد مدرنیته وجود دارد. الان ما در دورهٔ عکس العملهای حاشیهای در برابر مدرنیته قرار داریم. داعش و داعشیسم و … که در سراسر جهان به صورتهای مختلف مزاحم آسایش میباشد بخاطر این است که مدرنیته همه ظرفهای فرهنگی در سراسر جهان را پر نکرده است. خیلیها جذب مدرنیته نمیشوند و وقتی جذب مدرنیته نمیشوند و این تعلیق و سردرگمی را هیچکس نمیتواند بپذیرد. بخاطر همین به افکاری تعصب آمیز متمسک میشوند برای خاطر اینکه به زندگیشان جهت و هدف و معنا دهند. معنایی که آنها در نظر میگیرند ممکن است با از بین بردن مردم و ملتی بدان دست یابند. اینهایی که میبینید واکنشهایی در برابر تسلط گریز ناپذیر مدرنیته است و چون یک واکنش و عکس العمل میباشد پس گذرا خواهد بود. مدرنیته بالاخره پیروز خواهد شد. اما مدرنیسم هم باید با ابزارهای مدرن کار خود را پیش ببرد.»
- دیدار و گفتگو، ۱۳۹۴[۱]
- «قوت و غنا و ماندگاری و تداوم ناگسسته و چند هزار سالهٔ فرهنگ ایرانی از همین خصلت تطبیق پذیر و انعطافپذیر آن سرچشمه میگیرد. فرهنگ ایرانی در دوران دراز و چند هزار سالهٔ تحول سختترین و کوبندهترین و مرگبارترین ضربهها را به خود دیده است که هر یک از آنها برای در هم شکستن و فرو ریختن انسجام هر فرهنگی کفایت میکند ولی فرهنگ ایرانی هر بار زیر این ضربهها کمر راست کرد و تدام و حیات فرهنگی اش را دوباره از سرگرفت و پس از چندی شکوفا شد. زیرا همیشه این آمادگی را داشت که از فرهنگهای پیچیدهتر و برتر از خود فرهنگ آموزی کند و به فرهنگهای سادهتر و پستتر از خود شیوههای زندگی کردن در سطوح فرهنگی پیچیدهتر را بیاموزد. فرهنگ ایرانی در سراسر دوران دراز تحول خود هرگز هیچ منطقه و ناحیه و قوم و فرهنگی را بیگانه از خود نمیدید و پیوسته با اقوام و فرهنگهای دیگر جهان احساس همدلی و یگانگی میکرد. هویت و ماهیت فرهنگی اقوام ایرانی از بطن همین گفتگوی فرهنگی با اقوام دیگر جهان شکل گرفته و پیوسته از همین ارتباط متقابل فرهنگی مایه ور میشده است… انزوا و درونگرایی و بیگانه گریزی و قوم مداری جامهای نیست که برای قامت فرهنگی ایران بریده شده باشد.»
- دیدار و گفتگو، ۱۳۹۴[۱]