لودویک زامنهوف
مخترع زبان فراساخته ی اسپرانتو
لودویک لازاروس زامنهوف (۱۸۵۹ بیاویستوک، ۱۹۱۷ ورشو) آفرینندهٔ زبان بینالمللی اسپرانتو در سال ۱۸۸۷. یونسکو به افتخار دکتر زامنهوف سال ۱۹۸۷ را به مناسبت جشن صدسالگی زبان اسپرانتو، «سال زامنهوف» اعلام کرد. این سازمان بی طرف بینالمللی، هم چنین سال ۲۰۱۷ را به مناسبت صدمین سال درگذشت دکتر زامنهوف «سال زامنهوف» اعلام کرده است.
دارای منبع
ویرایش- زبان بینالمللی اسپرانتو، همانند هر زبان ملی، متعلق به کل جامعهٔ متکلمین آن است، و مؤلف آن (دکتر زامنهوف) (به این وسیله) حق تألیف آن را برای همیشه به کل بشریت اهداء میکند.
- من بسان یک آرمانگرا بزرگ شدم و برادری بین مردمان را آموختم. هرچند همیشه در شهرها و محلههایم به این باور ترغیب میشدم، که هیچکسی در جهان وجود ندارد، غیر از روسها و لهستانیها و آلمانها و یهودیها. همهٔ این مسائل روح مرا در دوران کودکی شکنجه میداد.
- برای این که یک زبان (مثل زبان انگلیسی)، بینالمللی باشد، تنها چنین نامیدن آن کافی نیست. (بلکه باید دارای ویژگیهای زبان بینالمللی و زبان مشترک جهانی باشد، مانند زبان اسپرانتو)
- من نمیخواهم آفرینندهٔ این زبان (اسپرانتو) باشم، فقط میخواهم آغازگر آن باشم. (تعداد بیشماری از نویسندگان، مترجمان و شاعران اسپرانتیست از سراسر جهان در تکامل بخشیدن به زبان فراساخته ی اسپرانتو نقش داشتهاند)
- سلام من بر شما، هماندیشانِ گرامی، برادران و خواهران خانوادهٔ بزرگ جهانیِ انسان که از کشورهای دور و نزدیک، از گوناگونترین مناطق جهان آمدهاید تا بهخاطر نام ایدهای سترگ که تمامیِ ما را متحد میسازد، دست یکدیگر را برادرانه و متقابلاً بفشاریم؛ و سلام من بر تو، ای کشور فرانسه و تو ای شهر بولُنْیـسورمِر که خود را با مهربانی و مهماندوستی به کنگرهٔ ما ارزانی داشتهای. من همچنین تشکر قلبی ام را نثار اشخاص و مؤسساتی در پاریس میکنم که در هنگام گذار من از میان این شهر باشکوه، به نام و نشان من، اشتیاق خود را نسبت به اسپرانتو بیان کردند؛ یعنی آقای وزیر آموزش عمومی، هیئت رئیسهٔ شهر پاریس، اتحادیهٔ آموزش فرانسه و بسیاری از اشخاص برجسته ی دیگر.
- این روز، برای ما روز مقدسی است. گردهمائیِ ما متواضعانه است؛ دنیای خارج راجع به آن چیز زیادی نمیداند، و سخنان بیان شده در نشست ما، بهوسیلهٔ تلگراف به سوی شهرها ی بزرگ و کوچک جهان، به پرواز درنمیآید؛ در اینجا فرمانداران و وزراء برای تغییر دادن برگ سیاسیِ جهان گردهم نیامدهاند؛ خبری از درخشش لباسهای مجلل، مدالهای بیشمار و پرشکوه نیست؛ توپها در اطراف بنای محقری که ما در آنیم، به غرش درنمیآید؛ اما در میان این سالن، اصواتی مرموز، صداهایی بسیار کوتاه در پرواز است که به گوش شنیده نمیشود ولی برای هر جانِ حساسی، قابل درک است: این اصوات، نداهای پدیدهای جدید و بزرگ است، که هماکنون در حال زادهشدن است. در میان فضا، اشباحی مرموز در پرواز است؛ چشمها قادر به دیدن آن نیست، ولی جانها آن را احساس میکنند؛ اینها، تصوراتی است از زمان آینده، زمانی کاملاً نو. این اشباح، به درون جهان به پرواز درخواهد آمد، کالبد خواهد یافت و قدرتمند خواهد گشت، و فرزندان و نوادگان ما، آن را خواهند دید، آن را احساس خواهند کرد و از آن بهرهمند خواهند گشت.
- در دورترین اعصارِ باستان که دیگر مدتهاست از خاطر بشریت زدوده شده است و دربارهٔ آن هیچ تاریخی، حتی کوچکترین سندی را برای ما حفظ نکرده است، خانواده ی بشری از هم فروپاشید و اعضای آن، از درک یکدیگر باز ایستادند. برادرانی که همگی طبق یک نمونه خلق شده بودند، برادرانی که دارای کالبدی یکسان بودند، و از روحی برابر، تواناییهایی همسان، ایدهآلهایی همگون، و خدایی برابر در قلوبشان بهرهمند بودند، برادرانی که باید با همدیگر همیاری میکردند، و با هم برای خوشبختی و عظمت خانوادهٔ بشریِ خود زحمت میکشیدند ـ بهکلی برای یکدیگر بیگانه شدند و ظاهراً برای ابد به گروههای کوچکِ دشمن تقسیم گشتند، و در بین آنها جنگی جاودانه آغاز گشت. در طول هزاران سال، در تمامیِ طول زمانی که بشریت بهخاطر دارد، این برادران برای همیشه در بین خود، فقط در حال درگیری و مناقشه بودهاند و هرگونه تفاهم متقابلی بین آنان، مطلقاً ناممکن بوده است. پیامآوران و شعرا، در رؤیای زمانی بسیار دور و مهآلود بودند که در آن انسانها دوباره شروع به درک یکدیگر کنند، و مجدداً در یک خانواده به همدیگر بپیوندند. اما، این تنها یک رؤیا باقیمانده است. دربارهٔ این اتحاد مجدد، همانند تخیلی شیرین صحبت بسیار شده است ولی هیچکس آن را جدی تلقی نکرده و هیچتن آن را باور نکرده است.
- و اکنون برای اولین بار، این رؤیای هزاران سالهٔ بشری، شروع به تحقق یافتن میکند. درشهری کوچک در ساحل دریای فرانسه، انسانهایی از متفاوتترین کشورها و ملتها گردهم آمدهاند؛ دیدار آنها ملاقاتی کرولالگونه نیست، بلکه آنها یکدیگر را درک میکنند، آنها همانند برادران با یکدیگر به صحبت میپردازند، بسان اعضای یک ملت. غالباً اشخاصی از ملل گوناگون گردهم آمده و به درک یکدیگر نایل میآیند ولی چه تفاوت فاحشی است بین تفاهم متقابل ایشان و ما. در آنجا، تنها بخش بسیار کوچکی از گردهمآمدگان که امکان تخصیص مقدار بسیار زیادی وقت و مقدار بسیار زیادی پول برای فراگیریِ زبانهای بیگانه داشتهاند به تفاهم متقابل دست مییابند، و دیگران همگی تنها با تن خود و جسماً در اینگونه گردهماییها شرکت میجویند، نه با سر خویش و روحاً؛ ولی در همایش ما، تمامیِ شرکتکنندگان قادر به برقراریِ تفاهم متقابل هستند، هر کسی که مایل به درک ما باشد، بهسادگی میتواند ما را درک کند و نه فقر و نه ضیق وقت، گوشهای کسی را به روی سخنان ما نمیبندد. در آنجا، تفاهم متقابل با راهی غیرطبیعی، مزاحمتزا و غیرعادلانه قابلحصول است، چراکه در آنجا عضو یک ملت، در برابر عضوی از ملتی دیگر که زبان او را باید صحبت کند، تحقیر میشود و از زبان خود شرم دارد، به لکنت میافتد و سرخ میگردد، و خود را در مقابل مخاطبش ناراحت احساس میکند، در حالی که مخاطب او، خویشتن را قوی و مغرور احساس میکند؛ در همایش ما، ملل قوی و ضعیف، ممتاز و غیرممتاز وجود ندارد، هیچکس تحقیر نمیشود، هیچکس خود را ناراحت نمییابد، ما همگی بر بنیادی بیطرف برایستادهایم، ما همگی دارای حقوقی کاملاً برابر هستیم؛ ما همگی خود را بسان اعضای یک ملت، همانند اعضای یک خانواده احساس میکنیم و برای اولین بار در تاریخ بشریت، ما اعضای متفاوتترین مردم جهان، در کنار یکدیگر ایستادهایم، نه مانند بیگانگان، نه مثل رقبا، بل بسان برادرانی که بدون تحمیل زبان خود بر یکدیگر، به درک متقابل همدیگر نایل آمده، و بهخاطر ظلمتی که آنان را تقسیم کرده باشد، سوءظنی به همدیگر ندارند، متقابلاً به یکدیگر عشق میورزند، و دستهای همدیگر را میفشارند، نه منافقانه، مثل عضوی از ملتی دیگر، دست عضوی از ملت دیگری را، که صمیمانه همانند انسانی، دست انسانی دیگر را.
- ما باید بهخوبی از اهمیت این روز آگاه باشیم، زیرا امروز در میان دیوارهای مهماننواز شهر بولُنْی، فرانسویها با انگلیسیها، یا روسها با لهستانیها گردهم نیامدهاند، بلکه این انسانها هستند که گرد انسانها جمع گشتهاند. مبارک باد این روز، و معظم و باشکوه باد پیامدهای آن.
- ما امروز گردهم آمدهایم تا به یاریِ واقعیتهایی غیرقابلانکار، به جهان چیزی را نشان بدهیم که تاکنون نخواسته است آن را باور کند. ما به دنیا نشان خواهیم داد که تفاهم متقابل مابینِ افرادی از ملل گوناگون، بهخوبیِ تمام قابلدستیابی است، و اینکه، برای این منظور اصلاً ضرورتی ندارد که یک ملت تحقیر گردد، یا ملتی دیگر را ببلعد، اینکه دیوارهای موجود بین مردمان، به هیچ وجه چیزی الزامی و جاودانه نیست، اینکه تفاهم متقابل بین خلایقی همنوع، رؤیایی تخیلی نیست، بلکه پدیدارگشتنی است کاملاً طبیعی که بهخاطر اوضاعی تأسفبار و شرمآور، تنها به مدت بسیار طویلی به تأخیر افتاده است، ولی زود یا دیر حتماً باید درمیرسید و اکنون بالاخره بهدستآمده است. در حالِ حاضر، هنوز با ترس گام برمیدارد ولی هنگامیکه به راه افتاد، دیگر متوقف نخواهد شد. بهزودی، چنان با قدرت حکومت خود را آغاز خواهد کرد که نوادگان ما حتی قادر نخواهند بود که باور کنند قبلاً طور دیگری بوده است، اینکه انسانها، سلاطین جهان، مدتی مدید از درک یکدیگر ناتوان بودهاند.
- هر کسی که میگوید زبان ابداعی و بیطرف غیرممکن است، بهسوی ما بیاید و او باور خواهد کرد که میسر است. هر فردی که میگوید اُرگانهای صوتیِ مردم جهان متفاوت است و هر کسی زبان ابداعی را به گونهای دیگر تلفظ میکند و استفادهکنندگان از چنین زبانی نمیتوانند همدیگر را درک کنند، بهسوی ما بیاید و اگر انسانی امین است، و قصد آن ندارد که آگاهانه دروغ بگوید، اقرار خواهد کرد که در اشتباه بوده است. او باید در روزهای آینده، در خیابان های بولُنیـسورمِر قدم بزند، او باید ببیند که نمایندگان ملل گوناگون چقدر خوب یکدیگر را درک میکنند، او از اسپرانتودانانی که با آنها روبرو میشود، بپرسد که ایشان چقدر وقت و یا هزینه برای فراگیریِ این زبان اختصاص دادهاند و آن را با مخارج هنگفتی که آموزش هر زبان طبیعی احتیاج دارد، مقایسه کند و اگر او انسانی صادق است، برود و در سراسر جهان این را با صدایی بلند همواره تکرار کند که: «بله، زبانِ ابداعی کاملاً ممکن است و تفاهم متقابل انسانها، بهوسیلهٔ زبانی ابداعی و بیطرف، نه تنها کاملاً میسر است بلکه حتی بسیار بسیار آسان است.»
- پس از هزارههای بسیار زیادِ کر و لالیِ متقابل و درگیری، اکنون در بولُنیـسورمِر، در حقیقت تفاهم و برادریِ متقابلِ ملل گوناگون بشریت، در مقیاسی بزرگ، شروع میشود؛ و هنگامیکه شروع شد دیگر متوقف نخواهد گشت، بلکه همیشه قوی و قوی تر به پیش خواهد رفت تا آخرین سایههای این ظلمت جاودانه، برای همیشه محو گردد. روزهای کنونی در بولُنیـسورمِر، از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ مبارک باد این ایام!
منبع
ویرایش- To Heal the Mind’s Eye of Hate
- کتاب اول (اسپرانتو)
- کتاب «پدیده اسپرانتو» نوشتهٔ ویلیام الد، آرویج ۱۳۸۴