فیروز ملک‌زاده

مدیر فیلم‌بردار ایرانی

فیروز ملک‌زاده (۲۰ دسامبر ۱۹۴۵) (۲۹ آذر ۱۳۲۴) فیلمبردار سینمایی ایرانی است. زادهٔ تهران، دیپلم‌گرفتهٔ دبیرستان؛ فعالیتش را در سینما از سال ۱۹۶۶م/ ۱۳۴۵ش با دستیاری فیلمبرداری شروع کرد و مستقلًا از ۱۹۷۴م/ ۱۳۵۳ش به فیلمبرداری فیلم‌های کوتاه و بلند مستند و داستانی روی آورد، تا سال ۲۰۰۴م/ ۱۳۸۳ش ادامه داد؛ سپس به استرالیا مهاجرت کرد.[۱]

گفتاوردها

ویرایش
  • در بازگشت به ایران دلم شکست، همان طوری که قبلاً هم شکسته بود.
  • پیری ۳ ایراد دارد: اولی فراموشی اما دو تای دیگر را یادم نیست.
  • اول باید یاد بگیریم بخش عمده سینما همان پولتیک آن است؛ یعنی بدانی کجا حرف بزنی و کجا نه.
  • سینما یک ازدواج موقت است بین کارگردان و فیلمبردار. این‌که همدیگررا درست بشناسیم و برای هدف مشترک خود برنامه‌ریزی کنیم.
  • در موقعی که من با آقای اصلانی و مقدسیان و کامران شیردل کار می‌کردم، بچه‌ها خبر می‌دادند از شهر که مثلاً فلان جا درگیری شده. خود را به سرعت به آنجا می‌رساندیم. یادم می‌آید یک بار با آقای شیردل جلو در اصلی دانشگاه یک سری از افراد به گروهی نظامی در حال حرکت سنگ پرتاب کرده بود. سرگردی پیاده شد و آمد کلت را درآورد. دوربین در دست من بدون حرکت مانده بود. او بدون دلیل مغز نفر بغلی من را نشانه رفت و زد که به درخت پاشید. به شیردل گفتم که دیدی چه عکسی را از دست دادیم. به من فحش داد و من گفتم که فقط می‌توانستم این عکس را بگیرم من که نمی‌توانستم جلو او را بگیرم.
  • زمان تاریخی را نباید از دست بدهیم. بیست و دوم بهمن صبح آنقدر من را زده بودند که چرا از ما فیلم می‌گیرید. شما فیلم می‌گیرید که ما را شناسایی کنید. وقت آمدن امام مردم فکر می‌کردند که ما کاره‌ای هستیم مثلاً گرداننده تظاهرات. برای این‌که تا جریانی پیش می‌آمد ما آن را به نمایش می‌گذاشتیم. فکر می‌کردیم که مفید است. در جبهه هم همین کار را می‌کردیم.
  • در اسپانیا بودم که در روزنامه‌ها دیدم نقشه ایران را کشیده‌اند که تانک‌ها جلو رفته‌اند، مثل این که موش‌خوردگی ایجاد شده باشد و فهمیدم که جنگ شروع شده.
  • اینجا متولد شدیم و بزرگ شدیم و با فرهنگ آن همخوان هستیم. من امیدوارم بودم که تتمهٔ عمرم را در اینجا ماندگار شوم. آنجا [مقصد مهاجرت] البته دو روز صحبت می‌کنیم و روز سوم هم کار را می‌گیریم. اما اینجا برای مجوز باید یک سال بدود و در نهایت جواب هم به او ندهند ولی دوست دیگری همزمان در عرض یک ربع با یک تلفن، خلاصه داستان را در ۶٬۵ خط می‌نویسد و در جا جواز را می‌گیرد. چیزی عوض نشده‌است و مسائل دیگری هم اضافه می‌شود.
  • … بعد از آن با تمامی مشکلاتی که وجود داشت به استرالیا رفتم. ۵ سال اولی که وارد استرالیا شدم زبان بلد نبودم و رانندگی تاکسی می‌کردم. مسافران به من انگلیسی یاد دادند. آن هم محدود. ما به آن می‌گوییم زبان کارخانه‌ای بدون زمان بدون درستی گرامر فقط در حد فهمیدن. اولین سؤال آنها این بود که کجایی هستید؟ اگر حوصله داشتم که می‌گفتم ایرانی هستم. چون زبان انگلیسی را هم به‌طور کامل بلد نیستم.
  • آمریکا کاری به ایران ندارد فقط و فقط به نفت و سرمایه‌های این کشور چشم دوخته‌است.
    • ۱۳ ژوئیه ۲۰۰۵/ ۲۲ تیر ۱۳۸۴؛ مصاحبه با روزنامهٔ «هموطن سلام»[۲]

منابع

ویرایش
  1. امید، جمال. فرهنگ سینمای ایران. تهران: نگاه، ۱۳۷۷ش-۱۹۹۸م. ۴۲۸. شابک ‎۹۶۴۶۱۷۴۸۹۲. 
  2. «سینما ازدواج موقت است بین کارگردان و فیلمبردار». هموطن سلام، ۲۲ تیر ۱۳۸۴. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۱۲ ژوئن ۲۰۲۲. 

پیوند به بیرون

ویرایش
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ