فرزانه کابلی

رقصنده و بازیگر ایرانی

فرزانه کابُلی (۲ مه ۱۹۴۹) (۱۲ اردیبهشت ۱۳۲۸) رقصنده و بازیگر ایرانی است. زادهٔ تهران از پدر افغان‌تبار و مادری ایرانی که هر دو نوازنده بودند. در دوران دبیرستان به مدت ۴ سال قهرمان پرش ارتفاع دورهٔ اول دبیرستان‌های تهران شد. به ورزش در کنار درس و هنر پرداخت. سپس در هنرستان ملی فولکلور ایران تحصیل کرد و گرایش رقص‌های ملی و محلی خواند و بسیاری از رقص‌های ایرانی را در آنجا آموخت و اجرا کرد.

اگر سلول‌های بدن مرا باز کنید، اگر رگ‌های من را بشکافید، در همهٔ آن‌ها حرکت می‌بینید و رقص. رقص از زندگی من جدا نیست، از وجود من جدا نیست.

در سال ۱۹۶۷م/ ۱۳۴۶ش به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد. پس از انقلاب ۱۳۵۷ش حرفهٔ خود را با بازیگری سینما و تئاتر ادامه داد. اولین نمایشی که در تئاتر بازی کرد، «همه پسران من» به کارگردانی اکبر زنجانپور در سال ۱۹۷۸م/۱۳۵۷ش بود. با فیلم «صاعقه» ساختهٔ ۱۹۸۵م/ ۱۳۶۴ش به کارگردانی ضیاءالدین دری به سینما درآمد. با نقش‌آفرینی در مجموعهٔ «ستارخان» به کارگردانی جهانگیر الماسی به تلویزیون درآمد، همچنین در «علی کوچولو» به کارگردانی امیرحسین قهرایی درخشید. در نمایش «آهسته با گل سرخ»، سال ۱۹۸۸م/ ۱۳۶۷ش، با کارگردان آن هادی مرزبان آشنا شد و سرانجام این آشنایی به ازدواج با او انجامید. به کُرِئوگرافی در تئاتر ایرانی نیز مشغول شد و سبک خود را طراحی نمود که آمیزه‌ای از رقص‌های ملی، محلی و باله است. به تابعیت ایالات متحده درآمد. در ۱۹ ژانویه ۲۰۲۱/ ۱۰ بهمن ۱۳۹۹ نشان درجهٔ یکم فرهنگ و هنر به او داده شد و عضو مؤسسهٔ هنرمندان پیشکسوت از سال ۲۰۱۳م/ ۱۳۹۲ش است.[۱][۲]

گفتاوردها ویرایش

  • دانستن حرکت، اگر نگوییم اساسی‌ترین رکن کار یک بازیگر است، باید گفت یکی از اساسی‌ترین ارکان هنر بازیگری است. یک بازیگر باید از بدن سالم، ایست درست و حرکات زیبا و خوب برخوردار باشد. راه رفتن صحیح، نشستن قشنگ، یک برگشت زیبا، دویدن موزون، و خلاصه همه و همهٔ کارهای بازیگری یا به عبارتی حرکات یک بازیگر باید موزون بشد و چه خوب که هر بازیگری قبل از دانستن هنر بازیگری به آموختن حرکات موزون بپردازد…
  • به اعتقاد من من حرکات موزون همان حرکات زیبا و متناسبی است که هر بازیگری در کار خود باید داشته باشد و همین حرکات موزون بزرگترین وجه تمایز یک بازیگر از یک انسان معمولی است. چه در روی صحنه و چه جلوی دوربین…
    • اوت ۲۰۰۱/ مرداد ۱۳۸۰؛ مصاحبه با مجلهٔ «عروس هنر»[۳]
  • من همیشه سعی می‌کنم مثل کوه محکم باشم… مشکلات باعث نمی‌شود، ما کارمان را عقب بیندازیم و پیشرفت نکنیم.
  • به اعتقاد من تئاتر هنر کاملی است و ما به وسیلهٔ هنر تئاتر می‌توانیم حرف‌هایمان را بزنیم.
    • ۲۸ ژانویه ۲۰۰۳/ ۸ بهمن ۱۳۸۱؛ مصاحبه با «ایسنا»[۴]
  • در جایی که کلام از گفتن بازمی‌ماند موسیقی به کار می‌آید. در بعضی از کارها و صحنه‌ها موسیقی خیلی می‌تواند تأثیرگذار باشد، به خصوص در کارهایی که از حرکات موزون بهرهٔ زیادی می‌برند و خودم با این نوع کارها ارتباط مستقیم دارم این نوع تئاتر در کنار موسیقی مسلماً کامل‌تر است؛ اگرچه تئاتر خود یک هنر کامل‌کننده است.
    • ۲۰۰۵م/ ۱۳۸۴ش مصاحبه با ماهنامهٔ «فرهنگ و آهنگ»[۵]
 
رقص یک هنر است و عرضهٔ بدن نیست.
  • اگر سلول‌های بدن مرا باز کنید، اگر رگ‌های من را بشکافید، در همهٔ آنها حرکت می‌بینید و رقص. رقص از زندگی من جدا نیست، از وجود من جدا نیست. در نتیجه من هرگز این کار را کنار نمی‌گذارم. با اعتقاد به این‌که می‌دانم که این کار صددرصد کار هنری‌ست و من هیچ‌وقت نمی‌خواهم بدنم راعرضه کنم. بچه‌هایی هم که با من کار می‌کنند، هیچ‌وقت نخواسته‌اند بدن‌شان را عرضه کنند. در نتیجه چون به نظرم یک هنر می‌آید دنبالش می‌روم و تا آخرش هم می‌روم و پایش ایستاده‌ام. برای اینکه بهش اعتقاد صددرصد دارم.
  • در ذهن مردم حتی کلمهٔ «رقص» هم بد جا افتاده. به حدی که کلمهٔ «حرکات موزون» را جایگزین کرده‌اند به جای رقص… «انجمن طراحان حرکات موزون» تشکیل شد، اسمش را باز عوض کرده‌اند، یعنی گذاشته‌اند «انجمن نمایشگران حرکت بی‌کلام». من به این ترکیب‌بندی اعتراض کردم، مخالفت کردم. ولی به هرحال در ذهن مردم رقص عرضهٔ بدن است، یعنی یک کار سبک. رقص آدم‌هایی را یاد بعضی‌ها می‌اندازد که همیشه با حرکاتی غیرمعقول و نادرست، شکل رقص را بازی می‌کرده‌اند و به هرحال رقص هم در آن بوده. به همین جهت مردم از زمان‌های بسیار دور این تصاویر را در ذهن دارند و فکر می‌کنند آنچه ما می‌گوییم همانی‌ست که آن موقع می‌دیدند.
  • ما اینجا را دوست داریم و دوست داریم اینجا زندگی کنیم و اینجا کار کنیم. در نتیجه دیگر با مشکلاتش هم باید آن‌طوری که می‌توانیم یا اجازه می‌دهد کنار بیاییم دیگر.
  • من همیشه به آیندهٔ رقص در ایران امیدوارم. و واقعاً دلم می‌خواهد این مفهوم شکل واقعی‌اش را پیدا کند… ولی خب باید صبر کنیم دیگر. من که از پا نمی‌نشینم. من آن‌قدر علاقه دارم و عشق به این کار و سعی می‌کنم به شکل درستش این را نمایش بدهم که هیچ‌وقت ناامید نمی‌شوم. بسیار بسیار امیدوارم و بسیار محکم ایستاده‌ام تا این را به مخاطبم بگویم و نشان بدهم که رقص یک هنر است و عرضهٔ بدن نیست. ولی بسیار سخت است ماندن در این شرایط و این‌طور کارکردن. خیلی هم دوست دارم که بالاخره روزی همه متوجه بشوند این هنری‌ست که اصلاً به آن توجه نمی‌شود.
  • من خیلی مبارزه کردم. خیلی زیاد… دوبار به‌خاطر همین رقص به زندان اوین رفتم. یک بار یک‌ماه و نیم آنجا بودم و بار دیگر یک روز ماندم و آمدم. ولی هربار رفتم مفتخر برگشتم، راسخ‌تر برگشتم واز فردا دوباره تمرین‌هایم را شروع کردم… آنها هم درضمیر ناخودآگاه خودشان می‌دانند که من به این کار به‌شکل هنر نگاه می‌کنم و به شکل درستش. هیچ‌وقت بچه‌ها یا خودم را مجبور نکرده‌ام به خاطر توجه بیننده لباس باز یا حتی آستین کوتاه بپوشند. همه می‌دانند که من اصلاً نیامده‌ام رقص را به‌شکل ناجور و نامربوطش به بچه‌ها یا به مخاطبم نشان دهم.
    • ۳ مه ۲۰۰۷/ ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۶؛ مصاحبه با «رادیو زمانه»[۶]
 
[اگر رقص نبود چه؟ چکار می‌کردید؟] می‌مردم. بدون آن نمی‌توانم حتی اگر سی متر زیرزمین فرو بروم باز هم در سکوت می‌رقصم. اتفاقاً در سکوت هم رقصیده‌ام. من دارم سعی خودم را می‌کنم. اگر اسمش حرکات موزون است. اگر رقص است. اگر «وشتن» است که در فارسی قدیم بهش می‌گویند. اگر به قول پدرم اسمش جفتک چارکش است من باید این کار را بکنم.
 
زبان رقص هم مثل موسیقی فراتر از ملت‌ها می‌رود و ارتباط برقرار می‌کند.
  • باله ریشهٔ همه رقص‌هاست. مثل الفباست برای رقص. حرکات را قابل انعطاف و زیبا و مردم‌پسند می‌کند.
  • زبان رقص هم مثل موسیقی فراتر از ملت‌ها می‌رود و ارتباط برقرار می‌کند.
  • برای رقصنده بودن باید بدن متوازن و مناسب داشت. یک رقصنده باید بدنش متناسب باشد.
  • من همیشه فکر می‌کرده‌ام که حتی اگر یک گونی هم به من بدهند من باید بتوانم با آن گونی خوب برقصم. چون رقص یک هنر است نه عرضهٔ بدن، و مقامات هم این را می‌دانستند که هدف من چیست و همیشه چی بوده. اگر رقص را بخواهیم باز کنیم باید بشود با همه جور موسیقی رقصید برای همین من موسیقی‌های رقصی روز را انتخاب نمی‌کنم و سراغ موسیقی‌هایی می‌روم که به نظر می‌آید نمی‌شود با آنها رقصید برای اینکه نشان بدهم که رقص آن چیزی نیست که فکر می‌کنند.
  • من سعی کرده‌ام خط قرمزها را رعایت کنم. وقتی می‌گویند قانون مملکت این است خوب همین است. من باید سعی کنم خودم را با شرایط تطبیق بدهم و تحت آن شرایط کار کنم. اتفاقاً من سعی کردم از محدودیت‌ها یک چیز دیگر بسازم. محدودیت‌ها باعث شد من یک جور دیگر کار کنم… من شرایطم را می‌فهمم. یا باید کاری را که می‌خواهم تحت همان شرایط انجام بدهم. یا باید بگذارم بروم ولی من مملکتم را دوست دارم و دوست دارم همان‌جا کار و زندگی کنم. من حتی اینجا هم دارم سعی می‌کنم یک حدی را رعایت کنم. برای اینکه من در نهایت به زندگی و کار توی مملکت خودم فکر می‌کنم.
  • [اگر رقص نبود چه؟ چکار می‌کردید؟] می‌مردم. بدون آن نمی‌توانم حتی اگر سی متر زیرزمین فرو بروم باز هم در سکوت می‌رقصم. اتفاقاً در سکوت هم رقصیده‌ام. من دارم سعی خودم را می‌کنم. اگر اسمش حرکات موزون است. اگر رقص است. اگر «وشتن» است که در فارسی قدیم بهش می‌گویند. اگر به قول پدرم اسمش جفتک چارکش است من باید این کار را بکنم.
    • ۲۴ ژوئیه ۲۰۰۸/ ۳ مرداد ۱۳۸۷؛ مصاحبه با «شهروند»[۷]
  • من یکی از مریدان آقای رادی بودم و هستم و همیشه با ایشان و همسرشان ارتباطی گرم و صمیمی داشته‌ام. به یاد دارم که آقای رادی همیشه می‌گفتند: «هنوز نتوانسته‌ام شایستهٔ مقام زن ادای دِین کنم»، اما از نظر من در تمامی آثار وی حضور زنان چشمگیر بوده‌است…
    • مارس ۲۰۱۱/ اسفند ۱۳۸۹؛ مصاحبه با مجلهٔ «نمایش»[۸]
  • من در تمام اجراهای خود سعی می‌کنم با کشف ویژگی‌ها و لایه‌های درونی نقش به آن نزدیک شوم.
    • اوت ۲۰۱۲/ مرداد ۱۳۹۱؛ مصاحبه با مجلهٔ «نمایش»[۹]
  • دغدغهٔ استفاده از حرکات موزون در آثار نمایشی را دارم و در همهٔ نمایش‌هایم نیز تاکنون سعی داشتم تا طراحی در خدمت تئاتر قرار گیرد… فرصت‌های هر چند کوتاهی که در آثار نمایشی مختلف برای استفاده از حرکت ایجاد می‌شود به ترویج این هنر کمک زیادی می‌کند و فرصتی را فراهم می‌آورد تا به دور از نگاه‌های ساده‌انگارانه و غیر تخصصی به شکل درست به این هنر بپردازیم.
    • ۱۵ اوت ۲۰۱۲/ ۲۵ مرداد ۱۳۹۱؛ گفتگو با «ایران تئاتر»[۱۰]
  • سپاس از هادی مرزبان که فرصت تجربه زندگی در آثار استاد رادی را به من داد. سپاس از اکبر رادی که در صحنهٔ تئاتر، شخصیت‌هایی خلق کرد که من در آن‌ها جان … و جان … و جان گرفتم و سپاس از هر دوی این عزیزان که امکان تجربهٔ زندگی‌های مختلفی را در صحنه به من دادند تا بتوانم رخساره، فروغ، ساناز، شوکت و انیس‌الدوله و … را زندگی کنم. «آهسته با گلی سرخ» به دیدار ساناز شتافتم و «هملت» تراژیک و تلخ را به همراهی «سالاد فصلی» شیرین تجربه نمودم و بر مرگ آقای شکوهی در «آمیز قلمدون» اشک‌ها ریختم و در «باغ شبنمای ما» یک زندگی قجری را به تجربه نشستیم… راستی! چه غروری داشت آفاق در «ملودی شهر بارانی» و فروغ‌الزمان در «لبخند باشکوه آقای گیل» و هرگز فراموش نمی‌کنم تجربه ب زیبای کاراکتر گلین را در «خانمچه و مهتابی: در کنار بزرگ بانوی تئاتر ایران گلاب جان آدینه. و در انتها سپاس از دنیای تئاتر که مرا اسیر خود کرد تا آنجا که با تجربهٔ نقش‌های معتبری در ۲۱ فیلم سینمایی و ۱۳ سریال بزرگ، چنان مرا آموخته و جذب خود نمودند که حال بی‌صبرانه منتظر تجربه جدید انیس در «تانگوی تخم مرغ داغ» هستم.
    • ۱۶ مارس ۲۰۱۴/ ۲۷ اسفند ۱۳۹۲؛ یادداشت دربارهٔ نمایش «تانگوی تخم مرغ داغ»[۱۱]
  • هنوز برای مردم مادر علی کوچولو هستم.
    • ۱۶ مه ۲۰۱۴/ ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳؛ مصاحبه با «خبرآنلاین»[۱۲]
  • خانهٔ اصلی من تئاتر است و عشق به صحنه را همیشه دارم و هیچ وقت آن را فراموش نکردم.
  • من در صحنهٔ تئاتر بزرگ شده‌ام… من همیشه یک علاقهٔ غریزی نسبت به صحنه داشته باشم.
  • همیشه دایی‌ام می‌گفت اگر قسم بخوری از سه ماهگی روی صحنه بودی، قسمت راست است. به خاطر سابقه‌ای که دارم تئاتر همیشه خانهٔ اول من است…
  • اگر به همان ابتدا بازگردم باز هم همین راه را انتخاب می‌کنم. همین امروز به شاگردانم می‌گفتم، ۲۰۰ سال دیگر باز آگاهانه همین راه را انتخاب می‌کنم. باز هم روی صحنه می‌روم و باز هم شاگردانی مانند شما را خواهم داشت. اگر دوباره متولد شوم، باز هم همین کار را انتخاب می‌کنم و این بهترین انتخابی بوده که در تمام این سال‌ها انجام داده‌ام.
    • مه ۲۰۱۴/ اردیبهشت ۱۳۹۳؛ مصاحبه با مجلهٔ «زندگی ایده‌آل»[۱۳]
 
مثل جانم از این لباس‌ها مراقبت می‌کنم، تا سالم بمانند… حرکات، موسیقی، لباس و رنگ آن، سرمایهٔ مملکت است و نباید از بین برود.
  • سعی می‌کنم همیشه حرکات مختلف مناطق ایران را به مخاطب نشان دهم؛ زیرا مخاطب با این حرکات و نوع موسیقی و سازها بسیار بیگانه است. سعی کردم این حرکات را به شکل درستش، مطابق آنچه که در حال اجرا در همان منطقه در گذشته و حال بوده‌است نشان دهم.
  • دیگر لباس‌های سنتی و محلی حتی در خود این مناطق نیز کمتر پیدا می‌شود چون مردم از چیزهای سنتی استفاده نمی‌کنند، اغلب چیزها از چین می‌آید! مثل جانم از این لباس‌ها مراقبت می‌کنم، تا سالم بمانند.
  • حرکات، موسیقی، لباس و رنگ سرمایهٔ مملکت است و نباید از بین برود.
  • … خیلی از افراد از سنت‌های قدیم ایران و دلیل برخی از حرکات آگاه نیستند، چون کسی به آن نمی‌پردازد.
    • ۲۴ اوت ۲۰۱۵/ ۲ شهریور ۱۳۹۴؛ مصاحبه با «روزنامهٔ شرق»[۱۴]
  • من بحث کلمه ندارم. سال‌هاست «رقص» را «حرکات موزون» می‌گویند. برای من ماندگار شدن این هنر مهم است و برای آن هر کار و تلاشی می‌کنم.
  • من نمی‌توانم هنرم را ثبت کنم. زبان رقص را من نمی‌توانم تدریس کنم. تمام اجراهای من برآمده از کلاس‌هایی است که در خانهٔ شخصی من تشکیل می‌شوند. تلاش زیادی کردم تا جای بزرگتری تهیه کنم، ولی نشد… اما فکر می‌کنم تا من زنده هستم این هنر زنده خواهد بود. بعد از من امیدوارم شاگردانم این مسیر را زنده نگه دارند.
  • نیت من عرضه بدن نیست و کار مرا همه می‌شناسند.
  • من چطور روی صحنه هستم؟ هیچ‌کس ما را بیرون نکرد. ما استخدام رسمی وزارت فرهنگ و هنر بودیم. به ما گفتند که در جمهوری اسلامی شما نمی‌توانید برقصید. خب این حرف را من می‌فهمیدم، ولی آهسته آهسته با عشق ادامه دادم. ابتدا با تدریس ایروبیک شروع کردم و کم‌کم کارم را توسعه دادم. من عاشق این خاکم، شهروندی آمریکا را دارم، ولی نمی‌خواهم ایران را رها کنم. در این دوران از من تقدیر نشده، ولی جلو کارم هم گرفته نشده‌است.
    • ۳۱ اوت ۲۰۱۸/ ۹ شهریور ۱۳۹۷؛ مصاحبه با «دویچه وله»[۱۵]
  • یک ماه و نیم در زندان بودم اما از آنچه که رفتم، قوی‌تر برگشتم. زندان چیزی برای یادگرفتن ندارد. هرچه هم می‌دانی، در آن جا ازدست می‌دهی. اما من سعی کردم آن قدر قوی باشم که نتواند چیزی را از من بگیرد. به من در کنار قاتل‌ها و خانم‌های خیابانی و دزدها جا داده بودند. یک طرف من یکی از خانم‌های خیابانی بود که خانه تیمی داشت و طرف دیگرم یک دزد بود. تخت هم نداشتم و باید روی زمین می‌خوابیدم.
  • شاید باورتان نشود اما فقط سه روز [پس از آزادی از زندان] رفتم شمال تا کله‌ام باد بخورد، بعد برگشتم و دوباره کلاس‌هایم را راه انداختم. گقتم من به کاری که می‌کنم، اعتقاد دارم؛ به این هنری که دارم. هنر من عرضه بدن نیست. من اصلاً در این مملکت مانده‌ام که این هنر فقیر را که هر روز دارند فشار می‌آورند آن را له کنند، زنده نگه دارم. من اصلاً سیاسی نیستم ولی فقط مانده‌ام که این هنر را هر چه قدر در فضای بسته و محدود به خانم‌ها، زنده نگه دارم.
  • وقتی انقلاب شد، من رقص را یک جور دیگر دیدم. شرایط انقلاب من را برد سمت موسیقی‌های سنتی که اتفاقاً طراحی حرکات موزون روی آن‌ها بسیار سخت است؛ طراحی روی موسیقی‌های «حسین علیزاده»، «همایون شجریان»، «علیرضا قربانی»، «سالار عقیلی» و…. قبلاً هم ما رقص محلی کار می‌کردیم اما آنچه بسیاری از مردم می‌پسندیدند، کارهای قری فری بود. ولی من سعی کردم نگاه مردم را تغییر دهم و بگویم رقص یا حرکات موزون فقط آن‌چیزی که همراه با قر و بشکن باشد، نیست. البته این بخش‌ها هم در کارهای محلی ما وجود دارند و اتفاقاً خیلی شاد و زیبا هستند اما همه رقص، این حرکات نیست.
  • کاری نمی‌کنم که خلاف جمهوری اسلامی باشد. همه خطوط قرمز را می‌شناسم و وقتی کار روی صحنه می‌برم، سعی می‌کنم این خطوط رعایت شوند. لباس‌هایی که طراحی می‌کنم هم همه پوشیده هستند. حرکات مزونی نیز که طراح شان هستم، تلفیقی هستند و همه از حرکات محلی و ملی و حرکات کلاسیک باله گرفته و تلفیق شده‌اند. ما از لحاظ فولکلور، به شدت غنی هستیم. من دقت می‌کنم همه ریزه‌کاری‌های آن را بشناسم و به مخاطب درست منتقل کنم… من روی این موضوعات تحقیق و بعد حرکات موزون را طراحی می‌کنم.
  • هرکس به من می‌رسد، می‌گوید تو دیوانه‌ای! برای چه مانده‌ای؟ تو هر جای دنیا بروی، می‌توانی همین هنر را به مردم معرفی کنی. اما این‌جا خانه من است و دوست ندارم بروم.
    • ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۸/ ۲۶ شهریور ۱۳۹۷؛ مصاحبه با «ایران وایر»[۱۶][۱۷]
  • … هر چه دلشان می‌خواهد می‌نویسند و بدون این‌که اصل موضوع را بدانند، توهین می‌کنند. متأسفانه این فرهنگ ماست و ما این‌جا با همین فرهنگ زندگی می‌کنیم.
  • خواسته‌ام این بود که هنر حرکت را زنده نگه دارم. با عشق این‌جا مانده‌ام تا اینها را به بچه‌های علاقه‌مند آموزش بدهم. دوست دارم بچه‌هایی که ساعات زیادی از روز و شب پای ماهواره‌ها و شبکه‌های اجتماعی هستند، با فرهنگ بومی شهرهای مختلف ایران مثل بلوچستان، بندر گناوه یا مثلاً خواف آشنا شوند و بدانند آن‌جا چه موسیقی، لباس و حرکات متفاوتی دارد. من در اجرای بانوان زیبایی‌های موسیقی، لباس و حرکات را برای بانوان توضیح می‌دهم. من کشورم را دوست دارم، وگرنه سال‌ها قبل آن را ترک کرده بودم.
  • اسم من همیشه برای خیلی‌ها حساسیت ایجاد می‌کند. تا من انگشتم به سمت یک حرکت می‌رود، همه آن را دست می‌گیرند و می‌گویند با حرکات سخیف روی صحنه رفته‌است اما واقعاً می‌پرسم وقتی چنین چیزی نبوده و نیست چطور برای گفتن این حرف‌ها با وجدانتان کنار می‌آیید.
    • ۲۶ اوت ۲۰۱۹/ ۴ شهریور ۱۳۹۸؛ مصاحبه با «شهروندآنلاین»[۱۸]
 
من تا حالا دو بار بابت همین هنر رقص راهی اوین شده‌ام. باور می‌کنید؟
  • هر چرخیدنی، رقصیدن نیست..
  • من تا حالا دو بار بابت همین هنر رقص راهی اوین شده‌ام. باور می‌کنید؟ بار اول یک ماه و نیم در اوین بودم. درست همان روزی رفتم اوین که آقای خاتمی رئیس‌جمهور شدند؛ یعنی دوم خرداد ۷۶. در اوین مشغول هدایت من به قرنطینه بودند که دیدم تلویزیون خانم مأمور زندان روشن است و آقای ناطق نوری در حال حرف زدن است و ریاست جمهوری آقای خاتمی را پذیرفت و تبریک گفت. بابت انتشار همان فیلم رقص در جلسات خصوصی‌ام بازداشت شدم.
  • در اوین هر روز ورزش می‌کردم تا بدنم آماده بماند و از فرم خارج نشوم. بعضی از زنان زندانی فکر می‌کردند من دیوانه‌ام که آن قدر ورزش می‌کنم. غذای معمولی هم نمی‌خوردم و هر روز هادی جان (هادی مرزبان) از بیرون غذایم را برایم می‌آورد. اتفاقاً ما آن موقع وکیل گرفتیم و وکیل ما پدر سالار عقیلی بود… نهایتاً برای من ۳۰۰ هزار تومان جریمه برید. ۳۰۰ هزار تومان در سال ۷۶ پول کمی نبود.
  • [در زندان اوین] نه، کسی مزاحمم نشد؛ یعنی من خیلی مواظب بودم و خیلی رعایت می‌کردم ولی چیزهایی دیدم و شنیدم که آدم باور نمی‌کند. زندانی‌ها کارهای ناجور می‌کردند و حرف‌های ناجور می‌زدند. فضای خیلی بدی بود. حتی گل‌های زندان اوین هم رنگ و روی گل‌های بیرون از زندان را نداشت. من عاشق گل هستم ولی حتی گل‌های زندان اوین از نظرم زیبا و دوست‌داشتنی نبودند.
    • ۱ سپتامبر ۲۰۱۹/ ۱۰ شهریور ۱۳۹۸؛ مصاحبه با «یورونیوز»[۱۹]
  • من عاشق این سرزمینم، عاشق کارم و شاگردانم در اینجا هستم.
  • خیلی کوچک بودم نمی‌توانستم بایستم، یادم هست لبه کرسی را می‌گرفتم با ریتم موسیقی بالاپایین می‌رفتم، پدرم سنتور را خیلی خوب می‌زد، مادرم هم آکاردئون می‌نواخت، دایی بزرگم آقای گرمسیری استاد مدرسه هنرپیشگی بود… وقتی در دبیرستان رفتم روزهای مهم سال را مثل روز مادریا تولد شاه به من می‌گفتند برنامه با تو باشد، البته قهرمان پرش ارتفاع هم بودم. همیشه موهای کوتاه داشتم و پسر می‌شدم و با یکی از دخترها که دوستم بود رقص دختر و پسر روی صحنه طراحی می‌کردم، البته آن‌موقع نمی‌دانستم دارم طراحی می‌کنم.
  • هر دو بار، محکم‌تر و قوی‌تر از اوین برگشتم. در مدت یک ماه و نیم که در اوین بودم خیلی اذیت شدم. به همسرم (هادی مرزبان) گفتم «منو ببر کله‌ام باد بخوره» سه روز به شمال رفتیم، بعد آمدم و کلاس‌هایم را شروع کردم. هادی جان گفت: «بابا تو دیگه کی هستی واسه همین رفته بودی اونجا» گفتم «من به کارم اعتقاد دارم؛ خودم ارائه رقص ندارم بلکه یک هنر دارم که به زنان سرزمینم یاد میدم، پس میتونم کارم رو دوباره شروع کنم.»
  • همیشه سالم زندگی کرده‌ام…
    • ۱۶ آوریل ۲۰۲۱/ ۲۷ فروردین ۱۴۰۰؛ مصاحبه با «کیهان لندن»[۲۰]

دربارهٔ او ویرایش

  • فرزانه در طی دهه‌های گوناگون از رقص‌های محلی و پداگوژیکی تا باله و حرکت‌های موزون، یک سره هر چه داشته در خدمت صحنه تئاتر به کار گرفته و امروزه روز اگر صحبت از حرکت و طراحی آن می‌شود، نخستین شخصی که بر ذهن خوش می‌نشیند، پریشادخت تئاتر ایران یعنی فرزانه کابلی است.
    • همایون علی‌آبادی، ۲۷ نوامبر ۲۰۲۰/ ۷ آذر ۱۳۹۹[۲۱]

نوشتارهای وابسته ویرایش

منابع ویرایش

  1. امید، جمال. فرهنگ سینمای ایران. تهران: نگاه، ۱۳۷۷ش-۱۹۹۸م. ۳۴۷. شابک ‎۹۶۴۶۱۷۴۸۹۲. 
  2. https://kesvat.ir/artists/فرزانه-کابلی/
  3. «در تئاتر تفاوتی میان حضور زنان و مردان نمی‌بینم». عروس هنر (تهران)، ش. ۳ (مرداد ۱۳۸۰): ۱۴ تا ۱۵. 
  4. «“جشنوارهٔ آمین” فردا در تالار وحدت فرزانه کابلی: همیشه سعی می‌کنم مثل کوه محکم باشم». ایسنا، ۸ بهمن ۱۳۸۱. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۲۸ مه ۲۰۲۲. 
  5. فرهنگ و آهنگ (تهرا)، ش. ۲، ۴۱. 
  6. «فرزانه کابلی: «زندان هم رقص را از من نگرفت»». رادیو زمانه، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۶. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۸ فوریه ۲۰۱۳. 
  7. «گفتگو با فرزانه کابلی طراح رقص/ مریم نبوی نژاد». شهروند، ۳ مرداد ۱۳۸۷. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۱۴ آوریل ۲۰۲۱. 
  8. «من گلین هستم؛ گفت و گو با فرزانه کابلی بازیگر نمایش خانمچه و مهتابی». نمایش (تهران)، ش. ۱۳۸–۱۳۹ (اسفند ۱۳۸۹-فروردین ۱۳۹۰): ۶۰. 
  9. «سعی می‌کنم لایه‌های درونی نقش را کشف کنم؛ گفت و گو با فرزانه کابلی بازیگر». نمایش (تهران)، ش. ۱۵۵ (مرداد ۱۳۹۱): ۴۱. 
  10. «”فرزانه کابلی”: سعی کرده‌ام طراحی حرکت همواره در خدمت تئاتر قرار گیردم». ایران تئاتر، ۲۵ مرداد ۱۳۹۱. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۲۸ مه ۲۰۲۲. 
  11. «یادداشت ”فرزانه کابلی” دربارهٔ نمایش ”تانگوی تخم مرغ داغ”». ایران تئاتر، ۲۷ اسفند ۱۳۹۲. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۲۸ مه ۲۰۲۲. 
  12. «فرزانه کابلی: هنوز مادر علی کوچولو هستم / متفاوت‌ترین نقش عمرم را بازی کرده‌ام». خبرآنلاین، ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۲۸ مه ۲۰۲۲. 
  13. «گفت‌وگو با فرزانه کابلی، مادر علی کوچولو!». برترین‌ها، ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۳. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۲۸ مه ۲۰۲۲. 
  14. «از سنت‌های قدیم آگاه نیستند». شرق، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۶. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۲۶ مه ۲۰۲۲. 
  15. «گفتگو با فرزانه کابلی: من هنری دارم که می‌بایست به زنان سرزمینم یاد بدهم». دویچه وله، ۳ مرداد ۱۳۸۷. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۱ اکتبر ۲۰۱۸. 
  16. «فرزانه کابلی: یک ماه و نیم در زندان اوین کنار یک دزد و یک زن فاسد بازداشت بودم». ایران وایر، ۲۶ شهریور ۱۳۹۷ (بازنشر:۳ شهریور ۱۳۹۸). بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۱۸ ژانویه ۲۰۲۱. 
  17. «بازداشت یک هنرمند در کنار دزد و قواد». ایران وایر، ۲۶ شهریور ۱۳۹۷. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۲۸ مه ۲۰۲۰. 
  18. «فرزانه کابلی: اسمم حساسیت ایجاد می‌کند». شهروندآنلاین، ۳ مرداد ۱۳۸۷. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۲۶ مه ۲۰۲۲. 
  19. «فرزانه کابلی در گفت‌وگو با یورونیوز: هر چرخیدنی، رقصیدن نیست». یورونیوز، ۳ مرداد ۱۳۸۷. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۱ مه ۲۰۲۲. 
  20. «گفتگو با فرزانه کابلی: من هنری دارم که می‌بایست به زنان سرزمینم یاد بدهم». کیهان لندن، ۳ مرداد ۱۳۸۷. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۲۶ مه ۲۰۲۲. 
  21. «پریشادخت تئاتر ایران / نگاهی به زندگی و احوالات فرزانه کابلی، بازیگر و کارگردان تئاتر معاصر». هنرآنلاین، ۷ آذر ۱۳۹۹. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۲۸ مه ۲۰۲۲. 

پیوند به بیرون ویرایش

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ