عبدالبها

رهبر مذهبی آیین بهائیت

میرزا عباس افندی فرزند ارشد بهاءالله -پیامبر دیانت بهائی- که به نام عبدُالبهاء شناخته شده‌است، سومین شخصیت محوری آیین بهائی است که پدرش، حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله نوزده سال پیش از مرگش، چنان‌که در کتاب اقدس و نیز در کتاب عهدی اشاره کرده‌است، او را به مقام جانشین، مبیّن و مفسر متون بهائی برگزید. او در فاصلهٔ سال‌های ۱۹۲۱–۱۸۹۲ مسئولیّت ادارهٔ جامعهٔ بهائی را برعهده داشت.[۱][۲]

گفتاوردها

ویرایش
  • هر کس به وحدت بشر کمک کند در درگاه احدیت مقبول است. حضرت موسی به وحدت خدمت کرد. حضرت عیسی وحدت را تأسیس کرد. حضرت محمد وحدت را اعلان کرد. بهاالله تجدید تعالیم انبیا فرمود. برای شما تاییدات الهیه می‌طلبم.
  • دست از تقالید بردارید دین باید سبب انس و الفت باشد. اگر سبب عداوت گردد عدم دین از وجود آن بهتر است.[۳]
  • مظاهر مقدّسهٔ الهیّه در فکر عموم بودند و در حیات عموم کوشیدند و به تربیت عموم پرداختند. مقاصدشان محصور نبود بلکه شمول و اتّساع عمومی داشت.
  • خدا یکی است و نوع انسان یکی است. اساس ادیان الهیّه یکی است. حقیقت ربوبیّت محبّت است. پس، ای یاران به جان بکوشید تا خاور و باختر مانند دو دلبر دست در آغوش یکدیگر شوند.[۳]
  • در قطب امکان، شأن اعظم و مقام اکبر ارفع افخم، ظاهراً و باطناً، اوّلاً و آخراً، انبیای الهی راست و حال آنکه اکثرشان به حسب ظاهر جز فقر صرف نداشته.
  • ادیان الهی برای اتحّاد نوع بشر و صلح عمومی تأسیس شدند. هر نهضتی که صلح و هماهنگی در اجتماع انسانی ایجاد نماید، حقیقتاً نهضتی الهی است. هر اصلاحی که مردمان را در یک سراپرده گرد هم آورد مطمئناً منشأ ملکوتی دارد. (ترجمه) [۳]
  • اگر به اساس ادیان الهی نظر کنیم، کل یکی است و اگر رجوع به آن نمائیم کل متّحد و متّفق می‌شویم و عَلَم وحدت عالم انسانی در جمیع آفاق موج زند. نهایت این است که بعضی جاهلند، باید تعلیم نمائیم. اطفالند باید تربیت شوند تا به بلوغ رسند. مریضند باید به نهایت مهربانی معالجه گردند.[۳]
  • ملاحظه نمائید گل‌های حدائق هر چند مختلف‌النّوع و متفاوت‌اللّون و مختلف‌الصّور و الأشکالند ولی چون از یک آب نوشند و از یک باد نشو و نما نمایند و از حرارت و ضیاء یک شمس پرورش نمایند، آن تنوّع و اختلاف سبب ازدیاد جلوه و رونق یکدیگر گردد. اگر حدیقه‌ای را گل‌ها و ریاحین و شکوفه و اثمار و اوراق و اغصان و اشجار از یک نوع و یک لون و یک ترکیب و یک ترتیب باشد، به هیچ وجه لطافتی و حلاوتی ندارد ولکن چون از حیثیّت الوان و اوراق و ازهار و اثمار گوناگون باشد، هر یک سبب تزیین و جلوه سائر الوان گردد و حدیقه انیقه شود و در نهایت لطافت و طراوت و حلاوت جلوه نماید و همچنین تفاوت و تنوّع افکار و اشکال و آرا و طبایع و اخلاق عالم انسانی چون در ظلّ قوّهٔ واحده و نفوذ کلمهٔ وحدانیّت باشد، در نهایت عظمت و جمال و علویّت و کمال ظاهر و آشکار شود. الیوم، جز قوّهٔ کلیّهٔ کلمة اللّه که محیط بر حقائق اشیاست عقول و افکار و قلوب و ارواح عالم انسانی را در ظلّ شجرهٔ واحده، جمع نتواند. اوست نافذ در کلّ اشیا و اوست محرّک نفوس و اوست ضابط و رابط در عالم انسانی.[۳]
  • تعلیم اطفال و پرورش کودکان اعظم مناقب عالم انسان و جاذب الطاف و عنایت حضرت رحمان. زیرا اسّ اساس فضائل عالم انسانیست و سبب تدرّج به اوج عزّت جاودانی.[۳]
  • حقیقت انسان، فکر اوست نه جسمش. قوای فکری و قوای حیوانی دست در دست هم دارند. اگرچه انسان جزئی از عالم حیوانی است، قوای فکری او برتر از تمامی دیگر مخلوقات است.[۳]
  • فکر جنگ را با فکر قوی‌تر صلح مقاومت کنید. فکر نفرت را با فکر قوی‌تر عشق مقابله نمایید. (ترجمه)[۳]
  • با یکدیگر در نهایت اتّحاد باشید. ابداً از یکدیگر مکدر نشوید. نظرتان به ملکوت حق باشد نه عالم خلق. خلق را از برای خدا دوست دارید نه برای خود. چون برای خدا دوست می‌دارید، هیچ وقت مکدّر نمی‌شوید. زیرا انسان کامل نیست، لابد هر انسانی نقصی دارد. اگر نظر به نفوس نمائید، همیشه مکدّر می‌شوید. امّا اگر نظر به خدا نمائید، چون عالم حق، عالم کمال است، رحمت صرف است؛ لذا برای او همه را دوست می‌دارید، به همه مهربانی می‌کنید.[۳]
  • الیوم، الزم امور تعدیل اخلاق است و تصحیح اطوار و اصلاح رفتار. باید احبای رحمان به خلق و خوئی در بین خلق مبعوث گردند که رائحهٔ مشکبار گلشن تقدیس، آفاق را معطر نماید و نفوس مرده را زنده کنند. زیرا مقصود از جلوهٔ الهی و طلوع انوار غیب غیرمتناهی، تربیت نفوس است و تهذیب اخلاق من‌فی الوجود، تا نفوس مبارکی از عالم ظلمانی حیوانی نجات یافته به صفاتی مبعوث گردند که تزیین حقیقت انسانی است. [۳]
  • اگر از دل و جان آرزوی دوستی با هر نژاد روی زمین را داشته باشید، افکار روحانی و مثبت شما، انتشار خواهند یافت، به آرزو و اشتیاق دیگران بدل خواهند شد و روز به روز آن قدر قوّت خواهند یافت تا به ذهن همهٔ انسان‌ها راه یابند. (ترجمه) [۳]

عبدالبهاء در نظر اندیشمندان

ویرایش

شیخ محمد عبده

ویرایش

محمد عبده (۱۸۴۹-۱۹۰۵): در سال ۱۸۸۷ چندین دیدار بین محمد عبده و عبدالبهاء در بیروت صورت گرفت و دوستی روحانی و فکری بین آن ها ایجاد شد.- محمد عبده عبدالبهاء را چنین ستوده: «او مردی است بزرگ. مردی که اطلاق این لقب؛ بزرگ  - عظیم، بر او بجا و صحیح است.»[۴]

الیور شاربرودت

ویرایش

الیور شاربرودت عبدالبهاء را حکیمی شرقی و برخوردار از مزایای گوناگون رهبری، که توده های مردم را جلب و جذب می نمود و منادی صلح جهانی و وحدت اصلیهٔ عموم بشر می شناسد.[۵]

امیر محمد علی توفیق

ویرایش

امیر محمد علی توفیق (دانشمند و فیلسوف) از خاندان علوی مصر، که با عبدالبهاء چندین نشست و مکالمه داشته است در خاطراتش می نویسد: «سالخوردگی بر هوشیاری فزون از حد عباس افندی تأثیر نگذاشته بود. ... دربارهٔ مسائل گوناگون بسیار سودمند که نشانه وسعت اطلاع و تجربهٔ فراوان او بود با من سخن گفت. او مردِ  علم و دانش، و بزرگواری از بزرگان شرق است. سخنرانی های بسیار، و تأثیر گذار او اهمیت بسزائی در آمریکا یافت. از شیرینی کلامش به وجد آمده بودم. احساس محبت و احترامی نسبت به وی در دلم بجای ماند.»[۶]

ارمینیوس وامبری

ویرایش

ارمینیوس وامبری (۱۸۳۲-۱۹۱۳) (شرق شناس بزرگ و جهانگرد مجارستانی) با عبدالبهاء در مجمع  دانشمندان، پژوهشگران و مُصلحان اجتماعی در بوداپست آشنا شد. عبدالبهاء را جوهر فضیلت، کرامت نفس و شجاعت و فداکاری دانسته و نیز با شناسائی پدر (بهاءالله) شیفته هردو شده است.[۷]

امیر شکیب ارسلان

ویرایش

امیر شکیب ارسلان (۱۸۶۹-۱۹۴۶) از امراء دُروز لبنان: از منظر او عباس افندی «آیتی از آیات الهی بود چه که خداوند معانی شرافت و مکامن اصالت و بسیاری خصائل عالیه را در او گردآورده بود؛ فضائل و مناقبی که به ندرت کسی را یارای دستیابی به آن در حدّ کمالِ عبدالبهأ بود.  «خردمند» را آرزو چنان که عمری در مجلسش نشیند و ار ادَبِ تمامش گل چیند و از سرچشمهٔ خوشگوار حکمتش نوشد. «معقول» را تا اعلی درجه فرا گرفته و در الهیات مَثل اعلی گشته و قوهٔ استدلال و درستی رأی و آینده نگری را به کمال و غایتی رسانده که امید به بیش از آن نتوان داشت.» خلاصه  در وقار چون کوهِ استوار  و در مهابت فائق بر شیر ژیان، حشمت و جلالی داشت که جز در شاهان یا ابَر مردان دیده نمی شد. با این همه مجالس حکمتش آراسته به لطائف بود و گفتار متینش آراسته به نکات و دقائق.»[۸]

جبران خلیل جبران

ویرایش

جبران خلیل جبران (۱۸۸۳ لبنان – ۱۹۳۱ ایالات متحده) شاعر، نویسنده، نقاش لبنانی -- جبران در آمریکا سه بار در جلسات عباس افندی حضور یافت و گاهی گفت و شنود دائر در جلسه را برای جمع به انگلیسی ترجمه می نمود.[۹] جبران به جولیت تامپسون گفت: «برای اولین بار هیکلی انسانی را در درجه ای از شرافت و بزرگواری مشاهده می کنم که سزاوار است جلوه گاه روح القدس باشد.» او گفته بود: «شخصیتی را که در کتاب خود «عیسی پسر انسان» از حضرت مسیح پرورده و ارائه داده ام تا حدّ بسیار زیادی تأثیر پذیرفته از شخصیت عبدالبهاء است بدان گونه که او را از نزدیک شناخته.»[۱۰] او (عبدالبهاء) مرد بسیار بزرگی است. او مردی کامل است. در اعماق روح او عوالم بسیاری نهفته. رخسارش چه شگفت انگیز است. صداقت را به حدّ کمال و ملاحت را تا نهایت داراست.[۱۱]

امیر جورج بیک لطف الله

ویرایش

به ندرت چشمم به مردی بزرگوار با طلعتی نورانی و جبینی روشن و نگاهی نافذ مانند عباس افندی افتاده که سراپایش وقار در بر گرفته و به کسوت هیبت و جلال آراسته است. سالخوردگی از حدّت ذکاوت بی اندازه اش نکاسته گوئی شعله ای از هوشیاری است. او دربارهٔ مطالبی بسیار سودمند و پر بهره با من سخن گفت که دلالت بر اطلاعات گسترده و آزمودگی و تجربه های عظیم وی می نمود. او دانشمند بزرگی است که سخن بهجت اثر و دلپذیرش سرشار از دانش و حکمت و فلسفه بوده هوش از سر می رباید و نه تنها حواس شنونده را با سخنانی که از شیرینی الفاظ سهرانگیز است به تمامه به خود جلب می کند، که از فرط جذابیت گفتارش شنونده شیفته وار خواهان شنیدن بیشتر می شود. چه هرچه سخنش به درازا کشد دلکش تر و شیرین تر شود.[۱۲]

ادوارد گرانویل براون

ویرایش

ادوارد گرانویل براون (۱۸۶۲-۱۹۲۶) پژوهشگر ادبیات شرقی که از مهمترین تألیفاتش کتاب « تاریخ ادبیات ایران» در چهار جلد است.[۱۳] او شاید تنها مورخی بود که به دیدار بهاءالله در عکّا رفت. در آن ملاقات با عبدالبهاء هم آشنا شد. او از مشاهده عبدالبهاء جوان سخن گفته است که «به ندرت شخصی را دیده ام که ملاقاتش به این اندازه در من تأثیر نماید. در او آثار کمال عقل و ذکاء و ارادهٔ محکم خلل ناپذیر پدیدار بود.[۱۴] درک حضور عباس افندی و مکالمه در حضور مبارکش بر اثرات دیدار روز اول افزود. هر جلسه ای از نو نطقی فصیح نمودن و بلاتأمل بیانی جدیدی و برهانی بلیغ عطاکردن و با کمال قدرت و مهارت هر موضوع را وصف و تمثیل نمودن و تا این اندازه در کتب مقدسهٔ عبرانیان، مسیحیان و مسلمین علم و احاطه داشتن به نظر من از نوادر و غرایب امور است. این اوصاف که با وقار و عظمت و لطف و مهربانی عباس افندی آمیخته بود مرا دچار شگفتی و تعجب نمود. هرکس که حضرت عباس افندی را زیارت نموده ممکن نیست بتواند نسبت به عظمت و اقتدار آن حضرت شکّ و تردیدی نماید.[۱۵]

آوگست هنری فورِل

ویرایش

دکتر آوگست هنری فورِل (۱۸۴۸-۱۹۳۱) پس از دریافت رساله ای از عبدالبهاء، در پاسخ به سؤالات خود، که روحانی و به همان اندازه علمی هم بود، تصمیم گرفت به جامعهٔ‌ پیروان آئین بهائی بپیوندد. در وصیت نامه اش قید کرده است: در سال ۱۹۲۰ در شهر کارلسروهه آشنائی اولیهٔ من با دین جهانی بهائی که همهٔ طوائف را گرد هم می آورد صورت گرفت. این دیانتی است که حقیقتاً به مصالح جامعهٔ‌ انسانی و رفاه انسان خدمت می کند.[۱۶]

لئو تولستوی

ویرایش

لئو تولستوی (۱۸۲۸-۱۹۱۰) رابطهٔ تولستوی و عبدالبهاء رابطه ای غیر مستقیم بود. تولستوی در یکی از تألیفات خود ضمن سخن دربارهٔ راز ابدی «زندگی»،  از این که بخش عمدهٔ زمانی را که در روی این زمین نصیب ما گردیده صرف پی بردن به این راز میکنیم، اظهار تأسّف می نماید. و اضافه می کند :  «اما پیامبری ایرانی وجود دارد که کلید این راز در دست اوست.] تولستوی تا هنگام وفات به منظور جمع آوری مطالب برای کتاب خود دربارهٔ بهاءالله با عبدالبهاء مکاتبه داشت.[۱۷]

یوسف ادیب افندی

ویرایش

در بخشی از سخنرانی تشیع پیکر عبدالبها یوسف ادیب افندی می‌گوید: نظر به شرق و غرب نمایید ببینید چه عظمت و جلالی غیبت نموده چه پایه بزرگ صلحی منهدم شده چه لبهای فصیحی خاموش گشته. وا اسفا…

یون نوگوچی

ویرایش

یون نوگوچی، نویسنده ژاپنی درباره عبدالبهاء می‌گوید: ‌کلمات او به سادگی نور آفتاب هستند و همچون نور آفتاب جهان‌شمول و فراگیر...[۳]

پیوند به بیرون

ویرایش
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ

منابع

ویرایش
  1. Balyuzi, H.M. (1973). The Báb: The Herald of the Day of Days. Oxford, UK: George Ronald. ISBN 0-85398-048-9. 
  2. A. Bausani, D. MacEoin (1982). "ABD-AL-BAHĀ". Encyclopædia Iranica. Retrieved 2010-08-10. 
  3. ۳٫۰۰ ۳٫۰۱ ۳٫۰۲ ۳٫۰۳ ۳٫۰۴ ۳٫۰۵ ۳٫۰۶ ۳٫۰۷ ۳٫۰۸ ۳٫۰۹ ۳٫۱۰ ۳٫۱۱ «گزیده ای از آثار عبدالبهاء | کتابخانهٔ مراجع بهائی». www.bahai.org. بازبینی‌شده در 2018-12-08. 
  4. تاریخ الاستاذ الامام الشیخ محمد عبده، قاهره، مطبعهٔ‌ المنار، ۱۹۳۱، ص۹۳۱
  5. ،شاربرودت، الیور (۲۰۰۸) اسلام و دیانت بهائی. انتشارات روتلیج، نیویورک
  6. سلیم قبعین، عبدالبهاء و البهائیة، ص ۱۱۷
  7. سلیم قبعین- عبدالبهاء و البهائیه، صص ۱۱۹-۱۲۱
  8. لوثروپ، ستیوارد، (۱۳۴۳ ه) حاضرالعالم الاسلامی، المطبعه السلفیه، القاهره، جلد ۲، صص ۳۷۵-۴۷۴]
  9. خلیل جبران به مِری هَسکل، ۱۶ آوریل ۱۹۱۲، روزنامهٔ چَپِل هیل
  10. Gail, Marzieh (1982) Other People, Other Places George Ronald, Oxford. P. 228
  11. خلیل جبران به مِری هَسکل، ۱۶ آوریل ۱۹۱۲، روزنامهٔ چَپِل هیل
  12. سلیم قبعین، «عبدالبهاء و البهائیه»، صص ۱۳۸-۱۴۰
  13. Brown, Edward G. ed. (1891) A Literary History of Persia. Cambridge University Press, Cambridge, UK.
  14. Brown, E.G. (ed.) (1891) A Traveler’s Narrative Written to Illustrate the Episode of the Bab (Vol.2). Cambridge University Press. Cambridge, UK.
  15. Hatcher, William S. and Martin, J. Douglas (1986) The Baha'i Faith - The Emerging Global Religion, Harper & Row, NSW, Australia. p. 51. ISBN 0 06 312078 X
  16. بالیوزی، حسن موقر عبدالبهاء، (انگلیسی) صص ۴۴۸-۴۴۹
  17. بشروئي، سهیل بدیع (۲۰۱۱) عبّاس افندي في الذكرى المئویة لزیارته إلی مصر (۱۹۱۰-۱۹۱۳) الطبعة الثانیة. منشورات الجمل، بیروت – لبنان. ص. ۱۵۰