صفی علیشاه
قطب سلسله نعمتاللهی صفیعلیشاهی
حاجی میرزا حسن بن محمدباقر اصفهانی (۲۴ نوامبر ۱۸۳۵، اصفهان - ۵ آوریل ۱۸۹۹، تهران) صوفی، ادیب، مؤلف و شاعر ایرانی و بنیانگذار فرقهای در سلسلهٔ نعمتاللهی بود که از سوی زینالعابدین شیروانی به صفی علیشاه لقب گرفت و با این نام شهرت یافت.[۱]
گفتاوردها
ویرایشگفتم: اندر قدمت این سر و این جان من است | گفت: هر جا سر و جانی است گروگان من است | |
گفتم: این چیست کزو سینهام آتشکده است؟ | گفت: این عشق من است، آتشسوزان من است | |
گفتم: از عشق تو عقل و دل و دین تفرقه شد | گفت: جمع آنهمه در زلف پریشان من است | |
گفتم: از بعد جنون نیستم از دل اثری | گفت: آواره به صحرا و بیابان من است | |
گفتم: این سر شدم اندر سر سودای تو خاک | گفت: سرهاست که افتاده به میدان من است | |
گفتم: از دام توأم راه رهائی به نماند | گفت: این نیست عجب اول دستان من است | |
گفتم: احسان تو گردد به که افزوده مدام | گفت: او دردکش حلقهٔ مستان من است | |
گفتم: از درد نماندم بدی امید علاج | گفت: دردیست که همسایهٔ درمان من است | |
گفتم: آن کز غم لعلت دلوجان باخت چه یافت؟ | گفت: جان پرور او حقهٔ مرجان من است | |
گفتمش: خضر نبی زنده به گیتی بچه ماند؟ | گفت: او طالب سرچشمهٔ حیوان من است | |
گفتمش: جای تو در هیچ دلی نیست که نیست | گفت: دلها همه در حیطهٔ فرمان من است | |
گفتمش: روز من از هجر تو گردید سیاه | گفت: روز همه کس تیره ز هجران من است | |
گفتم: از حسن تو حیرانم و بر روی تو محو | گفت: هر ذی بصری واله و حیران من است | |
گفتم: این روشنی اندر افق از چیست به صبح؟ | گفت: از عکس بناگوش و گریبان من است | |
گفتم: آفاق شده خرم از انفاس بهار | گفت: آنهم نفسی از دم رحمان من است | |
گفتم: اخلاق تو حاکی است ز جنات نعیم | گفت: جنات، نسیمی ز گلستان من است | |
گفتم: ایوان ترا روی زمین پرده کجاست؟ | گفت: افلاک بر این پردهٔ ایوان من است | |
گفتم: از دست غمت بگذرم از کون و مکان | گفت: هر جا گذری ساحت و سامان من است | |
گفتم: آلوده «صفی» را ز چه شد دامن دلق | گفت: پاکی همه چون درخور دامان من است | |
گفتم: ار لایق آتش بود این خرقه بجاست | گفت: بل درخور آمرزش و غفران من است[۱] |
منابع
ویرایش- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ برقعی، محمدباقر. سخنوران نامی معاصر ایران. ج. چهارم. نشر خرم، چاپ ۱۳۷۳. ص۲۳۴۴. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۹۷۲۴۰۴.