اشرف مخلوق
من اگر اشرف مخلوق ز نوع بشرم | |
پس چرا همچو بهائم به ستم بار برم |
آدمم گر به حقیقت ز چه بیچاره شدم | |
بیش انظار اجانب خجل و بیهنرم |
فرق مابین من و حضرت انسان این است | |
اوست بینا و شناوا، همه من کور و کرم |
وطنم روی زمنی است نه در جوف قمر | |
زیر پایم همه زر، عجز به همسایه برم |
در جهان ملت ایران به اصالت مشهور | |
به همین نقطه بود فکر و امید و نظرم[۱] |
عمل
ما که پروردهٔ شرقیم وز سرچشمه نور | |
ازچه در ظملت جهل و ز تمدن شده دور |
غرب از سعی و عمل مخترع طیاره | |
ما ز فقدان عمل گوشهنشین یا مهجور |
پرتو نور تو ای مهر فروزنده چرا | |
کرده اینقدر مرا ساکت و محجبو و هپور |
بسکه از فیض طبیعت شدهام مستغنی | |
نیست حاجت به اثاث و نبود گنج ضرور |
آسیایی ز قناعت شده گمنام و حقیر | |
غافل از آنکه اروپا ز رقابت مقهور[۱] |
آیین برتری
در کهنه ملک جم خوش دیده میشود | |
صدها هزار مردان لشکری |
آیا کجا شدند زنهای کشوری | |
آنها که قرنها کردند سروری؟ |
شاید که در جهان برچیده میشود | |
رسم بزرگی و آیین برتری؟ |
چون نیست معرفت هستم بیخبر | |
از مهر خواهری لطف برادری |
از ضرر زیاد و کم سنجیده میشود | |
ما را کلا حق کرده است رهبری[۱] |
جهان زنان
در بر اهل یقین و صاحب وجدان | |
مطلب بهتآوری است عالم نسوان |
دوره آزادی است و روز رهایی | |
ما زن و و مرد از چه روی سر به گریبان؟ |
جامهٔ غفلت چه سود چاک نمودن | |
خود رسد این وقت هرج و مرج به پایان[۱] |
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ مشیر سلیمی، علیاکبر. «کسمائی». در زنان سخنور. ج. دوم. تهران: مؤسسهٔ مطبوعاتی علمی، سال ۱۹۵۶م. ص ۱۰۳.