شجاعدل
فیلمی حماسی درام آمریکایی ساختهٔ مل گیبسون
دیالوگ
ویرایش[ در جنگی که با انگلیسها در پیش رو دارند ]
- استفن : قادر متعال می گه این باید جنگ شیکی باشه. بهترین افراد رو کشیده اینجا.
- لوچلان : سلام نظامیت کو؟
- ویلیام والاس : از اینکه خودتون رو به این زمین جنگ واگذار کردید، از شما تشکر میکنم.
- لوچلان : این نیروی نظامی ماست. برای پیوستن بهش بیعت کن.
- ویلیام : من با اسکاتلند بیعت میکنم؛ و اگه این نیروی نظامی شماست، پس چرا داره میره؟
- سرباز اولی : ما نیومدیم اینجا تا با اونا بجنگیم.
- سرباز دومی : بریم خونه! انگلیسا خیلی زیادن!
- ویلیام : پسران اسکاتلند! من ویلیام والاس هستم.
- سرباز دومی : ویلیام والاس هفت فوت قدشه!
- ویلیام : آره، شنیدم. صدها مردو می کشه؛ و اگه اون اینجا بود انگلیسا رو با گلولههای آتیش از چشماش از پا در میاورد، و از کونش آذرخش شلیک میکرد (نیروهای نظامی میخندند) من ویلیام والاس هستم! و من یه ارتش کامل از مردان کشورم رو میبینم، اینجا، در جنگ جویی با ظلم و ستم. شما اومدید تا به عنوان مردان آزاد بجنگید، و مردان آزاد شما هستید؛ و با اون آزادی چه کار خواهید کرد؟ میجنگید؟
- سرباز اولی : در مقابل اونا؟ نه، ما فرار میکنیم، و زنده می مونیم.
- ویلیام : آره، اگه بجنگید ممکنه بمیرید، یا فرار کنید و زنده بمونید، حداقل برای یه مدتی … و توی تختاتون بمیرید. سالها بعد از الان، تمام روزا می خواید از اون روز بیاید، برای یه شانس، فقط یه شانس، که برگردید اینجا و به دشمنامون بگید اونا می تونن زندگی ما رو بگیرن، اما اونا هرگز نمی تونن بگیرن … آزادی ما رو!
[ ویلیام والاس محکوم به اعدام شده و در زندان باید منتظر زمان اعدام شود ]
- ویلیام : اگه من بهش قسم بخورم، همهٔ اونچه که الان هستم یه مرده ست.
- ایزابلا : تو خواهی مرد. خیلی وحشتناکه.
- ویلیام : همه می میرن، اما همه واقعاً زندگی نمی کنن.
[ ایزابل در گوش لانگشنکس ( پادشاه انگلستان ) زمزمه میکند ]
میبینی، مرگ به سراغ همهٔ ما میاد. اما قبل اینکه سراغ تو بیاد، اینو بدون. نسل تو با خودت می میره. یه بچه که از نسل تو نیست توی شکم من داره بزرگ میشه. پسرت خیلی روی تخت نخواهد نشست، قسم میخورم.
[ ویلیام والاس را در میدان بزرگ و در حضور جمعیت شکنجه کرده و میخواهند گردنش را بزنند ]
- دادرس سلطنتی : همه ش می تونه تموم بشه، همین حالا. با صلح. به خوشی. فقط بگو. جیغ بزن بخشش.
- جمعیت : بخشش … بخشش!
- دادرس : جیغ بزن. بگو. بخشش.
- همیش : بخشش پسر. بخشش.
- استفن : یا عیسی، بخشش.
- دادرس : زندانی میخواد چیزی بگه.
- ویلیام : آزاااااااااااااادی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی!