رسول صدر عاملی

فیلمنامه‌نویس و کارگردان ایرانی
(تغییرمسیر از رسول صدرعاملی)

سیّد رسول صدر عامِلی (۱۳ دسامبر ۱۹۵۴) (۲۲ آذر ۱۳۳۳) کارگردان ایرانی است. زادهٔ اصفهان در خانواده‌ای سرشناس مسلمان شیعهٔ دوازده‌امامی، پدرش فخرالدین صدر عامِلی بود. دبیرستان را در تهران خواند. از ۱۷ سالگی حرفه‌اش را با روزنامه‌نگاری و گزارشگر برای روزنامه اطلاعات آغاز کرد. از ۱۹۸۱م/ ۱۳۵۹ش به سینما به عنوان فیلمنامه‌نویس و تهیه‌کننده درآمد، سپس به مدیریت تولید و کارگردانی روی آورد.[۱]

فیلمسازی یعنی درست انتخاب و شرایطی فراهم کنی که افرادی که به درستی انتخاب کرده‌ای استعدادهایشان را به درستی شکوفا کنند و تو به عنوان کارگردان نظارت نهایی داشته باشی و بگذاری خلاقیت‌های افراد شکوفا شود.


گفتاوردها

ویرایش
  • فیلمسازی یعنی درست انتخاب و شرایطی فراهم کنی که افرادی که به درستی انتخاب کرده‌ای استعدادهایشان را به درستی شکوفا کنند و تو به عنوان کارگردان نظارت نهایی داشته باشی و بگذاری خلاقیت‌های افراد شکوفا شود.
  • باور کن من از آن هواپیما [پرواز ایر فرانس ۴۷۲۱، بازگشت خمینی به ایران] که پیاده شدم سرم را انداختم پایین و زندگی طبیعی‌ام را ادامه دادم. از هیچ فرصتی در هیچ زمانی استفاده نکردم. فقط روزنامه‌نگاری بودم که مهم‌ترین خبر قرن را که کل پوسترهایش در جهان بود منعکس کردم.
  • همه این سالها هر کاری در سینما کرده‌ام به دوش خودم بوده‌است. پزش را هم نمی‌دهم. دوست داشتم و به قول عباس کیارستمی ماها در بهشت به دنیا آمده‌ایم، چون فکر می‌کنیم کاری را که دوست داریم انجام می‌دهیم. هیچ منتی هم بر هیچ‌کس نیست.
    • ۱۴ دسامبر ۲۰۱۷/ ۲۳ آذر ۱۳۹۶؛ در برنامهٔ تلوزیونی «فرمول یک»، شبکهٔ یک سیما[۲]
  • [دربارۀ محاکمات انقلابی در مدرسۀ رفاه] شب غریبی بود. ما شنیده بودیم که نصیری و رحیمی هر دو آدم‌های خیلی جدی و دست نیافتنی هستند و حالا روی صندلی در یکی از اتاق‌های طبقه دوم مدرسه رفاه آن‌ها را می‌دیدم. هر دو آن‌جا بودند. سه چهار نفر دیگر هم از جمله ابراهیم یزدی در اتاق بودند و دوربین تلویزیون هم بود. مضطرب بودم. از چهره‌ام در عکس‌ها پیدا است. صدایم هم موقع حرف زدن می‌لرزید. به خودم گفتم آدم باش، تمرکز کن و اسیر این جو و آدم‌های اتاق نشو و مودبانه و حرفه‌ای سوال‌هایت را بپرس.
  • ساعت و تاریخ آن شب را دقیقاً یادم نیست. غروب بود و بین ۲۳ تا ۲۵ بهمن ماه این اتفاق افتاد. من چیزی بیش از یک ساعت پشت در برای پیدا کردن کسی و اجازه ورود منتظر ایستاده بودم اما بیشتر از نیم ساعت حضور در آن اتاق را دوام نیاوردم…
  • من سه یا چهار سؤال از نصیری پرسیدم. اما رفتار آدم‌های داخل اتاق، از جمله دکتر ابراهیم یزدی خوب نبود و باعث اعتراضم شد و گفتم این رفتار شما درست نیست. چیزی حدود نیم ساعت بیشتر نتوانستم آن‌جا بمانم. حالم از آن‌همه بی‌احترامی بد شد…
  • یکی از کلاس‌های درس طبقه دوم مدرسه به اتاق محاکمه تبدیل شده بود؛ شبیه همان میزانسنی که در فیلم می‌بینید. من هیچ‌وقت نمی‌توانم چهره آن‌ها را فراموش کنم. در چهره آن‌ها ناباوری و بهت بود و البته در چهره بعضی از ما. صورت رحیمی و نصیری طوری بود انگار فکر می‌کردند هر لحظه در باز می‌شود و کسی از طرف سلطنت یا ارتش می‌گوید خواستیم فقط شما را امتحان کنیم. مرتب به پشت سرشان نگاه می‌کردند. انگار هیچ‌کدام باورشان نمی‌شد که همه آن اتفاقات واقعی است و به زودی اعدام می‌شوند. وضعیت تیمسار نصیری خیلی به هم ریخته بود. تمام گردنش زخمی بود و موقع حرف زدن سرفه می‌کرد و صدایش خش‌دار بود. ولی رحیمی خیلی مقتدر، محکم و جدی حرف می‌زد. از طرف دیگر ابراهیم یزدی خیلی خشمگین بود و بی‌ادبانه رفتار می‌کرد. در نهایت باعث اعتراض من و رفتنم از اتاق شد
  • باور کنید سوال‌هایم را یادم نمی‌آید. همان سوال‌های معمول. خودم دچار استرس بودم. ضمن این‌که از قبل هم فرصت آماده کردن خودم و تهیه سؤال‌ها را نداشتم. یک‌دفعه در موقعیت قرار گرفته بودم. از تیمسار نصیری سه یا چهار سؤال پرسیدم که مودبانه و مهربان پاسخ دادند.
  • در همان مدتی که بودم، نمی‌توانستند راحت صحبت کنند… فضا آن‌قدر پر از خشم بود که فرصت دفاع برایشان نمی‌گذاشت. به هر دو آن‌ها زیاد توهین می‌شد و آن‌ها بیشتر ساکت بودند.
  • من با هیچ اعدامی در هیچ لحظه از زندگی خود موافق نبوده و نیستم.
  • بعد از آن دیگر به هیچ‌کدام از جلسات مدرسه رفاه نرفتم. فضا با روحیه‌ام سازگار نبود. بعد هم که فهمیدم آن‌ها اعدام شدند، دیگر واقعاً نمی‌خواستم به آن‌جا برگردم.
  • … اما بعد در اولین جلسه دادگاه امیرعباس هویدا شرکت کردم. در همان اولین جلسه دادگاهش گریه‌ام گرفت. آدم انتظار داشت جلسه دادگاه کسی که ۱۳ سال نخست‌وزیر ایران بود، با حضور روزنامه‌نگاران و سوالات اساسی برگزار شود اما خبری از هیچ‌کدام از این‌ها نبود. سالن دادگاه خالی بود. آن روزها، روزهای هیجان و خشم بود و حتی روزنامه‌نگاران هم احساس وظیفه نمی‌کردند که در جلسه دادگاه هویدا شرکت کنند. حتی دوربین تلویزیون هم برای ثبت دادگاه حضور نداشت. می‌دانستم با خلخالی، قاضی دادگاه‌ها که اصلاً نمی‌شود صحبت کرد.
  • من همیشه عاشق روزنامه‌نگاری بودم. الان هم دوستش دارم. اما اگر وارد سینما شدم، دلیلش این بود که می‌دانستم دیگر نمی‌شود در مطبوعات کار کرد. الان مطبوعاتی که برای مردم منتشر شود، نداریم. هر کدام‌شان برای یک گروه سیاسی است. در چنین شرایطی کار کردن در روزنامه هیچ فضیلتی ندارد. یک زمانی فقط روزنامه کیهان و اطلاعات بود اما بعد از مدتی شوق رقابت بین این دو روزنامه هم با محدودیت‌ها و سیاسی‌کاری‌ها از دست رفت
    • ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰؛ مصاحبه با «ایران وایر»[۳]
  • تمام عظمت امام، از همان جمله‌ای که در هواپیما، در پاسخ به خبرنگاری که پرسید: چه احساسی دارید؟ مشخص می‌شود. امام جواب دادند: «هیچ!». ایشان جز به هدف و به قول خودشان انجام تکلیف و ایفای مسئولیت، به چیز دیگری فکر نمی‌کردند. قدرت روحی و شخصیتی امام، بی‌نظیر بود… برای آدم‌هایی که نگاه بیمارگونه به وقایع دارند، درک احساس کسانی که یک عمر و فقط خالصانه برای رضایت خدا کار کرده و تنها به ادای تکلیف اندیشیده‌اند، ممکن نیست! امام از جنس بندگان خاص خدا بودند و درک سخنان و رفتارهای ایشان، جز برای کسانی که این‌گونه می‌اندیشند، میسر نیست.
  • هدف امام، فقط کسب رضایت خدا بود و در همه احوال، به ادای تکلیف الهی فکر می‌کردند و به‌شدت مراقب بودند که در این راه، هیچ امری از دیدشان پنهان نماند. همیشه ذهنی آسوده و خالی از اضطراب داشتند؛ چون تکلیفشان با خودشان و زندگی‌شان معلوم بود. انسان وقتی اضطراب نداشته باشد، جزئیات را هم متوجه می‌شود. این‌گونه انسان‌ها، کرامات زیادی دارند؛ چیزی که تا قبل از دیدن امام، برایم باورپذیر نبود. این مقام حاصل نمی‌شود، مگر اینکه بر هدفی متعالی و الهی متمرکز باشی. خدا هم به چنین بندگان مخلصی، عنایت دارد و به آنها یاری می‌رساند، همان‌گونه که وعده خود اوست.
    • ۲ مارس ۲۰۲۲/ ۱۱ اسفند ۱۴۰۰؛ مصاحبه با پایگاه «اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر»[۴]

دربارهٔ او

ویرایش
  • رسول صدر عاملی به عنوان فیلمساز، فیلم‌های خوبی هم در کارنامه دارد اما به هر حال الان بخشی از مافیای حاکم بر سینمای جمهوری اسلامی است… روزگار سختی بر مردم ایران گذشته‌است و جا دارد که به‌جای افتخار کردن به همنشینی با خمینی، از او تبری جویند و بابت آن همنشینی‌ها پوزش بخواهند…
    • مصطفی عزیزی؛ ۲۰ مه ۲۰۲۱/ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰؛ مقالهٔ «آقا رسول بر پشت‌بام مدرسه رفاه»[۵]

منابع

ویرایش
  1. امید، جمال. فرهنگ سینمای ایران. تهران: نگاه، ۱۳۷۷ش-۱۹۹۸م. ۲۷۹. شابک ‎۹۶۴۶۱۷۴۸۹۲. 
  2. «ماجرای مصاحبه صدرعاملی با امام خمینی(ره) درباره بازگشت به وطن». مشرق نیوز، ۲۳ آذر ۱۳۹۶. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۱۹ مه ۲۰۲۲. 
  3. «خشم و ناباوری؛ روایت رسول صدرعاملی از محاکمه ناعادلانه سران رژیم پهلوی». ایران وایر، ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۳۰ آوریل ۲۰۲۲. 
  4. «قدرت نگاه کردن به چشمان امام را نداشتم!». پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر، ۱۱ اسفند ۱۴۰۰. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۱۹ مه ۲۰۲۲. 
  5. ««آقا رسول» بر پشت‌بام مدرسه رفاه». ایندیپندنت فارسی، ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۱۹ مه ۲۰۲۲. 

پیوند به بیرون

ویرایش
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ