داستان عامه‌پسند

فیلمی از کوئنتین تارانتینو

داستان عامه‌پسند نام فیلمی از کوئنتین تارانتینو محصول سال ۱۹۹۴ آمریکاست. با بازی جان تراولتا، ساموئل ال جکسون، اوما تورمن و بروس ویلیس.

دیالوگ‌ها

ویرایش
  • وینسنت : میدونی چه چیز اروپایی‌ها مسخره اس؟
  • جولز : چی؟
  • وینسنت : اختلافای کوچیک بی خودیشون. مثلاً چیزی که اینجا داریم اونجا هم هست ولی یه جور دیگه.

  • میا : من سالی یکبار برای عوض کردن حال و هوا میرم آمستردام.
  • وینسنت : جدا؟ نمیدونستم.
  • میا : مگه باید بدونی؟!

  • آقای وولف (گرگ): می‌دونین شکل کیا شدین؟
  • جولز : شکل کیا شدیم؟
  • آقای وولف : شکل دو نفر که مخ یکو متلاشی کردن!

  • لنس : خیلی خوب. بهش آمپولو بزن.
  • وینسنت : نه من نمی‌زنم. تو باید بزنی.
  • لنس: نه تو باید بزنی. تو این دختر رو آوردی خونه من، خودت هم باید بهش آمپول بزنی. هر وقت من یه مریض آورددیم خونه تو، من بهش آمپول می‌زنم!

  • بوچ: حالا چی میشه؟
  • مارسلوس: حالا چی میشه؟ الان بهت میگم حالا چی میشه. حالا یک جفت گردن کلفت سیاهپوست می‌آری اینجا *تا یه کاری بهشون بدم. گوشت با منه حرامزاده؟ به این زودی‌ها خلاصت نمی‌کنم! میخوام باهات خیلی وحشیانه حال کنم!
  • بوچ: منظورم از حالا چی میشه؟ اونییه که بین من و تو بود.
  • مارسلوس: آها اون حالا چی میشه. الان بهت میگم چی میشه! این شهر رو برای همیشه از خاطرات پاک کن وگرنه خودت پاک میشی! لس آنجلس دیگه جای تو نیست.. قبوله؟
  • بوچ: آره... قبوله.
  • مارسلوس: پس گورتو گم کن.

  • وینسنت: خوک نمی‌خوری؟
  • جولز: نه.
  • وینسنت : مگه جهودی؟
  • جولز: نه... از خوک خوشم نمیاد. خوک موجود کثیفیه. من موجودی رو که از فضله خودش هم نمیگذره رو نمی‌خورم.
  • وینسنت: سگ چی؟ سگ هم فضله خودشو میخوره.
  • جولز: خب سگ هم نمی‌خورم.
  • وینسنت : ولی سگ رو هم کثیف به حساب می‌آری؟
  • جولز : خب نمیشه گفت سگ به اندازه خوک کثیفه. چون سگ معرفت داره.
  • وینسنت : پس اگه خوک هم از فضله خوری دست ورداره، با معرفت میشه. داری اینو میگی؟
  • جولز: اون خوکی که تو داری میگی باید خیلی با کلاس باشه. (می‌خندد)

  • جولز: تو اهل کدوم کشوری؟
  • برت: چی؟
  • جولز:کشوری به اسم چی نشنیدم. زبون ما رو بلدن؟
  • برت: چی؟ * جولز: عوضی. زبون ما رو بلدی؟
  • برت: چی؟ * جولز: دوباره بگو چی حرامزاده تا یه گلوله تو مغزت خالی کنم!

  • جولز: انجیل می‌خونی رینگو؟
  • رینگو: نه همیشه.
  • جولز: خب من یه قسمتیشو حفظم که بدرد این وضعیت میخوره.
مسیر انسان درستکار بی عدالتی، ستم و ظلم انسان‌های اهریمنی فرا گرفته‌است.
خوشا به حال آنکه در راه خیر قدم برمی‌دارد و ضعفا را در تاریکی چون چوپان راهنمایی آن‌ها را از تاریکی عبور می‌دهد چرا که او حامی برادرانش است و هدایت گر گمراهان و یار کودکان گمشده. پس من هر کسی را که بر نابودی برادرم کمر بسته‌اند نابود می‌کنم؛ و این اراده خداوند است آنگاه که انتقامم را بر تو نازل می‌کنم.

سالهاست که من دارم این آیه رو میخونم و بعدش آدم می‌کشم. هیچ وقت به معنی اش فکر نکردم. تا اینکه امروز چیزی رو دیدم که منو دوباره به فکر انداخت. دارم این آیه رو تعبیر می‌کنم. معنیش میتونه این باشه. من مرد درستکارم و تو هم انسان شروری و این اسلحه ۹ سانتی‌متری هم همون چوپانه که در تاریکی‌ها هوای منو داره. یا میشه این طوری تعبیر کرد. من چوپانم و تو مرد درستکار و این دنیاست که شروره. من واقعاً می‌خواستم حقیقت این باشه؛ ولی حقیقت این نیست. حقیقت میگه که من مرد شرورم و تو هم مظهر ضعیفان. ولی من دارم سعی می‌کنم رینگو... واقعاً به سختی سعی می‌کنم که چوپان باشم.


  • آقای وولف: دیدی؟ احترام! احترام گذاشتن به بزرگتر نشانه شخصیته.
  • راکل: من شخصیت دارم!
  • آقای وولف: خب تو یه شخصیت هستی ولی لزوماً دارای یک شخصیت نیستی!

  • جولز: این یک قلم رو نشنیده بودم! بگو ببینم این حشیش بار دیگه چیه؟
  • وینسنت : چی میخوای بدونی؟
  • جولز: اونجا حشیش قانونیه؟
  • وینسنت : قانونیه! اما نه صد در صد، نمیشه بری توی یه رستوران و برای خودت سیگاری بار بزنی و شروع کنی به دود کردن، اونا میخوان تو خونه خودت بکشی و جاهایی که مخصوص این کاره!
  • جولز: یعنی حشیش بار دیگه؟
  • وینسنت : اره اما یه تبصره‌هایی داره، میشه قانوناً بخری، قانوناً صاحبش باشی و اگه مالک یه حشیش بار باشی میتونی قانوناً بفروشی، ولی حملش غیر قانونیه! ولی این مهم نیست چون، گوش کن این جالبه! اگه تو امستردام پلیس جلوی تو رو بگیره قانوناً نمیتونه تفتیشت بکنه! پلیس‌های امستردام این حق رو ندارن!
  • جولز: پس جای من اونجاست!
  • وینسنت : اره می‌فهمم. راست کاره خودته!

پیوند به بیرون

ویرایش