حمزه کوتی
این مقاله ممکن است واجد شرایط معیارهای حذف سریع ویکیگفتاورد باشد؛ دلیل: سرشناسی مبهم. برای معیارهای قانونی، محس را ببینید.
اگر این مقاله واجد شرایط معیارهای حذف سریع نیست، یا قصد دارید درستش کنید، لطفاً این آگاهسازی را بردارید، ولی این آگاهسازی را از صفحههایی که خودتان ایجاد کردید حذف نکنید. اگر شما این صفحه را ایجاد کردید، و مخالف دلیل ارائهشده برای حذف هستید، میتوانید روی دکمهٔ زیر کلیک کنید و پیامی بگذارید که دلیل عدم موافقتتان با حذف این مقاله را توضیح دهد. شما میتوانید برای آگاهی از پاسخی به پیامتان از این صفحهٔ بحث بازدید کنید. توجه داشتهباشید این مقاله زمانی که با این آگاهسازی برچسب خورد، اگر بدون تردید واجد شرایط معیارهای حذف سریع باشد یا اگر توضیحی که به صفحهٔ بحث ارسال شود ناکافی باشد ممکن است در هر زمان حذف شود.
این صفحه آخرین بار توسط عقیل مطرودی (مشارکتها | سیاههها) در ۱۷:۵۲ یوتیسی (۵ سال پیش) ویرایش شدهاست. |
حمزه کوتی شاعر و مترجم اهوازی
پریشانیام بر دیوار از این آتش نیست
ویرایشيستيقظ الناس
يستيقظ الناس كأنهم خاسرون أحلامهم وكأنَّ المستقبل يأتي من الماضي والحاضر ليس إلا كتابا منسوخا عن كتاب قديم. كتبتُ رسائل كثيرة إلى أحبّتي في مدن بعيدة وفي الجبابين؛ وساعي البريد نسي اسمي وزقاقي؛ ويستيقظ الناس ويبترون ألسنتهم في الصباح؛ وساعي البريد مازال يبحث عن بيتنا الممزق في الحروب.
مردم بیدار میشوند
مردم بیدار میشوند توگویی رؤیاهای خود را از دست دادهاند؛ و انگار که آینده از گذشته میآید و زمان حال چیزی جز کتابی نسخهبرداری شده از کتابی کهن نیست. نامههای بسیاری برای عزیزان در شهرهای دور و در گورستانها نوشتم و نامهرسان نام مرا و کوچهام را از یاد برده است. مردم بیدار میشوند و زبان خود را در صبحگاه میبُرند و نامهرسان هنوز در جستوجوی خانهی ویران ما در جنگ است.
إرتباكي على الجدار ليس من هذه النار/پریشانیام بر دیوار از این آتش نیست، حمزه کوتی، شعر دو زبانه/عربی-فارسی، انتشارات گیومه، چاپاول۱۳۹۷، ص۱۸و۱۹
نامهای به محییالدین ابن عربی
ویرایشقرّبني
قرّبني إلى الوحدة الأبدية. اذهبْ بي إلى خط أو حرف. قرّبني؛ اقتربْ مني واجعلني حارس الحديقة المفقودة إن شئت واسمح لي أن أقف هنا ولا أبرح مكاني.
مرا نزدیک کن
مرا به تنهایی ابدی نزدیک کن. مرا ببر به خطی یا حرفی. نزدیکم کن. به من نزدیک شو و بگذار نگهبان باغ گمشده باشم اگر خواستی، و مرا رخصتی بده که اینجا بایستم و از جایم تکان نخورم.
از کتاب "رسالة إلى محيي الدين بن عربي" (نامهای به محییالدین ابن عربی، شعر و ترجمهی حمزه کوتی، مجموعهی دو زبانه(عربی-فارسی)، انتشارات قهوه(اهواز)، چاپاول۱۳۹۶، ص۲۰و۲۱
یکی به آبی عمیق میاندیشد
ویرایشعكازك أخضر
عكازك أخضر، أيها المعّري، وعماك دليلي. أستغربُ من دروب لا طحالب فيها تصبغ روحي بخضرتها. وأخشى أن تكون أقدامي مترهلة دون عكازك، أخضر كأعشاب القبور، أخضر كزمرد النهر، أخضر كقامة الخضر.
عصای تو سبز است
عصای تو سبز است ای معری! و کوریات راهنمای من است. در عجبم از راههای بیخزهای که روح مرا با سبزگی خود رنگین نمیکنند؛ و میترسم که گامهای من سست شود بدون عصایت که سبز است چون بوتههای روییده بر گورها، سبز چون زمرد رود، سبز چون قامت خضر.
از کتاب "أحدهم يفكر بماء أعمق"(یکی به آبی عمیق میاندیشد)، شعر و ترجمهی حمزه کوتی، مجموعهی دو زبانه(عربی-فارسی)، انتشارات مهری(لندن)، چاپاول۱۳۹۶، ص۷۴و۷۵