حسن حسن‌زاده آملی

فیلسوف متأله، فقیه و عارف ایرانی (۱۳۰۷–۱۴۰۰)

حسن طبری آملی مشهور بـه علامه حسن‌زاده آملی (زاده ۱۳۰۷ - ۱۴۰۰) مجتهد، عالم، عارف، فیلسوف، استاد حوزه و ستاره‌شناس است.

گفتاوردها

ویرایش
  • «انسان دو دهان دارد: یکی گوش که دهان روح او است و دیگر دهان که دهان تن او است. این دو دهان خیلی محترم‌اند. انسان باید خیلی مواظب آن‌ها باشد. یعنی باید صادرات و واردات این دهنها را خیلی مراقب باشد. آن‌هایی‌که هرزه خوراک می‌شوند، هرزه کار می‌گردند. کسانی که هرزه شنو می‌شوند، هرزه گو می‌گردند. وقتی واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پلید و کثیف می‌شود. یعنی قلم او هرزه و نوشته‌هایش زهرآگین خواهد داشت.»[۱]
  • «بدان که باید تخم و ریشه سعادت را در این نشأ، در مزرعه دلت‌بکاری و غرس کنی. این‌جا را دریاب، این‌جا جای تجارت و کسب و کار است؛ و وقت هم خیلی کم است. وقت‌خیلی کم است و ابد در پیش داریم.»[۱]

دیوان اشعار

ویرایش
  • «به بسم الله الرحمن الرحیم است // دلی با دل حمیم است و صمیم است»
  • «چو ارواحند خلق دسته دسته // همی پیوسته هستند و گسسته»
  • «دلی را با دلی پیوسته بینی // دلی را از دلی بگسسته بینی»
  • «در این معنی یکی نیکو روایت // حکایت می‌نمایم از برایت»
  • «چو بهر بیعت آمد ابن ملجم // به نزد خسرو خوبان عالم»
  • «بنزد قطب دین و محور دل // علی ماه سپهر کشور دل»
  • «علی نور دل و تاج سر دل // علی سر لوحه سر دفتر دل»
  • «چو مولی عارف سر القدر بود // پس از بیعت مر اورا خواهد و فرمود»
  • «که بیعت کرده‌ای با من بیاری // جوابش داد بن ملجم که آری»
  • «دوبار دیگرش مولی چنان گفت // میان جمع بن ملجم برآشفت»
  • «که با من از چه رو رفتارت این است // فقط با شخص من گفتارت این است»
  • «نمودم بیعت و بهر گواهی // مرا فرمان بده بر هر چه خواهی»
  • «بفرمود از تو از یاران مایی // نباشد جان یاران را جدایی»
  • «دل من با دل تو آشنا نیست // دو جان آشنا از هم جدا نیست»
  • «روایتهای طینت اندرین سر // برای اهل سر آمد مفسر»
  • «عجب احوال دلها گونه گون است // بیا بنگر که دلها چند و چون است»
  • «دلی چون آفتاب پشت ابر است // دلی مرده‌است و تن او را چو قبر است»
  • «دلی روشنتر از آب زلال است // دلی تیره‌تر از روی ذغال است»
  • «دلی استاره و ماه است و خورشید // دلی خورشید او را همچو ناهید»
  • «دلی عرش است و دیگر فوق عرشست // که فوق عرش را عرشت چو فرشست»
  • «دلی همراه با آه و انین است // دلی همچو تنور آتشین است»
  • «دلی چون کوره آهنگران است // دلی چون قله آتش فشان است»
  • «دلی افسرده و سرد است چون یخ // سفر از مزبله دارد به مطبخ»
  • «زمطبخ باز آید تا به مبرز// جز این راهی نپیموده‌است یک گز»
  • «غرض ای همدل پاکیزه خویم // که اینک با تو باشد گفتگویم»
  • «چو دلها را خدا از گل سرشته‌است // بدلها مهر یکدیگر نوشته‌است»
  • «دلت را با دل من آشنا کرد // نه تو کردی نه من کردم خدا کرد»
  • «درون سینه‌ام در هیچ حالی // نبینم باشد از مهر تو خالی»
  • «دل از دوران نزدیکش ببالد // زنزدیکان دور خود بنالد»
  • «چو روح ما بود نور مجرد // درین ظرف زمان نبود مقید»
  • «نه از طی مراحل در عذابست // نه از بعد منازل در حجابست»
  • «کی عنقای عرشی آشیانست // رسد جایی که بی نام و نشانست»
  • «آفرین بر شمائی که فقط با سلاح ایمان در مقابل آنان قیام کردید، چنان‌که به آنان مهلت ندادید که در دارالمومنین «شهرستان آمل» نفس تازه کنند. عده‌ای از آنانرا به کیفرشان رسانده و عده‌ای را دستگیر و خلع سلاح کردید، شما بی‌سلاح و آنان مسلح، شما در پناه خدای عزوجل و آنان در پناه جنگل.»[۲]
  • «شما از این مشت محکمی که چون پتک پولادین بر دهن مهاجمان زدید خدا و پیغمبر را از خود خشنود کردید.»[۲]

منابع

ویرایش

پیوند به بیرون

ویرایش
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ