حاتم طائی
حاتم طائی (به زبان عربی: حَاتم الّطائی) فرزند عبدالله (? - ۶۰۵) م. از بزرگان عرب، مردی سخیّ و بلندنظر در دورهٔ پیش از اسلام، جوانمرد و بخشنده بود و عرب در سخا و کرم بدو مثل میزدند. او یکی از سخاوتمندترین مردان آن دوران بود که هنوز آوازه کرم و سخاوت مندی وی در تمام أمصار دنیا پیچیدهاست. نام کامل وی «حاتم بن عبد الله بن سعد بن الحشرج بن أمریء القیس»، مشهور به «حَاتم الّطائی» بود. او از قبیلهٔ طی یکی از قبائل مشهور شبه جزیره عربستان بود و بنی لام آل عبدالخان وبنی طرف از دودمان این تیره هم اکنون در استان خوزستان ساکن هستند. همچنین وی یکی از شعراء فحول عصر جاهلیت بود، کنیهٔ وی «أباسفانه» و «أباعدی» بود. و دارای دیوان شعری مطبوع به نام «دیوان حَاتم الّطائی» میباشد.حاتم مسیحی بود.
درباره ی او
ویرایش- خرج که از کیسه مهمان بود// حاتم طائی شدن آسان بود
- ضربالمثلهای فارسی
- حاتم طائی تویی اندر سخا / رستم دستان تویی اندر نبرد**
نی، که حاتم نیست با جود تو راد / نی، که رستم نیست در جنگ تو مرد
- رودکی
حکایت
ویرایشحاتم طائی را گفتند از تو بزرگ همت تر در جهان دیدهای یا شنیدهای گفت بلی روزی چهل شتر قربان کرده بودم امرای عرب را پس به گوشه صحرایی به حاجتی برون رفته بودم ،خارکنی را دیدم پشته فراهم آورده. گفتمش به مهمانی حاتم چرا نروی که خلقی بر سماط[۱] او گرد آمدهاند؟ گفت
هر که نان از عمل خویش خورد/منت حاتم طائی نبرد
من او را به همت و جوانمردی از خود برتر دیدم
- کسی از اسرا به او متوسل شد. حاتم مالی نداشت که او را آزاد کند، به همین خاطر به افراد قبیله گفت که اسیر را آزاد کنند و خودش به جای اسیر دربند قبیله شد، تا زمانی که توانست پول رهایی خود را بدست آورد و آزاد گردید. همانطور که گفته شد، از این قبیل وقایع در زندگی حاتم بسیار اتفاق افتاده که در کتابها مذکور می باشد. فرزند وی عدی بن حاتم از مومنین مخلص و یاران با وفای امیر المومنین است.
- روزی حاتم طائی در صحرا عبور میکرد، درویشی راه بر او گرفت و از وی ده هزار دینار کمک بلاعوض خواست. حاتم گفت: ده هزار دینار بسیار خواستی، درویش گفت: یک دینار بده.
حاتم گفت: آن زیاده طلبی چه بود و این کم خواستن از چه سبب است؟ درویش گفت: از شخصی چون تو کمتر از ده هزار دینار نباید درخواست کرد و به چون تویی کمتر از این مبلغ نمیتوان بخشید!! حاتم دستور داد ده هزار دینار درخواستی درویش را به او پرداخت کردند
- حادثهٔ مشهوری است که گویند خبر کرم و سخاوت حاتم طائی بگوش یکی از قیصرهای روم رسید، از آن خبر بسیار تعجب نمود، همچنین وی دریافت که حاتم دارای اسب مادهای است، و این اسب از سلالهٔ اسبهای اصیل عربی است. یکی از منشیان (حاجب) قیصر نزد حاتم فرستادند که اسب برای قیصر آورند، وقتی حاجب به دیار حاتم رسید و وارد خانهٔ حاتم شد، حاتم از وی با کمال احترام استقبال نمود، حاتم نمیدانست که وی حاجب قیصر است، هنگام ورود مهمان تمام گوسفندها و شترها در چراگاه بودند و فقط اسب در طویله بود. لذا حاتم مجبور شد برای اکرام مهمان خود اسب را قربانی نموده و دستور تهیه غذا از آن گوشت را صادر کرد و خود نزد مهمان آمد، در آنجا مهمان خود را معرفی نمود که وی قاصد قیصر است و برای أخذ اسب جهت قیصر به اینجا آمدهاست. در اینجا حاتم ناراحت شد و گفت: «چرا از اول این خبر به من نرساندی، من اسب را قربانی برای اطعام و اکرام شما نمودم.» حاجب با تعجب گفت: «آنچه در اینجا دیدم خیلی بیشتر از آن بود که شنیده بودم.»