جمشید مشایخی

بازیگر ایرانی (۱۳۱۳–۱۳۹۸)

جمشید مشایخی (۲۶ نوامبر ۱۹۳۴ – ۲ آوریل ۲۰۱۹) (۶ آذر ۱۳۱۳ – ۱۳ فروردین ۱۳۹۸) بازیگر ایرانی بود. زادهٔ پارچین در پاکدشت تهران، تحصیل‌کردهٔ دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران، کارمند ادارهٔ تئاتر وزارت فرهنگ و هنر بود. از سال ۱۹۵۷م/ ۱۳۳۶ش به بازیگری در تئاتر، از ۱۹۶۳م/۱۳۴۲ش به سینما و از ۱۹۶۰م/ ۱۳۳۹ش به تلویزیون درآمد. تا سال ۲۰۱۸م/ ۱۳۹۷ش نقش‌های فراوانی آفرید. به سن ۸۴ سالگی در زادگاهش بر اثر ایست قلبی درگذشت و در بهشت زهرا دفن شد.[۱]

گفتاوردها

ویرایش
  • پدرم مهندس شیمی بود و ریاست کارخانه اسیدسازی در پارچین را بر عهده داشت. که بعد هم رئیس فنی کارخانجات آن منطقه شد. من در پارچین به دنیا آمدم.
  • من ابراهیم گلستان را اولین استادم به عنوان کسی که بازیگری در سینما را به من آموخت می‌دانم واز حرف‌هایی که می‌زد خیلی لذت می‌بردم.
  • حاتمی سعدی سینمای ایران بود که دیالوگ‌های حساب شده‌ای در فیلم‌هایش استفاده می‌کرد. او حرف امروز را در قصه‌های دیروز می‌گفت و تاریخ برایش وسیله بود. حاتمی هنرمند توانایی بود که به تاریخ وادبیات اشراف کاملی داشت واثر را از فیلتر ذهن خود خارج و روایت می‌کرد… من کار با او را خیلی دوست داشتم و خود حاتمی معتقد بود دیالوگ‌هایش را من از همه بهتر می‌گویم و به همین دلیل هنوز هم بعضی ازدیالوگ‌هایش را حفظ هستم.
  • … برای ما که تئاتر کار می‌کردیم کوتاه و بزرگ بودن نقش از نظر مقدار معنا نداشت. مهم بازیگر بزرگ و کوچک است. همیشه نقش اول را همه نگاه می‌کنند و نقش‌های دیگر دیده نمی‌شود، در حالیکه باید توجه داشت آن کسی که در نقش اول مطرح می‌شود چگونه بدون بازیگران دیگر این کار عملی می‌شود. این حرفها آدم را متأثر می‌کند که می‌آیی و نقش کوتاهی را به نحو احسن بازی می‌کنی ولی کسی آنرا نمی‌بیند.
  • ساز ویولون چون پرده ندارد نواختن آن سخت است وکمتر کسی به سراغ آن می‌رود بازیگری هم باید به همین شکل باشد و هر کسی که فکرمی‌کند می‌تواند داد بزند، بخندد، راه برود، بازیگر نیست. چرا که باید استعداد و نبوغ این کار را داشت و تربیت کرد تا شکل بگیرد. ضمن آنکه هدف مشخصی هم باید داشت.
  • بعد از کمال‌الملک به این نتیجه رسیدم. ای کاش به جای بازیگر نقاش بودم. چون هم زیباتر است و هم بسیار آرامش می‌دهد
  • قلمی که خبرنگاران به دست دارند احترام دارد و این قلم به دست فردوسی و مولانا بوده‌است. وظیفه کسی که قلم به دست می‌گیرد سنگین است و نباید پا را روی حق گذاشت. همیشه گفته‌ام دست اهل قلم را می‌بوسم.
    • ۱۷ نوامبر ۲۰۰۶/ ۲۶ آبان ۱۳۸۵؛ مصاحبه با «ایسنا»[۲][۳]
  • تنها آرزویم این است که بعد از رفتنم بگویند، خدا رحمتش کند… رفتن از دنیا برترین قانون خداست و همانجور که بسیاری از بزرگان رفتند ما هم می‌رویم اما دوست دارم با نام نیک از دنیا بروم… همیشه دوست داشتم در سالهای پایانی عمرم به روستایی بروم و در آنجا در کنار افراد پاک و شریف در دل طبیعت زندگی کنم. چرا که روستایی‌ها آدم‌های بسیار خوبی هستند و در آنجا از دروغ و تظاهر خبری نیست.
    • ۲۷ نوامبر ۲۰۱۱/ ۶ آذر ۱۳۹۰، مصاحبه با «ایسنا»[۴]

منابع

ویرایش

پیوند به بیرون

ویرایش
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ