جلیل صفربیگی
جلیل صفربیگی (زادهٔ سوم بهمن ۱۳۵۳ در ایلام) شاعر معاصر اهل ایران است.
اشعار
ویرایش- عمری است که مشت بر درم میکوبند / پا بر سر و روی باورم میکوبند
مشتی کلمه مدام از شب تا صبح / انگار که میخ در سرم میکوبند
- با حوصله کیف و چمدانم را بست / انگار که دست و پای جانم را بست
گفتم که بگویم چقدر دوس… ولی / با بوسهٔ محکمی دهانم را بست
- کم نامهٔ خاموش برایم بفرست / از حرف پرم گوش برایم بفرست
دارم خفه میشوم در این تنهایی/ لطفاً کمی آغوش برایم بفرست
- لطفاً دو سه سطر زندگی قرض بگیر / لای کلمات مرده را درز بگیر
نگذار به مردن دلم بو ببرند / این شاعر مرده را خودت فرض بگیر
- دریا به سرش زده پری میرقصد / ناهید کنار مشتری میرقصد
بانو تو مگر چه کردهای با عالم / با عشق تو رود بندری میرقصد
- سی ساله شدم هنوز کودک هستم / هم بازی باد و بادبادک هستم
عاشق بشوم؟ نه! بچهها منتظرند / من مادر چند کفشدوزک هستم
- یک عمر به اشتباه دعوا کردیم / شیطان و من و گناه دعوا کردیم
آدم شده بودم و نمیدانستم / عمری سر یک کلاه دعوا کردیم
- تا عشق دوید از دهانم بیرون / نام تو کشید از دهانم بیرون
گفتم که به تو حرف دلم را بزنم / یک بوسه پرید از دهانم بیرون
- اسبی که به روی قالی خانهٔ ماست / در تاخت و تاز خالی خانهٔ ماست
آن گاو که در تابلو نقاشی است / خوشبختتر از اهالی خانهٔ ماست!
- زنبیل پر از ترانه در دستش بود / یک نامهٔ عاشقانه در دستش بود
ختم صلوات داشت باران انگار / تسبیح هزار دانه در دستش بود
- پرواز چه لذتی دارد
وقتی زنبور کارگری باشی که نتوانی عاشق ملکه بشوی
- مانند علفهای لب مردابیم / خوابیم و همیشه تا کمر در خوابیم
مرگ آمده است زندگی را بخورد* / ما هم گاهی کرم سر قلابیم
- در حنجرههای ما صدا را بفشار / صوت و سخن و حرف و هجا را بفشار
تاریکی از این قشنگتر میخواهی؟ / ای مرگ بیا گلوی ما را بفشار
- هر چند که بیمار تو هستیم همه / دیوانهٔ دیدار تو هستیم همه
بین خودمان بماند آقا عمری است / انگار طلب کار تو هستیم همه
- هر روز به ما اگر که سر هم بزنی / بر ریشهٔ خواب ما تبر هم بزنی
آقا تو که خوب میشناسی ما را / زنگ در خانه را اگر هم بزنی…
- یک عمر تو زخمهای ما را بستی / هر روز کشیدی به سر ما دستی
شعبان که به نیمه میرسد آقا جان / ما تازه به یادمان میآید هستی!
- فریاد حسین را شنیدیم همه / از کوفه به سوی او دویدیم همه
رفتیم به کربلا ولی برگشتیم / از شمر امان نامه خریدیم همه
- این سنگ خدایان که تبر میشکنند / روزی که بیایی از کمر میشکنند
بردار تبر را و بزن ابراهیم / بتهای بزرگ زودتر میشکنند
- در اوج یقین اگرچه تردیدی هست / در هر قفسی، کلید امیدی هست
چشمک زدن ستاره در شب یعنی / توی چمدان ماه، خورشیدی هست
- این چشم دریده چشمهٔ فریاد است / پژواک سکوت سنگها در باد است
با من به چه چیز زندگی خیره شده / این آینهای که کور مادر زاد است؟
- انگار همیشه جای یک تن خالی ست / این بار کسی نیست نه! اصلاً خالی ست
یک نیمکت نشسته دارم در خود / جای دو نفر همیشه در من خالی ست
- چندی است که سخت از خودم لبریزم / آن گونه که باید از خودم بگریزم
انگار که شیر آب هرزی هستم / چک چک چک چک به پای خود میریزم
نتهای تنهایی
ویرایشگوش دل من به زنگ تنهایی توست
عمری است همیشه تنگ تنهایی توست
هر آدمی انگار به رنگی تنهاست
تنهایی من به رنگ تنهایی توست
بی حوصله، پر بهانه بر میگردد
شبها که به آشیانه بر میگردد
تنهاتر و زخم خوردهتر از هر روز
تنهایی من به خانه بر میگردد
ای عشق! تو هم کنارمان آمدهای
امروز سر قرارمان آمدهای
تنهایی و من چقدر خوشحال شدیم
ممنون که تو هم به غارمان آمدهای[۱]
منابع
ویرایش- ↑ جلیل صفربیگی، نتهای تنهایی، انتشارات سپیده باوران، ۱۳۹۳.