جعفر قزوینی

شاعر فارسی‌زبان دربار مغولی

قوام‌الدین جعفر بن بدیع‌الزمان قزوینی با تخلص جعفر، همچنین مشهور به میرزا جعفر آصف‌خان (۱۵۵۱–۱۶۱۲م) شاعر فارسی‌زبان و مقام‌دار دربار مغولی هند بود.

دور از خَد او که لاله می‌روید از او      دارم چشمی که ژاله می‌روید ازو
گیرم که ز گریه چشم خود پاک کنم      با دل چه کنم که ناله می‌روید ازو
* * *
تا کرد نیازم در گستاخی باز      رنجید و کشید پای در دامن ناز
بر سنگ فراق کی خورد پای کسی      در وصل اگر کند باندازه دراز
* * *
هرکسی که شبی نشست با تو      بسیار بروز ما نشیند
تا با چو تویی توان نشستن      دل پهلوی ما چرا نشیند
از حق مگذر، نمی‌توان دید      با دلبر اگر خدا نشیند
جعفر ره کوی یار دانست      مشکل که دگر ز پا نشیند
* * *
کسی ز خون حریفان خود شراب نخورد      برغبتی که تو خون می‌خوری کس آب نخورد
بدور عربده‌جویی چنین عجب دارم      که سنگ حادثه بر جام آفتاب نخورد
بمجلس از غلط‌اندازی نگاه تو دوش      کسی نماند که صد زخمن اضظراب نخورد
* * *
یار جستم که غم از خاطر مسکین ببرد      نه که جان کاهد و دل خون کند و دین ببرد
دل سپردم به بتی تا شود آرام دلم      نه که تسکین و قرار از من مسکین ببرد
جعفر از یار و دیارت شدی آواره چنان      که مگر خاک ترا باد بقزوین ببرد[۱]
* * *

منابع

ویرایش
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. ذبیح‌الله صفا. تاریخ ادبیات ایران. ج. چهارم. چاپ هفتم. تهران: انتشارات فردوس، ۱۳۸۹. ۳۳۲–۳۳۵. شابک ‎۹۷۸۹۶۴۳۲۰۴۷۵۴.