جاناتان کالر
استاد و نظریهپرداز ادبی آمریکایی
جاناتان کالر (به انگلیسی: Jonathan Culler) (زادهٔ ۱۹۴۴) استاد و نظریهپرداز ادبی آمریکایی است.
گفتاوردها
ویرایشنظریهٔ ادبی
ویرایش- «نظریه ابتدا به «فکر کردن ‘ اشاره دارد. اما معنای آن با حدس زدن متفاوت است. ’ حدس من اینست که…» این را میرساند که جواب درستی وجود دارد که در حال حاضر من آنرا نمیدانم: «حدس من اینست که لارا صرفاً از غر زدن مایکل خسته شد، اما جواب درست را موقعی خواهیم فهمید که دوست آنها مری برگردد.» نظریه، بر عکس، فکر کردنی است که ممکن است متأثر از حرف مری نباشد، یعنی توضیحی که اثبات درستی یا نا درستی آن چندان ساده نیست.»[۱]
- «’ نظریة من اینست که…. «در عین حال مدعی ارائهٔ توضیحی است که آشکار نیست. ما انتظار نداریم که گوینده چنین ادامه دهد: «نظریة من اینست که دلیل جدائی آنها این بود که مایکل با سامانتا رابطه داشت.» این دیگر نظریه بحساب نمیآید. در اینجا دیگر نیاز به دقت نظری وجود ندارد که باین نتیجه برسیم که دلیل رفتار لارا با مایکل رابطهٔ مایکل با سامانتا است. جالب اینجاست که اگر گوینده میگفت: «نظریة من اینست که مایکل با سامانتا رابطه داشت»، ناگهان وجود این رابطه مبدل به موضوع گمانی میشد که دیگر قطعیت نداشت و بنا بر این میتوانست نظریهای باشد. لیکن بطور کل برای اینکه توضیحی «نظریه «بحساب آید، نه تنها باید آشکار نباشد، بلکه باید از نوعی پیچیدگی برخوردار باشد:» نظریهٔ من اینست که لارا همیشه پنهانی عاشق پدر خود بود و مایکل هرگز نتوانست بصورت شخص مناسبی برای او در آید.» نظریه باید چیزی بیش از» فرضیه‘ باشد: نظریه نمیتواند آشکار باشد؛ نظریه دربردارندهٔ روابط پیچیده و نظام یافته ایست بین یک رشته عوامل؛ و بسادگی قابل تأیید و تکذیب نیست. اگر این عوامل را در نظر داشته باشیم درک اینکه واژهٔ «نظریه» چه بار معنائی را با خود حمل میکند سادهتر خواهد شد.»
- «” نظریه“ در پژوهشهای ادبی شرح ماهیت ادبیات و روشهای مطالعهٔ آن نیست (اگر چه چنین موضوعاتی بخشی از نظریه را تشکیل میدهند). نظریه پیکره ایست از تفکرات و نوشتهها که تعیین حدود آن بیش از اندازه مشکل شده است. ریچارد رورتی از ژانر جدید و آ میختهای صحبت میکند که از قرن نوزدهم آغاز شد: «از دورهٔ گوته، ماکولی، کارلایل و امرسون نوع جدیدی از نوشته آغاز میشود که نه ارزیابی محسنات نسبی ساختههای ادبی است، نه تاریخ نظری، نه فلسفهٔ اخلاق و نه پیشگوئی اجتماعی، بلکه آمیزه ایست از تمامی آنها در ژانری جدید.» سادهترین راه برای نامیدن این ژانر متفرقه استفاده از نام مستعار “ نظریه“ است، که آثاری را شامل میشود که توانستهاند، در حوزه هائی غیر از حوزهای که ظاهراً بدان تعلق دارند، تفکر را به چالش طلبیده و بدان تغییر جهت دهند. این سادهترین توضیح است برای آنچه که میتواند چیزی را مبدل به نظریه کند. آثاری نظریه بحساب میآیند که در حوزهای غیر از حوزهٔ اصلی خود اثر گذار بودهاند.»
- «ژانر نظریه شامل آثاری میشود در زمینة مردم شناسی، تاریخ هنر، مطالعات فیلم، مطالعات جنسیت، زبانشناسی، فلسفه، نظریهٔ سیاسی، روانکاوی، مطالعات علمی، تاریخ اجتمائی و اندیشه ورزی و جامعهشناسی. این آثار مربوط به حوزههای یاد شده هستند، اما از این جهت تبدیل به نظریه میشوند که نوع نگرش و استدلالهای مطرح شده در این آثار برای کسانی که در این حوزهها پژوهش نمیکنند جهت دهنده وثمر بخش بودهاند. آثاری که مبدل به نظریه میشوند شرح هائی بدست میدهند که دیگران میتوانند آنها را در بارهٔ معنا، طبیعت و فرهنگ، کارکرد روان، روابط تجربهٔ جمعی با تجربهٔ فردی، ویا روابط نیروهای بزرگتر تاریخی با تجربهٔ فردی، بکار گیرند.»
- «اصلیترین تأثیر نظریه زیر سئوال بردن خرد متعارف است: دیدگاههای مبتنی بر خرد متعارف در مورد معنا، نوشتن، ادبیات و تجربه. برای مثال نظریه موضوعات زیر را زیر سئوال میبرد. این مفهوم که معنای گفتار یا متن آن چیزی است که گوینده در نظر دارد؛ و یا این نظر که نوشته بیانی است که حقیقت آن در جای دیگری نهفته است، در تجربه و یا در حالتی از امور که این نوشته بیان آنست. یا این عقیده که واقعیت آنچیزی است که در لحظهای معین حضور داد.»
- «نظریه معمولاً انتقاد چالش طلبانه ایست از عقاید مبتنی بر خرد متعارف، و افزون بر آن کوششی است برای اثبات اینکه آنچه را که ما بطور بدیهی بعنوان خرد متعارف پذیرفتهایم در واقع ساختاری تاریخی است، یعنی نظریهٔ خاصی که چنان برای ما طبیعی شده که حتی دیگر آنرا بصورت نظریه نمیبینیم. نظریه، بعنوان انتقاد خرد متعارف و کاوش برای مفاهیم جایگزین، عبارت است مورد سئوال قرار دادن پایه ایترین پیش گذارهها و فرضیات مطالعهٔ ادبی، و نامتعادل ساختن آنچه که بدیهی فرض شده است: معنا چیست؟ مؤلف چیست؟ خواندن یعنی چه؟ این «من» یا عاملی که مینویسد، میخواند، یا عمل میکند چیست؟ چگونه متون با موقعیت هائی که تحت آن بوجود آمدهاند رابطه بر قرار میکنند؟»
- «یکی از مشخصههای تفکری که بصورت نظریه در میآید آنست که وسیلهای میشود برای موضع گیری در برابر تفکرهای دیگر.»
- «بطور سنتی فلسفهٔ غرب بین واقعیت و نمود، بین خود اشیاء و نمایشهای آنها، بین فکر و نشانهای که آنرا بیان میکند تمایز قایل بوده است. بر اساس این نظریه نشانهها و نمایشها صرفاً راههای رسیدن به واقعیت، حقیقت یا ایدهها هستند، لذا حتی الامکان باید شفاف باشند؛ آنها نباید سد راه شده و یا فکر یا حقیقتی را که نمایندگی میکنند آلوده ساخته و یا بر آن تأثیر بگذارند. در این چهارچوب، چنین به نظر میرسد که کلام بیان و حضور بلافصلِ فکر است، در حالیکه به نوشته که در غیاب گوینده عمل میکند بعنوان نمایش مصنوعی و مشتقِ کلام، نشانهٔ گمراه کنندهای از یک نشانه، برخورد شده است.»
- «نوشتن مکمل کلام است لیکن کلام خود از پیش نوعی مکمل است.»
- «نظریه هراسانگیز است. امروزه یکی از بهت آورترین وجوه نظریه بی پایان بودن آنست. چیزی نیست که هرگز بتوان در آن به مهارت رسید، مجموعهای از متون نیست که بتوان آنها را خواند وفراگرفت و «نظریه دان» شد. بدنهٔ نا محدودی از نوشته هاست، که همچنان که جوانان و نا آرامان، در نقد مفاهیم هدایت کنندهٔ پیش کسوتان خود، افاضات متفکرین جدید به نظریه را تبلیغ میکنند و آثار پیرترها و فراموش شدهها را دوباره کشف میکنند، به حجم آن افزوده میشود.»
- «نظریه منشأ تهدید است، منبعی است که با استفاده از آن شخص دیکری میتواند همواره گامی جلوتر از تو باشد: ’ چه؟ هنوز لاکان را نخواندهای! بدون در نظر گرفتن ساخت فکری ذهن گوینده چگونه میتوانی در مورد غزل صحبت کنی؟ ‘ یا ’ بدون استفاده از شرح فوکو در مورد بکارگیری جنسیت و جنون زدگیِ جسم زنان و شرح گایاتاری اسپیواک در مورد نقش استعمار در ساختن ذهن بزرگ شهری، چگونه میتوانی در مورد رمان دوران ویکتوریایی بنویسی؟ به کرّات نظریه بصورت مجازات عجیبی ظاهر شده است که توسط آن شما به مطالعهٔ شدید در حوزههای ناآشنا محکوم شدهاید، در حالیکه بپایان رساندن مطالعهٔ یک اثر نه تنها آسودگی بدنبال نداشته بلکه بمعنای مأموریتهای بیشتری بوده است. اسپیواک؟ بله، اما نقد بنیتا پری به اسپیواک و پاسخ او را خواندهاید؟»
- «عدم امکان کسب مهارت در نظریه یکی از دلایل عمدهٔ مقاومت در برابر آنست. قطع نظر از اینکه تا چه حد مطالعه داشته باشید هنوز مطمئن نخواهید بود که آیا باید آثار ژان بودیلار، میخائیل باختین، والتر بنجامین، هلن سیسو، سی ال آر جیمز، ملانی کلاین یا جولیا کریستوا را بخوانید یا اینکه میتوانید با خیال راحت آنها را کنار بگذارید.»
- «بدون شک بخش عمدهای از خصومت با تئوری از اینجا ناشی میشود که اکر شما اهمیت آنرا بپذیرید در واقع تعهدی همیشگی برای خود ایجاد کرده و خود را در موقعیتی قرار دادهاید که همواره باید بر عدم اطلاع خود بر پارهای موضوعات مهم اذعان داشته باشید. لیکن این وضعیت شرط خود زندگی است.»
- «نظریه میل به مهارت را در شما ایجاد میکند: این امید در شما برانگیخته میشود که با مطالعات نظری به مفاهیمی دست خواهید یافت که به پدیدههایی که دغدغهٔ خاطر شما هستند نظم داده و درک آنها را برای شما آسان تر خواهند کرد. لیکن نظریه احاطه به مسائل را غیرممکن میسازد، نه باین خاطر که همواره چیزهای بیشتری برای دانستن وجود دارد، بلکه، بطور مشخص تر و دردآور تر، باین دلیل که نظریه خود عبارت است از زیر سئوال بردن پاسخها و فرضهایی که پشتوانهٔ این پاسخها میباشند. ماهیت نظریه آنست که، با به مقابله طلبیدن پیش گذارهها و فرض هایتان، دانستههای شما را نفی میکند، ازینرو نتایجِ نظریه قابل پیش بینی نیست. به احاطهٔ کامل دست پیدا نمیکنید، لیکن همانجایی که قبلاً بودهاید نیز باقی نمیمانید. در بارهٔ خواندههای خود بطرق جدیدی تعمق خواهید کرد. پرسشهای متفاوتی مطرح خواهید کرد و درک بهتری از بازتابهای پرسشهایی که در مقابل خواندههای خود قرار میدهید خواهید داشت.»
منابع
ویرایش- ↑ جاناتان کالر، نظریه چیست؟ (Literary Theory: A very Short Introduction)، مشخصات چاپ انگلیسی Oxford University Press، ۱۹۷۷. برگردان از انگلیسی: عباس مهدی بیگی.