تنهایی پرهیاهو
تنهایی پرهیاهو (به انگلیسی: Too Loud a Solitude) رمانی نوشته بهومیل هرابال است.
نقل قول
ویرایش- این مگسهای دیوانه از این عقیده دستبردار نبودند که عمر خوش، و زیباترین و پرشکوهترین شکل زندگی آن است که در میان خون فاسد و گندیده بگذرد.
- از او خواستم که مرا ببخشد، زیرا که من در هر موردی، برای هر چه در هرکجا اتفاق میافتد، به خاطر تمام وقایع ناگواری که در روزنامهها میخوانم، شخص خودم را گناهکار میدانم و حس میکنم که تمام این اتفاقات زیر سر من است.
- تفتیش کنندگان عقاید و افکار در سراسر جهان، بیهوده کتابها را میسوزانند، چون اگر کتاب حرفی برای گفتن و ارزشی داشته باشد، در کار سوختن فقط از آن خندهای آرام شنیده میشود، زیرا که کتاب درست و حسابی به چیزی بالاتر و ورای خودش اشاره دارد.
- آموزشم چنان ناخودآگاه صورت گرفته که نمیدانم کدام فکری از خودم است و کدام از کتابهایم ناشی شده. اما فقط به این صورت است که توانستهام هماهنگی ام را با خودم و جهان اطرافم حفظ کنم.
- در آنها مردانی با تحصیلات عالی، مثل سگی که به لانهاش، به شغلهای خود زنجیرشدهاند. مردانی که بهصورت نوعی تحقیق جامعهشناسانه، تاریخچه زمانه خویش را مینویسند و من از آنها بود که آموختم چگونه طبقه متوسط تحصیلکرده و اهل مطالعه نزول کرد، چطور طبقه کارگر از اعماق به سطح اجتماع آماده و طبقه نخبه و دانشگاه دیده، در مقام کارگر چطور ادای وظیفه میکند.
- حالتم درست حالت آن گروه راهبانی است که وقتی فهمیدند که کپرنیک سلسله قوانین فضاییای را، متفاوت با آنچه قبلاً رایج بود، کشف کرده و بهموجب این قوانین کره زمین دیگر مرکز کائنات نیست؛ عاجز از تصور کائناتی متغایر با آنچه تا آن زمان با آن و در آن زیسته بودند، دستهجمعی دست به خودکشی زدند.
- هر آنچه در این دنیا میبینیم حرکتی توأمان بهپیش و به پس دارد، مثل دم آهنگری، مثل دیوارهای دستگاه پرس من. همهچیز با فشار یک دکمه سبز یا سرخ در جهت مخالف مسیر قبلی خود به حرکت درمیآید، و این است آنچه چرخ این جهان را به حرکت وامیدارد.
- تا کاملاً از پا درنیامدهایم جوهر واقعی خود را بروز نمیدهیم.
- «در سکوت شبانه، سکوت مطلق شبانه، وقتی که حواس انسان آرام گرفته است، روحی جاودان، به زبانی بینام با انسان از چیزهایی، از اندیشههایی سخن میگوید که میفهمی ولی نمیتوانی وصف کنی.» این کلمات مرا چنان تکان داد که باز به سراغ سوراخ دودکش دویدم و به آن تکه آسمان پر ستارهی بالای سرم مدتی چشم دوختم.
- همیشه از این کلام هگل حیرت میکردم که میگفت: تنها چیزی که در جهان جای هراس دارد، وضعیت متحجر است، وضع بیتحرک مرگ، و تنها چیزی که ارزش شادمانی دارد وضعی است که در آن نهتنها فرد، که کل جامعه، در حال مبارزهای مدام، برای توجیه خویش است. مبارزهای که به وساطت آن جامعه بتواند جوان شود و به اشکال زندگی جدیدی دست یابد.
- طبیعت رحیم، با وحشتی روبهرویشان کرده بود، شدیدتر از درد که در لحظه حقیقت به سراغ یک موجود میآید، وحشتی آنچنانکه هر نوع حس امن را از میان میبرد.
- «سی و پنج سال است که در کار کاغذ باطله هستم و این " قصه عاشقانه" من است. سی و پنج سال است که دارم کتاب و کاغذ باطله خمیر میکنم و خود را چنان با کلمات عجین کردهام که دیگر به هیئت دانشنامههایی درآمدهام که طی این سالها سه تُنی از آنها را خمیر کردهام. سبویی هستم پُر از آب زندگانی و مُردگانی، که کافی است کمی به یک سو خم شوم تا از من سیل افکار زیبا جاری شود. آموزشم چنان ناخودآگاه صورت گرفته که نمیدانم کدام فکری از خودم است و کدام از کتابهایم ناشی شده. اما فقط به این صورت است که توانستهام هماهنگیام را با خودم و جهان اطرافم در این سیو پنج ساله گذشته حفظ کنم. چون من وقتی چیزی را میخوانم، در واقع نمیخوانم. جملهای زیبا را به دهان میاندازم و مثل آب نبات میمکم، یا مثل لیکوری مینوشم، تا آنکه اندیشه، مثل الکل، در وجود من حل شود، تا در دلم نفوذ کند و در رگهایم جاری شود و به ریشه هر گلبول خونی برسد. به طور متوسط در هر ماه دو تُن کتاب خمیر میکنم، پس علیرغم اراده خودم دانش بههم رساندهام و حالا میبینم که مغزم تودهای از اندیشههاست که زیر پرس هیدرولیک برهم فشرده شده، و سرم چراغ جادوی علاء الدین که موها بر آن سوخته است، و میدانم که زمانه زیباتری بود آن زمان، که همه اندیشهها در یاد آدمیان ضبط بود، و اگر کسی میخواست کتابی را خمیر کند، باید سر آدمها را زیر پرس میگذاشت، ولی اینکار فایدهای نمیداشت چون که افکار واقعی از بیرون حاصل میشوند و آنها را مدام به همراه داریم. به عبارت دیگر، تفتیش کنندههای عقاید و افکار در سراسر جهان، بیهوده کتابها را میسوزانند، چون اگر کتاب حرفی برای گفتن و ارزشی داشته باشد، در کار سوختن فقط از آن خندهای آرام شنیده میشود، چون که کتاب درست و حسابی به چیزی بالاتر و ورای خودش اشاره دارد...»
منابع
ویرایش- هرابال، بهومیل. تنهایی پرهیاهو. ترجمه پرویز دوایی. چاپ ششم. ۱۳۸۷ تهران. انتشارات کتاب روشن. ISBN 964-5709-52-0