بچههای نیمهشب
رمانی از سلمان رشدی
بچههای نیمهشب (به انگلیسی: Midnight's Children) رمانی نوشته سلمان رشدی است.
نقل قول
ویرایش- چیزی را که چارهای ندارد باید تحمل کرد.
- فرار از گذشته امکان ندارد، آدمی برای همیشه همانی میماند که بوده است.
- هنگامیکه فکر کردن بیشازاندازه رنجآور میشود، عمل بهترین دارو است.
- همیشه به نظرم چنین رسیده که وعده آیندههای شگرف بهترین پادزهر برای مقابله با نامرادی زمان حال است.
- لحظههایی هست که دچار وحشت میشوم، اما این لحظهها میگذرند و وحشت، مثل جانوری دریایی که به جستجوی هوا به سطح آب بیاید و دور و برش را پر از کف کند، سرک میکشد اما دوباره به ژرفا برمیگردد.
- اگر همهچیز از پیش مقدر شده باشد پس زندگی ما هم برای خودش معنایی دارد و از این فکر هولناک خلاصیم که وجود ما چیزی کاملاً تصادفی است و دلیلی برای آن وجود ندارد. بااینکه در آن صورت باید بدبینانه دست از هر کاری بشوییم، چون فکر و عمل همه بیمعنی میشود زیرا در هر حال همهچیز از پیش تعیینشده است و بودونبود ما اثری ندارد.
- بسیاری از رویدادهای مهم زندگی ما در غیاب خودمان اتفاق میافتد.
- برای درک زندگی تنها یک نفر، باید دنیایی را بلعید.
- سکوت هم برای خودش طنینی دارد که از طنین هر صدای دیگری دیرپاتر و ژرفتر است.
- در هر جنگی، میدان نبرد، بیشتر از دو سپاه درگیر آسیب میبیند.
- یادگرفتم، اولین درس زندگیام؛ که با چشمان همیشه باز نمیشود با دنیا روبرو شد.
- هنگامیکه تازگیِ چیزی از میان میرود، بهناچار ملال و اختلاف جای آن را میگیرد.
- دریا، کبود و خروشان، آنقدر بالا میآید که میخواهد به ابرهای آبستن ته افق تنگ بپیوندد؛ و صدای باران، که طبلوار به گوش مادرم میرسد
- در ماه اوت ۱۹۴۷، سلطه انگلیسیها بر تورهای ماهیگیری و نارگیل و برنج مومبادوی پایان گرفته بود و خودشان هم در حال رفتن بودند، هیچ سلطهای پایدار نیست.
- از همان زمان برمن روشن شد که خانواده بهطور ضمنی به اصل بده بستان معتقد است، انتظار داشتند آنچه روی من سرمایهگذاری کرده بودند بهره مناسبی به بار بیاورد. هر بچهای از خوراک و خانه و پولتوجیبی و تعطیلات و محبت برخوردار میشود که ظاهراً همه اینها مفت و مجانی است، اما انگیزه پدر مادرها سودجویی است، آنها به خاطر توجهی که به فرزند نشان میدهند این سود سرشار را انتظار دارند که او انسان بزرگ و نامداری شود.
- آیا نبوغ چیزی بود که رابطهای با خواستن و توانستن و دانستن و فهمیدن نداشت؟ آیا چیزی بود که در وقتی معین، خودبهخود مثل شال پشمی پاک و خوشنقشونگاری روی دوش آدم میافتد و هرگز نیازی به شستن آن نیست؟
- گفتگوی بیپرده دربارهٔ مرگ را چیزی کاملاً طبیعی میدانستند، اما بهندرت دربارهٔ زندگی حرف میزدند چون به نظرشان در زندگی همهچیز بدیهی بود.
- اگر دربارهٔ صداقت من کمی شک داری، داشته باش، یکخرده شک بد چیزی نیست، انسانهایی که کاملاً به خودشان مطمئن هستند کارهای وحشتناکی میکنند.
- آه، تضاد ابدی درون و بیرون! چون هیچ انسانی، در درون خودش، کامل و همگون نیست، همه نوع چونوچرا و چگونه در اندرونش انباشته است، یکلحظه کسی است و لحظه دیگر، کسی دیگر. از طرفی، تن آدمی کامل و همگون است. تفکیکناپذیر است چون لباسی سراسر یکتکه یا چون پرستشگاهی مقدس.
- کسان بسیاری را میشناسیم که تاریخ از آنان بهعنوان پیامبران دروغین یاد میکند. اما تنها به این دلیل که شکستخوردهاند و تاریخ سرکوبشان کرده است نمیتوان آنان را دروغین دانست. بیابان همیشه پرسه گاه مردان ارزشمندی بوده.
- در آن شهر بیباران، بیابان هنوز نیروی کهن شبح سازی و سراب پردازیاش را داشت. درنتیجه مردمان شهر که سلطه بسیار ناچیزی بر واقعیت داشتند و به همین خاطر ترجیح میدادند به رهبرانشان رو بیاورند و از آنها نظر بخواهند که چه چیزی واقعی است و چه چیزی نیست.
- او از نسلی از بچههای جادویی بود که بسیار سختتر از نسل اول خواهد شد، بچههایی که سرنوشتشان را از پیشگویان و اختر شناسان نخواهند پرسید، بلکه آن را در کوره سهمگین اراده خود شکل خواهند داد.
- زمانی شعبدهبازان و معرکه گیران و ورقبازان و چشمبندها و خیمهشببازان پیروزمندانه در کنار یک ارتش فاتح رژه میرفتند، اما این چیزها دیگر فراموششده و تفنگهای روسی بهطرف ساکنان محله نشانه میرود، از کارگران کمونیست در برابر تفنگهای سوسیالیستی چهکاری ساخته است؟
- در کشوری که حقیقت آن چیزی است که دستور دادهاند باشد، واقعیت عملاً موجودیت خود را از دست میدهد و هر چیزی ممکن است بهجز آنچه اعلام میشود.
- از همشهریان من که از دست تپههای شنی خیالوار و شبح شاهان باستانی خلاصی نداشتند، و همچنین میدانستند معنی ایمانی که زیربنای شهر است «فرمانبرداری» است، همیشه بوی بیرمق اطاعت و تسلیم به مشام میرسید.
منابع
ویرایش- رشدی، سلمان. بچههای نیمهشب. ترجمه مهدی سحابی. نشر تندر. چاپ دوم ۱۳۶۵.