ابوالفرج رونی از شاعران قرن پنجم و ششم هجری قمری.او را لاهوری هم گفته اند.
جشن فرخنده فروردین است | |
روز بازار گل و نسرین است |
آب،چون آتش عود افروز است | |
باد، چون خاک عبیر آگین است |
باغ پیراسته گلزار بهشت | |
گلبن آراسته حورالعین است |
برج ثور است مگر شاخ سمن | |
که گلشن را شَبَه و پروین است |
گرد بستان ز فروغ لاله | |
گلبن آراسته حورالعین است |
آب چین یافته در حوض از باد | |
همچو پرگار حریر چین است |
بط چینی که ستادست در او | |
چون پیاده است که با نعلین است |
به چه ماند به عروس عالم | |
که سبک روح و گران کابین است |
با اهل خِرَد،جهان به کین است | |
مرد هنری،از آن غمین است |
آن کو ببر خِرَد مهین است | |
زین ارزاق بی خِرَد کهین است |
بر هر که نشانی از هنر است | |
با محنت و رنج،همنشین است |
آزاده همیشه خود بر این بود | |
تا کینه ی گنبد برین است... |
چو است که عشق از دل و تن خیزد | |
زو بر دل و تن،هَزار شیون خیزد |
آری بخورد زنگ همی آهن را | |
هرچند که زنگ هم ز آهن خیزد |
تا یک نفس از حیات باقی است مرا | |
در سر هوس شراب و ساقی است مرا |
کاری که من اختیار کردم این بود | |
باقی همه کار اتفاقی است مرا |
هر تیر که در جعبه ی افلاک بُوَد | |
آماج گهش این دل غمناک بُوَد |
تا چرخ،چنین ظالم و بی باک بُوَد | |
آسوده کسی هست که در خاک بُوَد |
- آتشکده آذر،از آذر
- نیشابور شهر قملدان های مرصّع،فریدون گرایلی
- تاریخ گزیده،حمدالله مستوفی
- مجمع الفصحای هدایت
- هفت اقلیم امین احمد رازی
- لب الالباب عوفی
- تاریخ ادبیات،صفا